معرفی کتاب "خودنویسم را از آفتاب پر میکنم (نامههای پرویز شاپور به پسرش، کامیار)"
"خودنویسم را از آفتاب پر میکنم" برشی است 8 ساله از زندگانی پرویز شاپور، در قالب نامههایی که او به پسرش کامیار نوشته
است. شاپور، کامیار را برای ادامۀ تحصیل به انگلستان فرستاده و اکنون با زبانی صمیمی، ساده، مهربان و شیرین برایش نامه مینویسد تا این نامهها رشتهای باشند که کامیار را به او، خانواده و هویتش وصل میکنند. کتاب در حقیقت، بازتابی است از نگاه ظریف، نکتهیاب، طناز، و روح مهربان و لطیف شاپور. شاپوردر این نامهها پسرش را رفیق خودش میداند و با ملایمت و نرمی تلاش میکند او را بفهمد و درعینحال راهنماییاش کند. او را: "با قلبش میبوسد"، " بهاندازه تمام سلامهایی که بشر از اول زندگی تاکنون به هم کرده، به او سلام میکند" و "امیدوار است که حالش عالی و دماغش چاق باشد، بهاندازهای که البته احتیاجی به جراحی پلاستیک پیدا نکند و روحیهاش مافوق جمبوجت باشد و بهزودی روی ماه هم را ببینند!"...
کتاب آینهای است از عادات، علایق، احساسات و روحیات شاپور که یاریمان میکند به فضای ذهنی او و دنیای خاصش نزدیک شویم. شاپور از شخصیترین و پنهانیترین دغدغههایش مینویسد و آن را با شرح زندگی روزمرهاش همراه میکند. اینکه خودش را بازنشسته کرده تا به نوشتن و طراحی بپردازد، اینکه اغلب خیابانهای تازه را بلد نیست و سالهاست که اتوبوس و تاکسی سوار نشده، اینکه از خیابانگردی لذت میبرد و این کار جای سینما- تئاتر و مطالعه را برای او میگیرد و ریزهکاریهای دیگری که از زبان شیرین شاپور در این نامهها بیان میشوند. او اینهمه را اکثراً در قالب روزنوشت بیان میکند و در چارچوب معمول نامهنگاری نمیماند. مثلاینکه او صبح بلند شده، قلم بهدست گرفته و در یک محدوده زمانی طولانی چندساعته و حتی یکروزه، زندگی کاری و شخصیاش را از چای خوردن، قدم زدن و غذا دادن به گربهها گرفته تا نوشتن و خواندن کتابهای تازه بازگفته است. او شعرهایی را که کامیار نوشته و برایش فرستاده نقد میکند، خبر از انتشار آنها در نشریات و در قالب کتاب میدهد و او را در جریان رخدادهای ادبی و هنری میگذارد. شاپور در این نامهها از انعکاس کاریکلماتورهایش در مجامع ادبی و هنری میگوید، از نشستوبرخاستهایی که با اردشیر محصص، عمران صلاحی، احمد شاملو، منوچهر آتشی، یدالله رؤیایی، اسلام کاظمیه و دیگران داشته مینویسد و ناخودآگاه بخشی از تاریخ معاصر ادبیات و هنر ایران را بیهیچ واسطهای بازگو میکند. این روزنوشتها در سایۀ نگاه گاه طناز و گاهی شاعرانۀ شاپور ارزش هنری پیداکرده است:
-کامی جان الساعه که این نامه را برایت مینویسم ظهر است یعنی ببخشید یک بعدازظهر است. هوا بشدت گرم است. تن من خیس عرق است و بادبزن شخصی که به ریش قوه جاذبه میخندد با آخرین سرعت کار میکند ولی افسوس نتیجه این پرکاری صفر است. (ص28)
-روز جمعه ساعت شش و کم بعدازظهر است. هوا هنوز درست تاریک نشده و نیم ساعت دیگر هوا درستوحسابی تاریک میشود. من پشت به باغ آقای سمسار زاده نشستهام و گاهی برمیگردم و شاخههای درخت را از پنجره نگاه میکنم... حالا که برگشتم که درخت و شاخههایش را ببینم دیدم در سیاهی شب غرق شده است. (ص142)
-خانمبزرگ یک جفت جوراب بنفش از آبادان آورده امروز پوشیدهام مثل ستاره سهیل میدرخشد ولی لباسم ایتالیایی است پارچه خیلی خوبی هم دارد ولی برایم گشاد است فکر میکنم ناچارم خودم را به دست پمپ بادی بسپارم تا رفع این نقیصه بشود. (ص108)
-آقای محصص را هم دیروز خدمتشان بودم و کتاب خیلی خوب نقاشی را که مال ایشان بود باهم تماشا کردیم و درواقع سیزدهبدر را عوض اینکه در دامن طبیعت بدر کنیم توی کتاب نقاشی بدر کردیم. (ص55)
سعی شده که نامهها در کتاب بر اساس توالی زمانی مرتب شود تا مخاطب بتواند در آن یک خط روایی منظم را دنبال کند.
شاپور در این کتاب از خودش میگوید و عکسهایش را برای کامیار میفرستد:
-یک عکس من هست که شاهکار است که در نامه آینده برایت میفرستم و آنوقت خواهی دید چه ژست هنرمندانهای گرفتهام و چه یال و کوپالی دارم! نمیدانم چرا موقع نوشتن جمله بالا یاد دن کیشوت افتادم. (ص50)
در پس این نگاه طناز و شوخ، تلخی و تنهایی نهفته است که پشت سطرهای نامهها پنهان میشود و گاه خودی مینمایاند تا جلوه دیگری از زندگی هنرمند سبک آفرین روزگار ما باشد. چگونگی تأمین هزینۀ اقامت و تحصیل کامیار، یکی از دغدغههای شاپور در این نامههاست. گلایه از بیپولی، بیحوصلگی، دلتنگی، خستگی و یکنواختی زندگیای که هیچ تنوع و حتی مسافرتی در آن نیست در پشت نگاه بهظاهر شیرین نامهها جاری است و انعکاسی است از زندگی تلخ هنرمند بزرگی که حتی امکان این را که بتواند بهتنهایی و در خلوت زندگی کند ندارد. درجایی از نامهها مینویسد:" درهرصورت زندگی چیز متوسط مزخرفی است." ولی او که تاب ندارد خاطر عزیزی را پریشان سازد، بلافاصله در نامههای بعد سعی میکند اطمینان بدهد و با نگاه و قلم طنازش گرمی و امید ببخشد:
- من هم مدیرکل نفت خانه هستم و بایستی بخاریها را نفت گیری کنم. خلاصه با حفظ سمت مدیرکل زباله هم هستم و هرروز پاکت نایلونی را گره میزنم و پشت در میگذارم. خلاصه سرگرمیهای ایام بازنشستگی جالب هستند و هر کاری از بیکاری بهتر است. (ص 176)
-از حال رفیقت بخواهی ای بدک نیستم نفسم مثل آسانسور در حال بالا و پایین رفتن است. (ص99)
او حتی بااینکه گربههای کامی "از اذیت کردنش دریغ نمیکنند" سعی میکند با آنها هم مهربان باشد تا کامی را خوشحال کند. با زبانی طنز دربارهشان که "موزیک استخوان جویدن پخش میکنند." مینویسد. جایجای نامهها پر است از یاد گربهها که "به کامیار میومیو میرسانند!":
-گربه دست و پای شما را میبوسد و سخت موردتوجه هم خسرو قرارگرفته است. این گربه نابغه است. چون رفتارش خیلی سنگین و متین است بهطوریکه اگر در دیزی هم بازبماند زیرچشمی هم به آن نگاه نمیکند. دلیل اینکه از گربهات حرف به میان آوردم برای این است که تو خوشحال بشوی."(ص 19).
آنچه در زندگی شاپور را شاد میکند و به آن معنا میبخشد آثار اوست. او در خلال نامهها از آنها میگوید، از اینکه "نوشتن برایش کار مقدسی شده"، "بهترین دقایق عمرش نوشتن کاریکلماتورهاست"، "کارش زندگیاش است"، "کارهایش را بهاندازۀ عشق دوست دارد و از آنها لذت میبرد":
-موضوعی که نوشتهها و طرحها را در نظر من اهمیت میدهند این است که کار کردن روی این دو رشته، بیکاری جهنمی را تبدیل به لحظات بهشتی میکند و همین امر نهایت اهمیت را برای من دارد زیرا وقتی من کار میکنم متوجه گذشت زمان و بدهکاریهایم (ناراحتیهایم) نمیشوم و روزهایی که بیشتر کارکردهام خوشحالترم و از خودم بیشتر خوشم میآید و خلاصه بیشتر خودم را دوست دارم و روزی که کار نکنم از خودم متنفر میشوم و کار به بالاتر هم کشیده میشود یعنی روزی که کار نکنم با خودم دشمن میشوم (ص124)
"خودنویسم را از آفتاب پر میکنم" از روزگاران دهه 50 نشان دارد، از کوچهها و خیابانها، از کافهتریای آنوش و از روزگاری که قیمت فولکسواگن در کشورهای بازار مشترک 9 هزار تومان است و این، بر شیرینی و خواندنی بودن کتاب میافزاید.
شاپور بسیاری از نامهها را با کاریکلماتورها و شعرهایش همراه کرده که برخی از این آثار کمتر دیدهشدهاند:
قنداق جغجغهام را به صدا درمیآورم/هنگامیکه/عروسک خیالت/در ذهنم/پایکوبی میکرد (ص 36)
شب را به تو مدیونم/با تمام ستارگانش/دینام را ادا خواهم کرد/حتی اگر روز باشد. (همان)
من /و/ستارگان/به تماشای/هم/نشستهایم/و/شب/به/تماشای/ما (ص51)
در برخی از نامهها شاپور در خلال نوشتن نامه، قلم را به دست دیگران سپرده تا آنها هم چند سطری بنویسند. دریکی از نامهها عمران صلاحی، جملههایش را با شعر تازهای که سروده همراه میکند. ولی اشکال آنجاست که این نامهها در متن کتاب حروف متفاوتی از نوشتههای شاپور ندارند و ازاینرو مخاطب در تشخیص اینکه کدام سطر از نامه مربوط به شاپور است و کدامیک را دیگران نوشتهاند دچار سردرگمی میشود.
همچنین در دیباچه نوشتهشده که سعی در حفظ رسمالخط نامهها بوده است تا مخاطب را به حال و هوای آن زمان نزدیک کند ولی پیداست که متن کتاب بر اساس رسمالخط رایج امروزی سامان یافته است.
کتاب را فرناز تبریزی و کامیار شاپور گردآوری و تنظیم کردهاند و آن را انتشارات مروارید در 600 نسخه چاپ کرده است که برای مجموعۀ نامههای شیرین پدر کاریکلماتور ایران تیراژ عجیبی است؛ آنهم در حالی که همین ناشر در ایرانِ 32 میلیونیِ سالِ 53، کتاب با تیراژ 5000 تایی چاپ میکرد. (ص 101) هرچند امروزه یاد گرفتهایم که در سایۀ آنچه در اقتصاد نشر و سلیقۀ مخاطب و سبد خرید خانوار و شرایط کاغذ و هزار پدیدۀ ریزودرشت دیگر شاهدش هستیم از هیچچیز تعجب نکنیم!...
(انتشاریافته در روزنامهی شرق)
نظرات (1)
سلام به شما
منم باید مثل آقای صلاحی که در ذیل نامه آقای شاپور نوشتند ذیل زیر و پایین تر از قلم شما بنویسم که در سال 1356 اولین کتابی خارجی که خواندم، کاریکلماتور ایشان بود، چون همه می گفتند این کتاب های آموزش و پرورش رو خوب بخونی یک چیزی میشوی ولی من خارج از چارچوب هم خوندم.
حالا همون مزه شیرین نوشته های ویژه جناب شاپور هنوز در گوشه گوش و دلم نشستند و گاهی چشمه چشمم را هم پر آب می کنند و هر شش هفت ماهی هم که گذشت از خواب خود انتخابی ام بیدار و نفسی چاق و قلمی به طنز و دورنگاهانه می زنم هر چند که خیلی خوشحالمم که هیچ کس نمی خواند جز خدا و خودم و امام متقین.
خدایا این تعداد اندک از بازماندگان اهل قلم و اندیشه را خودت حفظ کن، چون خودت گفتی که من حافظ همه هستم - راستی نوح و . . . و جنتی خوب معدل سنی اهل زمان خودشون رو بالا کشیدن؛ راستی مگه به بعضیا دو تا کوپن دادی؟
Posted by میرناصر بوذری | January 5, 2018 5:58 PM