... و وفاق در وفق ریشه دارد. تسمیه این لغت ازآنجهت کردهاند که فرد منتخب، بر وفق خواست ارباب قدرت به دامانش آویزد و سر تسلیم و رضا بهپیش او آورد و منازعت با او نیاغازد که دنیا دو روز است و ارزش این حرفارو نداره و باید عارف بود و عارفانه زیست.
اخص وفاق که ملیاش نیز خوانند بر عرش نشاندن لابیگران و شکستخوردگان است که آنها را بفرما زنند و روی سرشان حلوا-حلوا کنند و از هر چمن گلی زورچپان کنند و از خوان نعمت ائتلاف بهره دهند و در متابعت از آش شلهقلمکار، به همه از سفره سهم خواهی پلاسی دهند و سهم شهنگان در آن گرد و قلمبه باشد. فیالفور سابقه نامزدهاب های وزارت و زعامت را هم شخم زنند و هر چه گفته و نوشتهاند را غربال کنند و بر فرقشان کوبند و عبارات زشت و قبیحهای چون شایستهسالاری و کارآمدی را باد هوا کنند و هرچه رعیت تناول آغازد که چی شنیدیم و چی شد، بدان التفات نکنند چندانکه رعیت را گران آید که مگر مرض داشتیم رفتیم پای صندوق رأی و حرفهای زشتی زند که متن وزین و سنگین حاضر را جای نبشتنش نیست.
زمرهای وفاق را مشبه با نفاق دانستهاند و حجت ایشان اینکه فرد را ارادت و اخلاص به ارباب قدرت چنان باشد که در راه وفاق، راه نفاق رود و وعدههای الکی دهد
که شاعر فرماید:
مصرع:
ره چنان رو که قبلیا رفتند.
خواجه مصلحالدین طفیلی در رساله «مصباح الوفاقین» آورده: «ماذا اقول؟ الشبابی والصوتی یذهبون» که یعنی: «چی بگم من، جوونیم رفته، صِدام رفته دیگه و این موها را در آسیاب سفید نکردم و به مناسبات قدرت آگاهم و حرف، بیحرف» که قرائت دیگری است از ناگفتههای مراحل انتخاب کارگزاران در حکومتهای تاریخ بشریت و تن دادن به خواست اصحاب قدرت در راستای گور بابای رأیدهندگان. بیٌنۀ ما، این شعر مولاناست که ارتجالاً آن را از لسان پیروز انتخابات ریاست جمهوری دوران خود فرموده و مراحل انتخاب و رسیدن به وفاق ملی را به هیأتی غریب تئوریزه کرده است:
بیت:
نیست محرم تا بگویم بی نفاق، تن زدم و الله اعلم بالوفاق
اینجاست که میبینیم شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز خامه در کف گرفته و در وصف تصاحب کرسیهای دولت، قاطبۀ رأیدهندگان به تغییر را از گرفتن دامن دولت که کنایه از دنبال کردن وعدههای انتخاباتی مبنی بر انتخاب اصلح است بر حذر میدارد:
بیت:
کس نتواند گرفت دامنِ دولت بهزور، کوششِ بیفایده است وَسمه بر ابرویِ کور
فتأمل...