در آخرین روز تیرماه وقتی نیروهای طالبان #محمدخاشهخوان استندآپکمدین محبوب افغانستانی را در خانهاش دستگیر کردند، به درخت بستند و کشتند، شاید پیشبینی نمیکردند که این واقعه در مقایسه با جنایات دیگر این گروه بازتابی چنان گسترده داشته باشد. این کمدین اگرچه از چند سال پیش در کنار نیروهای دفاعی افغان میجنگید ولی خبر اعدام صحرایی او (که بیهیچ مقدمه و محکمهای به شکلی فجیع انجام شد) چنان انعکاسی یافت که طالبان را واداشت در ابتدا بگوید اینگونه قتلها ریشه در خصومتهای شخصی دارد و کار آنها نیست! شاید اگر فیلم دستگیری محمدخاشه خوان در ابعاد وسیع پخش نمیشد ماجرا همچنان مکتوم باقی میماند.
محمدخاشه خوان در روستای «دند» قندهار زندگی میکرد، در تنگدستی بزرگ شده بود و واژه «خاشه» که از غریب و زاربودن حکایت دارد، نشانگر درآمیختگی روزگار سپریشده زندگانیاش با سختی و مشقت است. او به هنرمند قندهاری معروف بود و ویدئوی اجراهایش در فضای مجازی دستبهدست میشد و بسیار پرطرفدار بود.
فیلمی که از لحظات دستگیریاش پخش شده دردناک است و بازتاب گستردهای داشته است. در این فیلم (که نشان میدهد او را در ماشین نشاندهاند تا به سمت محاکمه صحرایی ببرند) یکی از افراد مسلح از او میپرسد که کجا او را گرفتهاند و خاشه در جوابش میگوید «روز عید در خانهام» و میخواهد چیزی اضافه کند که به سختی سیلی میخورد؛ چندان پرشتاب که بیاختیار سرمان را به کنار میکشیم انگار سیلی به صورت ما و بر ذهن و روح ما خورده است. در نگاه مظلومانهاش حالتی است که قلب را به درد میآورد. ضربه این سیلی جنبهای استعاری دارد، بهگفته سرور دانش، معاون دوم ریاستجمهوری افغانستان: «سیلی بر صورت تمام مردم افغانستان و توهین به انسانیت و کرامت انسانی و سیلی دژخیم عبوس جور و جهل و جمود بر چهره خندان عدالت و دانایی و هنر است».
اجراهای کمدی محمدخاشه خوان به زبان پشتو (زبان غالب اهالی قندهار) بود که برای ما فارسیزبانان آشنا نیست ولی اقبال فراوان هموطنانش به اجراهای او (که حتی ابتداییترین سواد خواندن و نوشتن را نیز نداشت) نشان از آن دارد که او توانسته بود در این دنیای آشفته، با طنزش لحظات افرادی را خوش کند، لبهایی را به خنده بگشاید و دستکم مخاطبانش را یاری کند که برای دقایقی چند ذهنشان دور از غوغای جنگ و ترور و وحشت اندکی بیاساید و نفس تازه کند و قتل او جز پاسداشت ماتم، درد و رنج چیز دیگری نیست.
این رخداد درحقیقت حاوی پیامی است به کسانی که طالبان را یکی از جنبشهای اصیل منطقه میدانند و میگویند: «همکاری با آنها میتواند به گسترش ثبات در افغانستان کمک کند». اینجاست که بازتعریف واژهها ضروری بهنظر میرسد؛ ازجمله واژه ثبات که اگر در دایره تنگ ارزشهای خودساخته گرفتار شود و با تکریم هویت انسانی و آزاداندیشی قرین نباشد، ثباتی قبرستانی را به همراه میآورد که مخل ثبات ذهنی و روحی انسانهاست؛ ثباتی که سفیر درد، ماتم و رنج انسانهاست و پیشدرآمدش با اعدام جانهایی رقم میخورد که مردم را شاد و خندان میخواهند، باشد که از رهگذر این بازتعریف اگر به اتفاق نظر هم نرسیم، دستکم ارزش واژهها را پاس داریم...
(انتشاریافته در روزنامه شرق)