عزیزم! امروز خبردار شدم که تو وجود داری. دکترم بعد از زیر و رو کردن ورقههای آزمایش این را گفت و من جان فشاندم و بیحال شدم و به زمین افتادم و تا آب قند ندادند، سر حال نیامدم. میدانی که همین هفته قوانین تنظیم خانواده لغو شده و ما باید مدام بزاییم و جمعیت را به 150 میلیون برسانیم. از حالا دارد قند توی دلم آب میشود و از تصور این که مام میهن با این 150 میلیون چه خاکی به سرش خواهد کرد، شادی مبهمی قلب و دل و سایر ارکان وجودم را میفشارد.
طفلک من! پدرت نیز خوشحال است. او بر اساس قانون جدید، دو هفته مرخصی زایمان خواهد داشت و از حالا دارد برایش برنامهریزی میکند. عزیزم! او بارها و بارها زیر فشار زندگی، زاییده است، ولی این زاییدن با آن زاییدن تومنی هفت صنار توفیر دارد و چیز دیگری است. پدران زیادی را میشناسم که به امید این دو هفتهی باشکوه تصمیم گرفتهاند بچهدار شوند. البته برخی محدودیتها در تولید و عرضه و واردات برخی کالاها و خدمات نیز بیتأثیر نبوده است. طفلکم! این حرفها برای تو زود است و بعدا خودت در اینترنت و مدرسه و ماهواره آنها را یاد خواهی گرفت.
عزیزکم! تو در مأمن تنهایی خود، چمباتمه و غوطهوری و ما اینجا در کاشانه 60 متریمان چمباتمه زدهایم و در فکر و خیالاتمان غوطهوریم. راستش به تو فکر میکنیم، به قدوم مبارکت و به پشت چشم نازک کردنهای باشکوه صاحبخانه و بقال و قصاب و دیگر عزیزان هموطن.
دلبندم! تو در میان این جمعیت 150میلیونی کجا آشیانه خواهی ساخت؟ در کویر لوت یا نمک خانهی ویلایی میسازی یا بر فراز قلهی دماوند و یا در جنگلها کلبهی عشقت را بنا میکنی؟ آه که چقدر قطع درختان و چراندن گاو و گوسفندها در مراتع شیرین است و من چقدر سردم است و انگار هیچ وقت با هیچ آب قندی هم گرم نخواهم شد... در هر حال نگران نباش که فکر همه چیز شده است. خوشبختانه همهی ظرفیتها فعال شده و همهساله تعداد زیادی با تدابیر بهعملآمده، میروند تا جا برای تو و امثال تو باز شود. تو چه خواهی کرد؟ آیا تدابیر بهعملآمده در بخش حوادث جادهها و چرخهی دارو و درمان و آلودگی هوا و مواد غذایی در مورد تو نیز کارساز خواهد شد؟ یا نه، هیچکدام از اینها نخواهد توانست وجود نازنینت را از من بگیرد و تو، کنار چهار برادر و خواهر بیکارت در خانه فعل خوش با هم بودن را در کلیهی ساعات شبانهروز صرف خواهی کرد و مسؤولین عزیزمان به ریش نازنینت خواهند خندید. آه، عزیزم! زودتر بیا، ما تو را ارواح بابایمان چشم در راهایم...
(انتشار یافته در ایسنا)
نظرات (13)
قشنگ بود . ولی اینقدرها هم بد بین نباشید . مشکلات زیاد هست . پوشاک بچه و شیرخشکش گران . آینده اش هم گرانتر . ولی خوب به چیزهای دیگری هم می شود فکر کرد . متهمم نکنید که خودخواهم . ولی ایام پیری هم هست . گرمای خانواده هم هست و خیلی چیزهای قشنگ دیگر . اگر چه طبیعت طنز ، نیش است و بدبینی !
Posted by خسروی | February 26, 2013 8:11 PM
درود ،
فقط آمدم جهت عذر خاهی به دلیل فقر سعادت خود به دلیل مشغله کاری و نبود فراغت جهت رفتن به کافی نت و عرض ارادت...
Posted by نخودی | February 26, 2013 8:22 PM
در بخش لینکدانی صفحه تان، به جناب خداوندگرامی پیوند داده اید که خراب است. لطفا حذف نمایید.
Posted by Anonymous | March 1, 2013 1:05 AM
درود بر بی بی گل نازنین! خیلی خوب و نرم و با ظرافت بود، مثل همیشه. پاینده باشید.
Posted by خراسانی | March 2, 2013 8:13 PM
مبارک باشه. یه پیشنهاد : من وقتی اولین بار دخترک را در سونوگرافی دیدم از همانروز نامه هایی در وبلاگم برای روزی که او آنها را بخواند نوشتم .برای هر چیزی که دوست داشتم که روزی بداند.پیشنهاد میکنم این کار را شما هم شروع کنی.تا بداند در آنوقتی که بزرگ میشد دغدغه های پدر و مادرش چه چیزهایی بود. سر زنده و شاد باشی.
Posted by شلم شوربا | March 4, 2013 12:31 PM
ما هم اضافه ایم بخدا اینها چی فکر کردن !!!
Posted by یک خرده پا | March 4, 2013 7:06 PM
سلام استاد
خواندمت...
Posted by راشدانصاری | March 5, 2013 8:13 AM
نمی دانم چرا از همان دوران نوجوانیم این آقای دکتر علا الدین بروجردی را دوست داشتم ......ناگهان در وسط معرکه جنگ داخلی گروههای افغان شهر بزرگ قندهار به دست گروهی که تا آن روز اسمشان را نشنیده بودیم افتاد دکتر علا الدین بر صفحه تلویزیون ظاهر شدند و فرمودند اینها یک گروهکی هستند که از طرف پاکستان حمایت می شوند
طالبان به طور کامل تمام گروههای افغان را در مزار شریف شکست داد و شیر پنج شیر در بیشه اش محاصره شد خبرنگار و دیپلماتهای ما در کنسولگری مزار سلاخی شدند هنوز طالبان از نظر دکتر علا گروهکی بیش نبودند
القصه ایشان چند روز پیش کشف کردند ستار بهشتی بینوا بر اثر ترس از افتادن به زندان سکته کرده و مرده و اصلا ضرب و شتم و شکنجه ای در کار نبوده غلط نکنم این دکتر علا الدین ما هم یک چراغ جادویی داره که وقتی روش دست می کشه عوض غول برادر حسین شریعتمدار ازش بیرون میاد و این مکاشفات را برای ایشان آشکار می سازد آخه یکی نیست بگه یعنی زندانهای شما انقدر مخوفه که یک مرد نسبتا جوان و نیرومند از ترس افتادن در آن قالب تهی می کند ؟
ای بابا حاجی شما اگه حرف نزنی به خدا نمی گن لالی
Posted by ? | March 7, 2013 3:28 PM
چه دنیای مسخره ای؟ چه دنیای مضحک وشرآوری؟
اقای قدیانی ۴۱ سال قبل در زندان بود الان بعد از ۴۱ سال باز در همان زندان است
با این تفاوتها
۱- که حکومتی انقلابی واسلامی ضد استکبرای حامی جنبش آزدایدخواهانه وعدالتخواهانه ....سر کار است
۲- آقای قدیانی پیر تر شده است پیرترین زندانی سیاسی
۳- اقای قدیانی درزندان بیمار شده است
۴- هزینه درمان وهزینه نگهبان های زندانی در بیمارستان از خانواده زندانی گرفته میشود
مردم ایران چر افکر میکنند باهوش ترین هستند به نظرم ما احمق ترین وگوسفند ترین ملت جهان هستیم
دوست داشتی سانسور کن یا نشون نده ولی من خیلی عصبانی هستم
Posted by ? | March 12, 2013 8:56 PM
سلام
بسیار زیبا بود واقعا خدا آخر و عاقبت بچه های ما رو به خیر کنه
ما که هنو شوهر نکردیم ولی خوب اگه قسمت شد با هم صحبت میکنیم فقط یه دونه بیاریم
البته اگه وسطش کمبود بودجه نیاریم مجبور شیم سه تاییمونو بزاریم سر راه
Posted by مریم | March 15, 2013 8:55 AM
انسان دشواری وظیفه است...
Posted by نخودی | March 16, 2013 10:27 AM
۴- هزینه درمان وهزینه نگهبان های زندانی در بیمارستان از خانواده زندانی گرفته میشود
مردم ایران چر افکر میکنند باهوش ترین هستن
Posted by http://assignmenthero.co.uk/ | March 22, 2013 1:46 AM
تنظیم خانواده!
فرموده شخص رهبر، باید به جان شنیدن
تنـظیم خـانــواده، نـسل بـشر بـریـدن
مـا پیــــرو ولایـت، در ازدیـاد نسلیـم
«از او به یک اشاره، از ما به سر دویدن»!!
Posted by عبدالعظیم ولی الهی(آقابزرگ) | April 11, 2013 10:57 AM