بعد از مرگ گورباچف یک فرستنده تلویزیونی محلی در روسیه طی گزارشی پای صحبت تعدادی از شهروندان نشست. بخشهایی از این گفتگوها:
*یک پراگماتیست: رفیق گورباچف آزادی داد و این اشتباه بود. اگر سرکوب میکرد چهبسا الآن اولشخص بود.
*یک راننده تاکسی خیابان آربات: این داستان شایعه است. خودشان ساختند تا تبلیغ کنند که رئیس-رؤسا هم ممکن است زمانی بمیرند
و مردم امیدوار شوند.
*یک کنسرواتیست: خداوند رحمتش کنه و از سر تقصیراتش بگذره. این شب یکشنبهای خوب نیست پشت سر مرده حرف بزنیم ولی اون مرحوم خیلی اصلاحطلب بود.
*یک سمپات: خدابیامرز این آخرها پیامهای تبریک و تسلیت قشنگی مینوشت. توی فضای مجازی منتشر میشد و زیاد لایک میخورد.
*یک بلشویک: او ثابت کرد که آخر دموکراسی، فروپاشی است. خوشبختانه بعضی جاها حسابی از این تجربه درس گرفتهاند.
*یک رفیق: اون مرحوم این آخرا دیگه به انقلاب اعتقادی نداشت، هیچ جور انقلابی، حتی نعوذبالله زبانم لال، انقلاب اکتبر. خدا رحمتش کنه. هی میگفت عجب غلطی کردیم. خیال نکن منظورش پروستاریکا و گلاسنوست بود. از بیخ، همون انقلاب اکتبر را میگفت. ما هم آه میکشیدیم و توی دلمون اجداد باعثوبانیاش را ردیف میکردیم.
*یک مجری شبکه تلویزیونی مسکو: با شلیک عزتمندانه هزاران توپ به مواضع اوکراین ملعون، یاد مرحوم گورباچف، این نماد خشونت پرهیزی را گرامی میداریم.
*یک لنینیست: ایشان درواقع به آرمانهای ما خیانت کرد. یک امپراتوری بزرگ را که مردمش جرئت نطق کشیدن نداشتند دود کرد و فرستاد هوا. واقعاً حیف بود. دیگر هر ننهقمری اجازه داشت راستراست راه برود و با بیشرمی بگوید من حق نفس کشیدن دارم. زمان رفیق استالین زندگی به همین مفتی نبود.
*یک بسازوبفروش: ایشون مشکلش فقط با دیوار بود. حالا یا آهنی یا سنگی... اگه برلین دیوار درست و درمون داشت بهتر بود یا حالا که نداره؟
*یک کارشناس: در سایه اصلاحات اقتصادی آنمرحوم، امروز از فساد سیستماتیک خبری نیست. مثلاً الان دیگه خوشبختانه زیرمیزی نداریم. رومیزی داریم. همه چیز مثل روز روشن است.
*یک عابر پیاده: او پایان جنگ سرد را اعلام کرد و این اشتباه بود. نتیجهاش چه شد؟ جوانان در مسکو و سن پطرزبورگ مکدونالد خوردند و دچار انحطاط اخلاقی و خودباختگی شدند.
*یک عابر پیادهتر: چرا حرف مفت میزنی؟ اون بیچاره چه تقصیری داشت؟ تقصیر جوانان بود که فکر میکردند حقدارند زندگی کنند و این، خیلی وقاحتآمیز بود.
*یک بازنشسته: ایشان عصرها میاومد توی همین پارک گورکی شطرنج بازی میکرد. خدابیامرز میگفت به غرب و صهیونیسم غارتگر اعتماد کردم که اینجوری شد. میگفت به غرب غارتگر اعتماد نکنید بلکه به شرق غارتگر اعتماد کنید.
*یک اولترارادیکال: او کم تغییر داد و همین زمینش زد. میبایست حداقل تغییر 360 درجهای بدهد.
*یک سیاستمدار: در عالم سیاست بهتر است مردم از آدم بترسند تا عاشقش باشند. گورباچف زیاد به عاشقیت مردم فکر میکرد. مرحوم خیلی رمانتیک بود. به گمانم پوشکین زیاد میخواند. به درد زمامداری نمیخورد. زمامدار باید بیسواد باشه و رمانتیک فکر نکنه.