از همان دقایق اولیه رخداد سقوط بالگرد، همزمان با دعوت مقامات و رسانههای دولتی به دعا و راز و نیاز، بخش بزرگی از فضای مجازی، در یک دنیای موازی پر شد از برخوردهای شوخطبعانه با فاجعهای که دولتیان سعی میکردند در سایه خبررسانی قطرهچکانی و ضدونقیض از شوک ناشی از شنیدن آن بکاهند. همزمان، گروه دیگری هم وارد ماجرا شدند که پای برخورد انسانی را پیش کشیدند که: فراتر از هرگونه جهتگیری سیاسی و فکری، انسانیت حکم میکند که خبری به این مایه فاجعهبار را دستمایه طنز و خنده نسازیم.
واقعیت این است که شوخی با حوادث و موضوعات ناخوشایند (جوکهای فاجعه، DISASTER JOKES) در ایران به یک پدیده اجتماعی تبدیلشده است. جوک فاجعه را میتوان ابزاری برای تخلیه فشارهای روانی دانست. اینگونه از شوخطبعی از میان سه نظریه که به منشأ طنز اشاره دارند (برتری، ناسازگاری و تسکین)، بیشتر از نوع تسکین است که امر جدی را به سخره میگیرد تا روح و روان شخص اندکی بیارامد. میتوان اینگونه از طنز را خوش نداشت یا اصولاً آن را از دایره تعریف طنز خارج ساخت ولی نمیتوان چشم بر زمینههای پدیداری آن بست و توصیههای انسانی را برای جلوگیری از رشد آن کارساز دانست. میزان بالای جوکهایی که در ماحرای اخیر دهانبهدهان گشت میتواند مصداق خشونت کلامی تلقی شود و منِ نوعی از تولید آن ابا دارم ولی نمیتوان انکار کرد که برخاسته از یک واقعیت اجتماعی است، برخاسته از گسلی است که میان بخش مهمی از مردم و حکومت در طی سالیان، بیشتر و بیشتر دهان بازکرده است و زهرخند در مواقعی ازجمله رخداد اخیر، مثل آتش زیر خاکستری از آن زبانه میکشد و بالا میآید. این زبانه با آوردن آیه و حدیث و نصیحت و موعظه خاموش نمیشود. با به رسمیت شناختن حس و حال و نگاه و غم و شادی طرف مقابل است که اندکی آرام میگیرد. پناه بردن به تئوریهای اخلاق و طنز و توصیه به گریز از خشونت واژگانی اگر با توجه به زمینههای پدیداری آن همراه نباشد آب در هاون کوبیدن است.