درنگی بر طنز اسلاومیر مروژک به بهانه بازنشر کتاب:«از آزادی تا هرجومرج» نوشته این نویسنده لهستانی و با ترجمه داریوش مؤدبیان
(انتشاریافته در فصلنامه رود)
اسلاومیر مروژک (1930- 2013) برای مخاطبان فارسیزبان نامی آشناست. آثار این نویسنده پرآوازه لهستانی را برای اولین بار ایرج زهری به زبان فارسی ترجمه کرد و همچنین در سال 1354 با اجرای نمایشنامه «استیریب تیز» از او، زمینه اجرای آثار دیگرش را فراهم ساخت.
مروژک یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان تئاتر ابزورد شناخته میشود و ما هم او را بیشتر با نمایشنامههایش میشناسیم؛ اما در نگارش داستان کوتاه و رمان هم فعالیت داشته و به دلیل ساختار نامتعارف و طنز خاص آثارش، ازجمله برترین نویسندگان نوآور قرن پیشین بشمار میآید. او که از بیستسالگی همزمان با دوران رهبری استالین در اتحاد جماهیر شوروی وارد حرفه روزنامهنگاری و نویسندگی شده از همان ابتدا تجربههایش را از این دوران و اشغال کشورهای اروپای شرقی ازجمله کشورش لهستان توسط شوروی در قالب آثار ادبی منعکس کرده و در بسیاری از آثارش با زبانی آمیخته با طنزی ویرانگر به زیست اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، روانی و فکری در جوامع توتالیتر پرداخته است. طنز او اگرچه اهداف مشخص اجتماعی و سیاسی از نوع آثار برشت را ندارد و سیاسی نویس به معنای معمولش نیست ولی در جایجای آثارش میتوان ردپای نقد اجتماعی و سیاسی را دید. وقتی این نگاه در قالب سبک و شیوه نگارش مروژک ریخته میشود شکل و فرم همان طنزی را به خودش میگیرد که به تعبیر آندره برتون نقاب نومیدی است در برابر جهانی چنان خوار و بیمعنی که جز به مسخره و ریشخند نمیارزد، طنزی گزنده که در بسیاری از اوقات به هجو پهلو میزند و درنهایت و در عمق خود بهنوعی پوچی و ابزوردیسم میرسد که در سنت گروتسک و سوررآلیسم لهستانی پاسخی است به شرایط سیاسی اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم؛ طنزی از نوع طنز تلخ یا سیاه که مخاطب را به زهرخند وامیدارد و بزرگترین نمایندهاش را در اروپای شرقی کافکا میدانند.
«از آزادی تا هرجومرج» مجموعهای از داستانهای مروژک است که در سال 1399 با ترجمه داریوش مؤدبیان توسط نشر گویا منتشرشده است. کتاب، مجموعهای از 63 داستان است که 38 داستان آن در مجموعهای با عنوان «مروژک کوچولو» در سال 1990 انتشاریافته بود. این آثار یا پیش از آن چاپنشده و یا به شکلی پراکنده در برخی نشریههای ادبی فرانسه منتشرشده بودند. باقی داستانهای کتاب نیز از سه مجموعه «فیل»، «قلمدان» و «موش در کمد» برگزیدهشدهاند. البته نمیتوان تمامی آثار کتاب حاضر را ازنظر فرم و یا قوٌت و ضعف در یک رده قرار داد. داستانها به اقتضای زمان، محل و شیوه انتشار، ازنظر فرم و موضوع تفاوت دارند و تنوع قالبشان از همان ابتدا جلب نظر میکند. این آثار گاه قالب نامهنگاری دارند و گاه قالب خاطرهنویسی، گاه از زاویه نگاه راوی دانای کل نقل میشوند و گاه قالب حکایت دارند. بااینحال در تمامی آنها، طنز اثر با غافلگیری نهایی همراه میشود و اوج میگیرد. نویسنده در این آثار دنیای درون و پیرامون آدمهای داستانهایش را میکاود، به ساحت تاریخ، سیاست، اجتماع و فلسفه سرک میکشد، مظاهر روزمره زندگی را به طنز میگیرد و دنیایی میسازد که عجیب ولی در عمق خود ملموس است. مروژک در این داستانها گاه در ساختاری ساده و رئال ولی به اقتضای اثر طنز، اغراقآمیز، موقعیتی را با زبانی شیرین و شوخ طبعانه به تصویر میکشد، گاه در آفرینش جهانی وارونه و مضحک به طنزی از نوع طنز ابزورد و پوچ میرسد تا اضطرابها و واهمههای انسان امروز و شرایط سیاسی و روانی جامعهاش را به صورتی استعاری منعکس کند. گاهی نیز موضوعات تخیلی و تمثیلی را با واقعیتهای سیاسی و تاریخی درمیآمیزد و نوعی طنز سیاه و گروتسک میسازد.
طنز مروژک طنز موقعیت است. او با قرار دادن آدمهای داستانهایش در موقعیتهای طنز به عمق میرود و به واکاوی ناراستیهای روابط فردی، انسانی و اجتماعی میپردازد. داستان «عزم جزم» مضحکهای از روابط انسانی را در جامعهای به تصویر میکشد که دروغ سکه رایج روابط اجتماعی آن است تا آنجا که هیچ دروغی باورناپذیر نیست. در داستان «حقیقت» حتی گزارش وضع هوای کارمند هواشناسی هم بهصورت مضحکی در خدمت پروپاگاندای دولتی قرار میگیرد و برای خوشامد بالادستیها، به: «خورشید در ظاهر غروب میکند اما همیشه هست و میتابد» تبدیل میشود!
او در این آثار نشان میدهد که چگونه در حکومت تمامیتخواه واژهها به ابزار سلطه و تحمیق تبدیل میشوند، عبارات تقدیسشدهای مثل مبارزه با کاپیتالیسم، برابری و مساوات، لیبرالیسم، وظیفه ملی و درستکاری از معنا و مفهوم اصیل خود تهی میگردند و بهکارگیری آنها در روابط زندگی روزمره به مضحکهای دامن میزند که انسانهای اسیرِ بیقیدوشرطِ عادات را در خود گرفتار میکنند و درنهایت به کار خلق مضحکهای میآیند که مروژک استاد آفریدن آن است. در داستان «دموکراسی» هشت بازیگر بهطور همزمان نقش هملت را سر صحنه بازی میکنند تا دموکراسی و برابری حقوق افراد را تحقق بخشند!
مروژک همه اینها را بکار میگیرد تا با زبانی کنایهآمیز به بازتاب نگاه خود به شرایط زمانهاش بپردازد: در داستان «انقلاب» در عتیقهفروشی مجسمه «انقلابی» خریداری ندارد چون او جز خرابی به بار نمیآورد و در داستان «تغییر» قهرمان اثر در مراحل چینش وسایل اتاقش درنهایت نتیجه میگیرد که همان جای اولیه تخت و کمد بهتر بود و هر وقت دلزدگی به سراغش میآید دورانی را به یاد میآورد که با سودای تغییر جای تخت و کمد، انقلابی شده بود تا به وضع فعلیاش راضی شود! در «مهاجرت» شهری استعاری را به تصویر میکشد که در آن کارمندها در آسمان پرواز میکنند. ازنظر مسئولین دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک این اتفاق (پرواز کارمندان) مشخص نیست و بنابراین رسانهها از نوشتن درباره آن منع شدهاند. آنها طی اطلاعیهای از کارمندان خواستهاند با یادآوری عظمت برنامه پنجساله دولت و آینده باشکوهی که در انتظار همگان است دچار احساسات نشوند و سر جایشان بمانند و از پنجره پرواز نکنند! کارمندان دولتی در حمایت از این درخواست تظاهرات میکنند ولی حکومت درنهایت نمیتواند میل پرواز و شکوفایی آزادی را بگیرد!
آدمهای داستانهای کتاب با احساس ناامنی، ترس از مأموران مخفی، سرگشتگی و بیاعتمادی دستوپنجه نرم میکنند و در فضایی گاه تمثیلی و گاه رئال موقعیتهایی آمیخته با طنزی تراژیک میسازند. نویسنده در «آیندهنگری» به زمان سزار و جنگهای زمان گلادیاتورها میرود تا به آفرینش شخصیت شیری بپردازد که به خوردن هویج قانع است و حاضر نیست به جنگ گلادیاتورها برود چون نمیداند در آینده چه پیش میآید و میخواهد بهانه به دست کسی ندهد! در «آدمبرفی» سوءظن لایههای مختلف اجتماعی منعکس میشود که چگونه در آدمبرفی ساخته کودکان، ردی از توطئه علیه خودشان را جستجو میکنند! در «عالیجناب» ارباب بزرگ که از ترس دشمن در قصرش پناه گرفته از خودش هم میترسد و درنهایت خودش را از ترس خیانت میکشد! در این میان روحیه شوخ و بازیگوشانه مروژک به خلق کاریکاتوریستیترین و هجوآمیزترین صحنهها از نمایش سیرک وطندوستی میرود! در داستان «وطنپرستی» مردی برای ادای وظیفهشناسی نسبت به جامعه تمامی بدنش را برای نشان دادن آرمانهای ملی در اختیار خالکوب قرار میدهد و در غافلگیری صحنه پایانی، هجو به اوج میرسد: وقتی حاضران با تماشای پشت او، ناگهان از جا برمیخیزند و رو به پشت آن جوان وطنپرست، سلام نظامی میدهند!
نابسامانیهای اداری که موضوع ثابت آثار طنز اجتماعی است وقتی از صافی ذهن مروژک میگذرد از سبک معمول طنزهای اجتماعی گذر میکند، به عمق روابط انسانی میرود و در خدمت آفرینش فضایی گروتسک درمیآید. آدمهای معلول، پارانویید، روانپریش، مجنون، مضحک، ناسازگار و متناقض این آثار او مثل تمام قهرمانان داستانهای گروتسک، به شیوهای اغراقآمیز نامعقولاند تا وحشت توأم با مسخرگی مصیبتبار زندگی را در جهانی بهغایت آشفته، بینظم و مضحک به نمایش بگذارند و مخاطب را در لذت تماشای دنیایی بهغایت دیوانه فروبرند! دنیایی که انزجار و خنده در آن درهم میآمیزند تا نشان دهند که زندگی چه ماهیت تراژدی- کمیکی دارد. در «آرمانگرایی» میبینیم که چگونه بایگانی پروندههای بررسی نشده فدایی طلب میکند، یافتن پرونده در حکم خودکشی بشمار میآید و یافتن همکار غرق در پروندههای اداری نیازمند عملیات نجات است! و در داستان «نظام اداری» وقتی اربابرجوعی که از فرط انتظار شبیه مجسمه شده از زیر تل کاغذها بیرون میآید و حرکت میکند کارمندان به تکاپو میافتند تا او را دوباره زیر تل کاغذ پنهان کنند، گویا یک انسان ارزشمند، یک انسان مرده و مومیاییشده است! در چنین جامعهای بخش مهم رژه افتخارآفرینش شامل مردههاست که چنان رژه میروند که گویی زندهاند!(داستان دروغ)
این پوچی و ابزوردیسم در بسیاری از آثار کتاب بچشم میخورد. در گفتگوهای بیحاصل شخصیتها، در پوچی عکسالعملها و در بیمعنایی شعارها، در نگاه، رفتار و گفتار آدمهای اکثراً دیوانه و یا مضحک آثار متجلی میشود. گویی آدمها دستبهیکی کردهاند تا درصحنۀ نمایش دیوانهواری به نام زندگی، زمین و زمان را به بازی و ریشخند بگیرند. برای مثال در داستان «تبلیغ» شخصیت اصلی اثر شیفته تبلیغات حزبی است، پیشنهاد استفاده از مگسها و شبدرها را برای ترسیم شعارهای تبلیغاتی حکومتی میدهد و درنهایت درراه طرحهای مضحکش جان میبازد (داستان تبلیغ) و در داستان «هرجومرج» بحث انتخاب میان ماتریالیسم و ایده آلیسم به انتخاب میان چای و قهوه فرو کاسته میشود تا شاهدی بر هرجومرج زندگی در سیرکی به گستره جهان پیرامونی نویسنده باشد!
مروژک در این آثار برشهایی از زندگی روزمره را میگیرد، به اقتضای آثار طنز با استفاده از شگرد بزرگنمایی، تصویری اغراقشده از شخصیتهای آثارش را نمایش میدهد که برخی از شخصیتهای رقتبرانگیز ولی حقیر داستانهایش، طنزهای تراژیک چخوف را در ذهن زنده میکنند: مردی که به مهمانی میرود و مورد بیتوجهی قرار میگیرد ولی وقتی از سوی میزبان و مهمانها به دزدی متهم میشود، از اینکه بالاخره برای خودش کسی شده و موردتوجه دیگران قرارگرفته احساس خوشحالی میکند (داستان عقده اجتماعی)، زندانیای که حتی پس از تخلیه زندان از زندانبانان به خاطر «ترس لعنتی»، علیرغم سرما و گرسنگی، قادر به ترک زندان نیست (داستان زندان)، آدمهای آس و پاس یا ناتوانی که خودشان را در جایگاه گرفتن جایزه نوبل و فرزندخواندگی ملکه انگلستان و اجرا در کنسرواتور در برابر گرفتن پیشپرداخت کلان یا در دست داشتن تمام قدرت جهان میبینند، همه و همه دستاندرکار خلق فضایی میشوند که در آن نویسنده از طریق نقب زدن به عکسالعملها و رفتار روزمره آدمیان، به ناتوانیها، رقابتهای بیمعنی، زندگیهای بدون عشق، خودنماییها برای نمایش قهرمانی میپردازد. او در این میان نشان میدهد که چگونه قرار گرفتن در چارچوب انسان را نهایتاً به عصیان وامیدارد و چگونه رشد در سایه کنار زدن محدودیت میسر میشود (نظم)
مروژک به اقتضای آثار طنز خونسرد است، از بالا به روابط آدمها نگاه میکند و با هجو و ریشخند و یا شوخطبعی به بازتابش میپردازد. بااینحال قضاوت نمیکند، در مرز میان واقعیت و رؤیا میایستد، با خونسردی سکوت میکند و مخاطب را به خودش وامیگذارد تا در برابر این مضحکه انسانی دقایقی درنگ کند. گویی خود تماشاگر ماجرایی است که در پیدایی و پیشبردش چندان نقشی ندارد و پا بهپای خواننده، با خونسردی به نظارهاش نشسته است. این خونسردی در لحن روایت و نیز در برخورد شخصیتها با حسبرانگیزترین رخدادها، طنز داستانها را تقویت میکند و به آن عمق میبخشد.
کتاب به پیروی از «مروژک کوچولو» بر اساس حروف الفبایی داستانها تنظیمشده است. چه خوب بود اگر نویسنده مشخص میکرد که هر داستان مربوط به کدام مجموعه است. همچنین امید است در چاپهای بعدی کتاب، پارهای اشکالات ویرایشی نیز رفع شود که لذت خواندن آن دوچندان گردد.