به دو دلیل بنای نوشتن این مقاله را داشته ام: یکی قدرت و قوت قلم و نگاه نویسنده در کتاب دوزخرفات، و دیگری بابی که ممکن است در میان علاقمندان یا دست اندرکاران طنز برای بحث در زمینۀ طنز الاهیاتی و یا طنز و مقدسات بگشاید. متاسفانه نگارش این مقاله مصادف شد با توقیف روزنامۀ بهار به دلیل انتشار مقالهای که پیش از توقیف روزنامه، کمتر کسی از انتشارش خبر داشت...شاید در فضایی که رواداری این گونه است، توقع تحمل طنز الاهیاتی، اتوپیایی در نظر آید و مخاطب با خودش بگوید فلانی چه دلش خوش است! از این رو مصداق عملی و پیادهشدنی این بحث را تا اطلاع ثانوی میتوان ناکجا آّباد در نظر گرفت!...
و اما بعد...
حیطۀ مقدسات و ارتباط آن با طنز از موضوعات کارناشدهای است که به دلیل حساسیتش، کمتر مورد بحث بوده و یا تحمل شده است: این که آیا شوخی با باورهای دینی و اعتقادی مصداق توهین تلقی می شود؟ ملاک روایی و ناروایی آن چیست و حد و مرز اثر سخرهگرانه و توهین آمیز با غیر آن کدام است؟ آیا یک نویسنده میتواند برای نقد یک باور و اعتقاد(که او، خرافیش می داند)به طنز روی آورد و مخاطب را بدون این که احساس کند به باورش توهین شدهاست به فکر وادارد؟ اینها، سوالاتی است که به دلیل حساسیتهای رو به فزونی موجود،کمتر مجال بررسی و پاسخجویی یافتهاست. به یاد بیاوریم که شوخی با متافیزیک و متعلقاتش ، مربوط به عصر جدید نیست ولزوما با دینزدایی پیوند ندارد . بلکه در آثار پیشینیان و متون کلاسیک ادبیات ، اینگونه شوخی ها را داشتهایم که در آثاری مثل نوادر راغب و رسالۀدلگشای عبید نیز آمده است. در ادبیات عرفانی ما گفتههای طنزآمیزی است که حتی به کفر پهلو میزند .در آثاربزرگانی مثل مولانا و حافظ که اولی قصد تنبه داشته و دومی رندانه نیشی زده و رفتهاست نیز طنز هست،حتی در حکایت"موسی و شبان"،مولانا خدا را شبانیزه !کردهاست...در بسیاری از متون ادبی و دینی و حتی در بسیاری منابر، مذهب را با طنز درآمیخته اند و جلال رفیع در مقاله"آیا شوخی با آیات و روایات مجاز است"در سالنامه گل آقای سال 1372 آنها را آوردهاست. او هدف بیشتر این شوخی ها را تلطیف فضای زندگی و درآمیختن ذهن و زبان مردم با طنز عنوان کرده است و گفته برداشت طنز از آیات و روایات، آنها را بیشتر در متن زندگی مردم جاری می کند. البته این طنز حد و مرز می شناسد و حرمت شکنی نمی کند.
چندی پیش کتابی به دستم رسید با عنوان:"دوزخرفات"، حاوی شوخی های الاهیاتی سروش پاکزاد که بخشهایی از آن هنوز در وبلاگش با عنوان"هشت سنگ"هست. دوزخرفات در سال ۱۳۹۰ در ۲۶۸ صفحه توسط انتشارات اچ اند اس مدیا منتشر شدهاست. نویسنده در این اثر قصد دارد به نقد درک نازل از امر قدسی توسط توده ها بپردازد تا مسیری اصلاحی در باورهای دینی را دنبال کند و نشان دهد که تصاویر برساخته از خداوند و امور قدسی در ادیان، تا چه حد بشری و یا آنتروپومورفیک است . به نظرم روح و جوهرۀ دوزخرفات،همان چیزی است که ما بیشتر در ادبیات طنز شفاهیمان داشتهایم تا در آثار طنز مکتوب. از آنجا که مقدسات تابو تلقی می شده آن چه را که با عقل بشری نمی توانستیم هضم کنیم در قالب طنز ریخته ایم و دور از اغیار برای یکدیگر بیان کرده ایم. کتاب حاضر، مفاهیم یا حکایات مذهبی را در قالب زندگی امروزی می ریزد، عالم عرش را به زمین میآورد و حقانیت آن را با عقل دوراندیش محک میزند. دست مخاطب را میگیرد تا همپای او زمان و مکان را در هم بشکند، بدو خلقت را به حال و حال را به قیامت ببرد ، عرش را به سرزمین آریایی بیاورد و تحت نظر مقام ولایت قرار دهد و بنشیند و ببیند چه اتفاق می افتد! امور فرازمینی را به زمین بیاورد، این زمینی کردن،تعجب،خنده و همذات پنداری می آورد. "همذات پنداری" با موجوداتی که آنها را تا به حال دست نیافتنی میپنداشتیم وحال فرصتی پیش آمده تا آنها را در موقعیتهای مشابه خودمان ببینیم. البته مضمون نوشتههای دوزخرفات متفاوت است: بعضی وقتها رنگ نقد دارد، گاه در حد یک درنگ شوخ طبعانه یا یک شوخی ساده با اعتقاد یا گفته ای است و گاه بیان نظرگاه و دغدغه های متنافیزیکی است. گاه نیز نویسنده با باز کردن پای عرشیان به فرش،و نشاندن عوامل و عناصر دستگاه باریتعالی در جایگاه زمینیان، نشان می دهد که اگر آنها نیز به صفات حمیده چاخان کردن و کلاه گذاشتن سر یکدیگر متصف شوند چه می شود. از این رو به نظرم مطالب بیشتر رنگ به بازی گرفتن کائنات و متعلقاتش را دارد. وجه تمایز آن با آثار طنزآمیز مشابه این است که اثر حاضر طنزی شوخ طبعانه و ملایم دارد که با خویشتن داری و بدور از عصبیت و بغض نوشته شده است. تا به حال شوخی های اینچنین با مقدسات ،در آمیخته با بغض و کینه توزی بوده (مثل کتاب معراج نامه و گند بادآورد ذبیح بهروز یا توپ مرواری صادق هدایت ). از این جهت دوزخرفات منحصر به فرد است و مانندش را در میان آثار پدیدآمده از سوی نویسندگان ایرانی ندیده ام. برگسون طنز را "بازی تقلید زندگی"می داند. این اثر باورها و اعتقاداتی را که بشریت قرنها با آن زندگی کرده است به زندگی روزمره آورده تا با آنها این بار در موقعیتی برابر زندگی کند . این نیز بازی است منتها بازی تقلید زندگی از نوع دیگر!زمینی کردن امر قدسی و الاهی و به زمین آوردن عرشیان و نشاندن آنها در موقعیت آدمیان و به تماشا نشستنشان ویا رئال کردن صحنه های سوررئال!.
یاسر میردامادی معتقد است که طنزهای نقادانهی الاهیاتیِ سروش پاکزاد ، نه تنها اخلاقاً سخرهگرانه (و در نتیجه توهینآمیز) نیست، بلکه حتی از منظر «الاهیاتِ سلبی» (apophatic theology) نیز درخور درنگ است. الاهیات سلبی رویکرد خاصی در الاهیات است که معتقد است توصیف خداوند در کلام نمیگنجد و در نتیجه هیچ سخنی در توصیف خداوند، خداوند را چنان که باید و شاید به وصف در نمیآورد. در نتیجه، هر گونه سخن گفتن از خداوند، ناقص است و هیچ گاه به کمال نمیرسد. به تعبیر دیگر، هیچ توصیفی از خداوند، در واقع توصیفی از خداوند نیست، بلکه درواقع توصیف ناتوانی ما در توصیف خداوند است و نقد هر گونه تصویری که از خداوند در طول تاریخ برساخته شده است، از نظر الاهیاتی روا است و خداوند ورای همهی تصویرهاست (استعلاء دارد). چنین الاهیات سلبیای نه تنها با به طنزِ نقادانه کشیدنِ تصویرهای برساخته از خداوند مشکلی ندارد، بلکه به استقبال آن میرود. زیرا آن را نحوهای بتشکنی به حساب میآورد.
با این حال به نظرم دلائل اینچنینی نیز نمی تواند مانع از این شود که مخاطب با خواندن بخشها و جملاتی از کتاب احساس وهن نکند . برای مخاطبانی که دهها سال با اعتقادات دینی مشخصی زیسته اند به نقد کشیدن این اعتقادات با طنزی چنین ساختارشکنانه و رادیکال در پاره ای اوقات نوعی حرمت شکنی را به ذهن می آورد . کما این که خود من در برخورد با فرازهایی از این کتاب چنین حسی داشتم.. به نظرم نقد درک بشری که با تقدیس سرشته شدهاست اگر با طنز همراه شود، در بسیاری از اوقات ممکن است مخاطب معتقد را پس بزند. شاید چون طنز، یک عمل و اندیشه را از موضع فراتر و برتر نقد می کند و بشدٌت بیرحمانه است. از این رو،ویرانگری آن از هر اثرادبی دیگری بیشتر است. بخصوص این که دوزخرفات،از قلم و نگاهی قوی و نافذ و عمیق برخوردار است.سروش پاکزاد را نمی شناسم ولی از همین کتاب پیداست که طنزنویسی یکه و بی مانند است. تیتر وار به برخی ویژگی های مهم نگارشی کتاب اشاره می کنم: قالب ها،متنوع است. در حد سرگیجه آوری متنوع است: ترکیبی از قالبهای آشنا و نیز تکراری. در کتاب قالب نظیره نویسی زیاد به کار رفتهاست. نظیرهنویسی ها ماهرانه است و با نوآوریهای صورت گرفته، خواندنیتر شده است. قالبهای تکراری (مثل تست چهارجوابی) آنقدر خوب ساخته و پرداخته شدهاند که بارها میشود خواندشان . نوشته ها، موجز است. اطاله کلام ندارد. نویسنده، ضربتی زده و رفته. هر واژه یا عبارتی جای خودش را دارد. کار، شسته و رفته است. مخاطب را خسته نمیکند. حتی در بعضی از آثارکتاب که قالب دیالوگ دارد، پاسخهای طرف گفتگو حذف شده و این امر، ضرباهنگی تند به اثر بخشیدهاست. استفاده از واژهها و عبارات بسیار حرفهای و هنرمندانه است. در جا انداختن لحن بسیار ماهرانه عمل کرده و با کمک آن، توانسته زبان محاوراتی را در کائنات جاری کند و در سایه آشنایی زدایی، طنز عبارتی بیافریند. دیالوگهای دقیق، فضای نمایشی، لحن عالی و واقعی و پذیرفتنی، همراه با پایانبندی خوب با ضربۀ آخر،و یژگی بخش مهمی از آثار است. آثار متکی بر دیالوگ فوق العادهاند.دیالوگ ها از نظر ضرباهنگ و واژگان طبیعی هستند و در انتقال مفهوم موفق عمل می کنند. در مجموع فرم و زبان آثار نشان میدهد که نویسنده،سوار بر کار است و با طرح و نگاهی مشخص سراغ سوژه آمدهاست. تکلیفش با موضوع مشخص است. زیر و بم های آن را میشناسد و از این رو میتواند هنرمندانه به بازی بگیردش و در این بازی، کم نیاورد. احاطه به موضوع ، مطلب را جاندار و محکم کرده و در استفاده از زبان تخصصی، دقیق عمل شده است. حتی عناوین مطالب ماهرانه و هوشمندانه است و با وسواس انتخاب شده . بعضی تیترها هم ابتکاری و جذاب است. در پاره ای از اوقات نیز، تیتر جزئ مکمل مطلب است که اثر را کامل میکند و به کمک چفت و بست دادن به آن میآید. اثر به شعور مخاطب احترام می گذارد. بعضی جاها بدون ورود مستقیم به سوژه گذاشته مخاطب خودش سفیدخوانی کند وحدس بزند که در بارۀ چیست.اکثر آثار متکی بر پایان بندی غیرمنتظره یاغافلگیری نهایی است که معمولا از رهگذر چرخش ناگهانی در موقعیت(و یا لحن) در انتها پیش میآید که مخاطب را با یک پایانبندی غیرمنتظره غافلگیر میکند ویا شوخی را به اوج میرساند. در مجموع، اوج و فرود و نتیجهگیری مطالب، اکثرا فوق العاده است. در یک جمله، آثار کتاب سرشار است از ظرایف نوشتاری که برشمردنش از حوصلۀ این قلم بیرون است. امتزاج این ویژگی با وسعت اطلاعات نویسنده و احاطه او بر موضوعاتی که به طنزشان کشیده است، عمق و غنای طنز "دوزخرفات"را باعث میشود..
در مجموع به نظرم"دوزخرفات"می تواند مصداق بحثبرانگیز و جدیای برای طنز نقادانه در حیطه اعتقادات باشد. هر چند به نظرم این اثر ، شمشیر دو لبه ای است که توان پس زدن مخاطب معتقد و سوئ برداشت او را نسبت به شیوۀکار و نگاه نویسنده دارد که این امر در پاره ای از اوقات میتواند نقض غرض نیز به حساب آید، چرا که هدف نویسنده از ارائۀ این اثر، اصلاحگری است!
نظرات (4)
آنچه را که بنده می توانم به این متن شایسته اضافه کنم:
الف - شروین سلیمانی در یک ماه گذشته دو متن شعر را در همین زمینه در فرهنگ سرای ارسباران و سالن اندیشه حوزه هنری خواند که مورد تشویق حاضرین قرار گرفت.
ب - قصد اصلاح گری داشتن نویسنده و پرهیز از پس نزدن مخاطب در حالی می تواند با هم جمع شود که نویسنده یک اصل شناخت شناسی را رعایت کند و آن در یک بیت معروف آمده که همیشه من این شعر را در نظر دارم و به دوستان اهل قلم هم یادآوری می کنم:
اسلام به ذات خود ندارد هیچ عیب
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
اگر(و تا هر حدی که بشود) متن به گونه ای نوشته بشود که فاعل شریعت را منظور بدارد و نه متن شریعت را نشانه رود و یا حداقل این نظر را القا کند می تواند از اثرات منفی در ذهن و دل مخاطب جلوگیری کند همچنانکه در بیت معروف حافظ هم واعظان منظور است و نه اصل وعظ و خطابه که یک روش انتقال محتوا می باشد.
Posted by میرناصر بوذری | October 30, 2013 10:21 AM
بعضی از دوزخرفات رو پیش از این در سایت سروش رضایی خوندهام. اما چه خوب بود برای ایرانیها هم امکان تهیهاش فراهم میشد. خرید از آمازون کمی سخته.
Posted by محمدعلی مومنی | November 2, 2013 12:59 AM
سلام خانم صدر
استفاده کردم. ممنون.
Posted by محمودیان | November 2, 2013 9:55 PM
سلام
تبادل لینک کنیم؟
Posted by جوکر | November 4, 2013 5:41 PM