یک نویسنده دگراندیش و اخراجی اتحادیه نویسندگان شوروی ساکن آلمان، در سال 1982 از طریق یک آژانس مسافرتی این شانس را پیدا میکند که به زمان سفر کند، به مسکوی سال 2042 برود تا ببیند 60 سال بعدازآن تاریخ در زادگاهش چه اتفاقاتی میافتد. کتاب «مسکو 2042» در قالب یک اثر داستانی پر افتوخیز و پر تعلیق، با زبان و نگاهی سرشار از طنز و هجو، روایتگر این سفر عجیب است. در این سفر نویسنده دستش میآید که حکومتی جدید جایگزین حکومت کمونیستی قبلی شده و «انقلاب بزرگ اوت» به رهبری فردی به نام «ژناسیموس» رخداده است: بعدازاینکه رؤیای «انقلاب جهانی» ولادیمیر لنین جای خودش را به «سوسیالیسم در یک کشور» ژوزف استالین داده، ژناسیموس برای اولین بار در تاریخ بشریت، از شعار «سوسیالیسم در یک کشور» هم گذر کرده و جامعه کمونیستی را در یک شهر واحد (مسکو) پیاده کرده و آن را تحت اداره «حزب کمونیست امنیت دولتی» (ترکیبی از کا.گ.ب ، حزب کمونیست و کلیسای ارتدکس روسیه) قرار داده و بقیه اتحاد جماهیر شوروی را با دیوار برلینی از این آرمانشهر ادعایی جدا کرده است؛ اما اوضاع در این بهشت زمینی آنقدر غیرقابلتحمل است که سرانجام یک ناجی، علیه ژناسیموس شورش میکند، سوار بر اسب سفید وارد مسکو میشود و در میان استقبال مردم، حکومتی جدید برقرار میکند. او که اعتقاد دارد طبیعت، همه جانداران را به رهبر و رمه تقسیم میکند و منفورترین واژه نزدش پلورالیسم است، جامعه را دوباره به استبداد فئودالی دوره تزارها برمیگرداند تا یک دیکتاتوری جای دیکتاتوری دیگری را بگیرد و تصویرطنزآلوده کتاب از جوامع توتالیتر بازتاب این گفته نویسنده شود که همه ایسمها شکست میخورند زیرا طبیعت انسان آنها را خدایی میکند و به کاریکاتورهای غیرانسانی از خود تبدیلشان میکند.
رمان «مسکو 2042» نوشته ولادیمیر واینوویچ داستاننویس و طنزپرداز منتقد و دگراندیش روس (1932-2018) است که در 1986 میلادی در آلمان چاپشده ولی تا زمان فروپاشی اجازه انتشار در روسیه پیدا نکرده است. میشود گفت نویسنده در این کتاب وقایع زندگی خودش را با تخیل به هم پیوند داده و تجربه زیستهاش را به تصویر کشیده تا راوی سرخوردگی از آرمانهای خودش و همنسلانش باشد و درعین حال روایتی عمیق و دقیق و ملموس را از ویژگیهای جوامع توتالیتر به مخاطب ارائه دهد. نویسنده در این کتاب ملغمهای سرگیجهآور از شخصیتهای مختلف از شیخهای عرب گرفته تا تروریستها، جاسوسهای کا.گ.ب، رهبران کرملین، روزنامهنگارهای آمریکایی، نویسندگان، دانشمندان و مردم عادی را گرد هم میآورد و در این میان سراغ شخصیتهای واقعی مثل سولژنتسین و وقایع تاریخی مثل اشغال افغانستان هم میرود. میتوان رمان را نقیضهای طنزآمیز بر رمان 1984 اورول دانست. در کتاب اورول هم وینستون قهرمان کتاب به عنوان یک خواننده و نویسنده در کشمکش با پروپاگاندای «برادر بزرگ» است که اسم رمز دیکتاتورحزب کمونیست است. البته کتاب حاضر پردهپوشی و ایهام کتاب اورول را ندارد و همچنین برخلاف کتاب اورول، در انتها مردم علیه نظم جهنمی حاکم سر به شورش برمیدارند. واینوویچ طنزنویس است و در جایجای اثر توان خود را در بهکارگیری شگردهای مختلف و متنوع طنز در کلام و موقعیت به نمایش گذاشته است. اثر ازنظر آفرینش موقعیت و نیز فرم روایتگری به هجو و کنایه متکی است که با زبانی ساده و روان همراه با صراحتی شوخ طبعانه منعکس میشود. انگار جز با سلاح طنز تاب نزدیک شدن به دنیای آشفته و سیاه مسکو 2042 نیست. راوی در برخورد با آدمها و ماجراهای اثر و حتی با خودش، بافاصله برخورد میکند و خونسرد و صریح، همه را به باد طنز و هجو میگیرد و در موقعیتهای غیرمنتظره و خندهآور گرفتار میکند. آدمهای کتاب از نوع آدمهای آثار طنزند: شخصیتی کاریکاتوریستی و اغراقشده دارند و دچار عدم انعطاف، گیجی و تضاد در فکر و عملاند که این امر به رفتار و گفتارشان رنگی از طنز میدهد: تروریستی متوهم که داعیه براندازی نظام فاسد سرمایهداری و جایگزینی آن با نظام کمونیستی پیشرو را دارد، نماینده یک کشور عربی که دنبال فرمول بمب اتمی برای مقاصد صلحآمیز است، پیرمرد زهوار دررفته و ناتوانی که نماینده مطلقالعنان ژناسیموس روی زمین است، نویسندهای که بار مسئولیت نجات دنیا را بر دوشش احساس میکند، مترجمی که با اقامه این دلیل مضحک که: «واژهها فقط معنای لغوی ندارند، بلکه محتوای عقیدتی هم دارند»، بهعنوان ترجمه، لغت به لغت جملات راوی را برای دیگران تکرار میکند و فضایی ابزورد میآفریند نمونههایی از شخصیتهای متعدد اثر هستند. شرایط برخاسته از رفتار و تصمیمات این شخصیتها طنز سیاهی را از نوع طنز ابزورد در موقعیتهای اثر مینشاند که مثل هالهای زندگی آدمها را در برگرفته است؛ طنزی که غالباً در قالب گروتسک ظاهر میشود و نیشخند و انزجار همزمان مخاطب را برمیانگیزد. تصویر مسکوی 2042 تصویر آشنای حکومتهایی است که واتسلاوهاول از آنها تحتعنوان حکومت پساتوتالیتر نام میبرد. حکومتهای دیکتاتوری که در شخصیترین لحظات زندگی افراد هم دخالت میکند و به کلیه زوایای زندگیشان سرک میکشد. حتی رفتن به دستشویی هم زیر نظر حکومت اجرا میشود و حاصلش را باید بهعنوان مواد ثانویه در اختیار حکومت گذاشت تا کارگران مدار سوم با آن تغذیه کنند و واگذار نکردنش بهمنزله تخلف از قوانین کمونیستی تلقی میشود. تکخور (غذاخوری) قوانین سفتوسخت و مضحکی دارد که ممنوعیت خلال کردن دندان با چنگال و ممنوعیت ریختن غذای آبکی روی بغلدستی ازجمله آن است. نتیجه مسابقات ورزشی از قبل معلوم است و بر اساس رتبه نیازمندیها و سطح دانش ژناسیموس شناسی و مواردی از این قبیل ارزیابی میشود و برنده شدن بر اساس امتیاز بالاتر، خودسری تلقی میشود. مردم همهچیز را بر اساس اصل کمونیستی، «بر اساس نیازهای خود» به دست میآورند، اما نیازهایشان توسط خودشان تعیین نمیشود، بلکه توسط «ستاد عالی پنج پر» به سهطبقه: بالا نیاز، برتر نیاز و بینیاز تقسیم میشود تا فاصله طبقاتی این بار با لعاب ایدئولوژیک جدیدی ادامه پیدا کند. نام و یاد ژناسیموس دیکتاتور چنان در زندگی آدمها رخنه کرده که حتی بر دستمال توالت هم پرتره او نقش بسته! دانشمندان حکومتی در تلاشند تا ازطریق ژنتیک، گلۀ انسانهای پیوندی بسازند!
مثل هر اثر طنزی، بسیاری از فرازهای طنزآمیز اثر بر پایه تضاد استوارشده است. تضادی که مخاطب را غافلگیر میکند و به خنده میاندازد. در بخشهای مختلف رمان میتوان جلوههای متفاوتی از این شگرد را مشاهده کرد. حاشیه رفتنهای تعمدی نویسنده و یا واوی، بحثهای جدی و با لحن پژوهشی در خلال روایت درباره موضوعات پیشپاافتاده (مثلاً درباره ریش آدمیزاد!) از این جمله است. تضاد میان ادعا با عمل و میان شعارها و بیانیههای حکومت با واقعیت موجود از مهمترین نمودهای این تضاد است که مضحکهای انسانی میآفریند؛ مضحکهای که در آن کلمات بازیچه دست پروپاگاندای حکومتی قرار میگیرند و از معنای اصلی خود تهی میشوند. مثلاً ادعا میشود که در مسکو هیچچیز ممنوع نیست و افراد «در چارچوب نیازهای معقول» آزادند؛ ولی این آزادی درست برعکس معنای متعارف آن است: آنها آزادند که با دوربین عکس شخصی بگیرند ولی بدون فیلم، آزادند که از ضبطصوت استفاده کنند ولی بدون نوار و باتری. در چنین مضحکهای کلیسا که قاعدتاً باید نماینده خدا بر روی زمین باشد، عنوان خواهر کوچک حزب کمونیست را دارد که ایمان به ایدهآلهای کمونیستی و شخص ژناسیموس را ترویج میکند و ژناسیموس را تا مقام خدایی بالا میبرد. در این میان لحن کنایی نویسنده به شرایط زندگی در کشورش که با هجوی گزنده همراه است به یاری عمیقتر شدن طنز اثر میآید و لذت خواندنش را دوچندان میکند. نویسنده در وصف صابون خانه دوستش مینویسد: «تکهای صابون خیسیده آنقدر سیاه و آنچنان بدبو که نظیرش را حتی در فروشگاههای شوروی هم بهسختی میشد پیدا کرد.»(ص 60) یا در جای دیگری مینویسد: «میترسیدم اگر کیفم را جا بگذارم طبق رسم سوسیالیستی درش را باز کنند.» (ص 141) یا «تحت تأثیر پروپاگاندای مخرب و فساد انگیز غذایی کاپیتالیستی، معدهاش زیادی لوس و ننر شده بود.» (ص 190) یا در این کنایه از ذم شبیه مدح استفاده میکند و از قول شیطان مینویسد: «چطور میشود کمونیستها را دوست نداشت؟ آنها هم مثل شیطانها همیشه ایدههای بکر و مفرح به ذهنشان میرسد.» (ص 28)
از دیگر فرازهای طنز اثر، بازی نویسنده با کلمات است که استفاده از آن در کتاب 1984 اورول هم سابقه دارد. انقلاب اوت ژناسیموس و حکومت «برادربزرگ» کتاب اورول، حتی واژهها را هم عوض میکنند و واژه های جدید میسازند. در 1984 اورول هم زبان جدید اختراع شده و واژههای آشنا و مقدسی مثل آزادی و حقیقت از مفهوم خود تهی شدهاند. در مسکو 2042 هم ما با سرواژههای جدید و یا واژههایی ابتکاری و درعین حال گاه طنزآمیز روبروییم که تضاد میان ادعا و واقعیت را منعکس میکنند. مترجم در برگرداندن آنها این لحن را حفظ کرده است که «شکمنویس» معادل «شورای کمونیستی نویسندگان» و «تکخور» معادل «تعاونی کمونیستی خوراک» و تنبان (تأمین تیازهای برتر و اعلای نویسندگان) یا واژههای خودساخته یا مهجور نویسنده مثل بلعنده از آن جمله است.
بخشهای مهمی از کتاب بهتناسب دغدغه ذهنی نویسنده و شخصیت راوی به بررسی جایگاه و رسالت هنر و ادبیات و نیز موانع رشد و حرکت آن در حکومت توتالیتر اختصاصیافته که به سرنوشت مثله کردن و سانسور آثار ادبی و تهی کردنشان از معنا در این جوامع میپردازد. تا آنجا که از راوی در مسکو بهعنوان یک چهره ادبی مهم در انقلاب جدید استقبال میشود ولی در صورت نوشتن و فکر کردن خارج از چارچوب نظام حاکم با شدیدترین عکسالعملها مواجه میشود. در این میان نویسنده از برخی شگردهای رمانهای پستمدرن برای انعکاس دخالت شخصیتهای اثر درروند نگارش رمان استفاده کرده است. در برخی از فرازهای اثر مسئولین شورای کمونیستی نویسندگان (شکمنویس) از راوی میخواهند بخشها و شخصیتهایی از روایتش را حذف و برخی به آن اضافه کند. گاهی هم نویسنده مستأصل میشود و اختیار ادامه داستان را به تخیل خواننده واگذار میکند! همچنین اطلاعاتی که نویسنده در داستان آورده است دستمایه عکسالعمل شخصیتها و یا تصمیم آنها میشود، برای مثال شخصیتهایی که در داستان بهعنوان مأموران کا.گ. ب معرفیشده بودند در انقلاب بعدی اعدام میشوند. اینجاست که چرخه جدیدی از طنز تراژیک آغاز میشود؛ چرخهای که در آن فرمانهای مضحکی مثل: فرمان آزادی اعمال مجازات بدنی، جایگزینی اسب و خر و گاو نر و اسبچه اسکاتلندی با وسایل نقلیه موجود، اجباری بودن ریش برای مردان 40 سال به بالا، ممنوعیت دوچرخهسواری برای بانوان و... با شدت و حدت اعلام و اعمال میشود ؛ تا جاییکه تنها آرزوی نویسنده در انتهای اثر این باشد که واقعیت آینده به نوشتههایش شبیه نباشد و فقط کاش زندگی آسانتر شود...
این مقاله در نشست بررسی کتاب مسکو 2042 در شهرکتاب ارائه شده است