ناباورانه میخوانی که اینبار محمد رفیعضیایی است و دردمندانه میاندیشی که انگار اهالی طنز در صف انتظار سفر اخروی، صاحب تسهیلات ویژهاند و مرگ ناباورانه و ناگهانی، «خلاف آمد»ی است که برای این قشر بخصوص، «آمد» دارد. زیر بار کلماتی که خبر را دادهاند و روی سرت آوار شدهاند، به رفتن بازماندگان نسلی میاندیشی که برای نسلهای بعد منبع اطلاعات و خاطره بودند. اینبار نوبت اوست که جای خالیاش با آن نگاه دقیق و عمیق و اطلاعات وسیع در کاریکاتور و طنز همچنان خالی بماند. ضیایی متولد سال ١٣٢٧ در اوز فارس بود. بیش از ٣٠ سال به طور مستمر با مهمترین نشریات طنز پس از انقلاب همکاری کرده بود. اولین کسی بود که وقتی نیاز به مشورت در زمینه مسائل کاری داشتی نامش به ذهنت میآمد. این امر تنها به خاطر «پیشکسوتیاش» نبود، بلکه برخورداریاش از نگاه عمیق و سوژهیاب و جستوجوگر و نیز اطلاعات گستردهاش باعث شده بود مرجعی صبور و صاحبنظر و دلسوز برای مشورت باشد؛ همین ویژگیها باعث تنوع زمینههای فعالیتش شده بود و از او چهرهای منحصربهفرد در طنز امروز ساخته بود. طرحهای هنرمندانهاش به شعری لطیف پهلو میزد، ولی زمینههای فعالیت او به این محدود نمیشد. انتشار صدها مقاله و دهها کتاب در تئوری کارتون و انتشار چندین مجموعه داستان کوتاه طنز، تجلی این حضور چندبعدی در عرصه طنز امروز ماست و عجیب آنکه ضیایی در هر کدام از این زمینهها نیز با موفقیت ظاهر شد؛ چه طرحها و کاریکاتورهایش،چه مجموعه داستانهای کوتاه «آدمهای اینجوری»اش که در سطح ملی و بینالمللی موفق به دریافت جایزه برايشان شد و چه آثار پژوهشی او که در آنها سراغ زمینههای کارنشده رفت و منابعی مهم را برای پژوهشگران طنز از خود به یادگار گذاشت. او در داستانهای مینیمال «آدمهای اینجوری» نوع متفاوتی از طنز را عرضه کرد؛ طنزی متکی بر دریافتهای هنری یک کاریکاتوریست؛ دریافتهایی فراواقعی، عمیق، عجیب و لطیف از دنیای درون و پیرامون که در قالب یک کاریکاتور نمیگنجند و لاجرم آنها را باید در قالب کلام ریخت. کلامی که همراه با تصویرسازیهایش میماند و فکر و ذهن ما را همچنان میسازد و رنگ میدهد؛ هرچند وقت و بیوقت نتوانی مزاحم پدیدآورندهاش بشوی که: «آقای ضیایی، ببخشید بیموقع مزاحمتون شدم. برای یک مشورت کوچولو وقت دارید؟»
(انتشار یافته در روزنامه شرق)