این که اثر طنزی(چه در عرصه طنز تصویری و چه نوشتاری)برای آفرینندۀ اثر دردسر ساز شده باشد،امر آشنایی است که در دهه های اخیر بارها و بارها خبرش را شنیده ایم.کم نبوده اند کسانی که آفرینش اثر طنزشان در حوزۀ امنیتی و سیاسی و یا قومی واکنش برانگیخته و تاوانش را هم در زندگی شخصی یا کاری پرداخته اند .من بالشخصه هیچوقت نتوانسته ام مثل بعضی از دوستان(بیشتر مرتبط با مراکز رسمی) با گفتن:"می خواست اونجوری ننویسد "،مسئله را برای خودم حل کنم.به نظرم پشت عکس العمل این دوستان،یک جور توجیه خود و آسوده ساختن وجدانی است که مدام تلنگر می زند و تلخی اتفاقی را که برای یکی از همکارانت افتاده (سوای جهت گیری های سیاسی،فکری،مضمونی و غیره)یاد آور می شود.به نظرم اگر واقعاً برای یک طنز نویس صرفاً به خاطر آثار طنزش مشکلی ایجاد شود،این امر بیش از آن که در نوع برخورد او با سوژه ریشه داشته باشد،به کج فهمی های رایج در گستره و حوزه فعالیت و نفوذ طنز برمی گردد.طنز صرفاً نگاهی متفاوت با سوژه و کشف زوایای پنهان آن و همراه ساختن مخاطب در این کشف است و بیش از آن که در حوزۀ عمل رخ دهد،ساز و کاری ذهنی دارد.از این رو طنزنویس یک عملگر سیاسی نیست و اثرش در حوزۀ ادبیات تحلیل و تفسیر می شود .به همین دلیل است که بسیاری معتقدند طنز برای حرکت انقلابی،تقش تخریبی را ایفا می کند.چون مخاطب را آرام می کند، خشم انقلابی را فرو می نشاند و روحیۀ انتقام مردمی را سیراب می سازد.می گویند که در سالهای 1933تا1945،در آلمان ،شوخی با شخصیتهای مهم حکومتی رایج بود.گوبلز،لطیفه ها را سوپاپ اطمینان می دانست وحتی گشتاپو تندترین لطیفه ها را که در مرکز بررسی و سنجش افکار عمومی جمع آوری می شد زیر عنوان"بی ضرر"ارزیابی می کرد.من با توجه به شواهد روانشناسانه و غیره ،اعتقاد ندارم که حتی برانگیزاننده ترین طنزها هم می تواند خاصیت تخریبی داشته باشد. نه محمد رضا عالی پیام (هالو)را می شناسم و نه با او برخوردی داشته ام ولی با اتفاقی که اخیرا برای اوافتاده است از این زاویه برخورد می کنم و بسیار متاسفم و نمی توانم با اندیشیدن به این که فعلاً کلاه خودم را بچسبم که آن را باد نبرد،خیالم را راحت کنم.مدام فکر می کنم که باید کاری بکنم،کاری که خودم هم نمی دانم چیست.متاسفانه بر خلاف بعضی دوستان، اینجور خبرها هنوز ناراحتم می کند!
نظرات (4)
افغان ها عالی پیام را بیشتر از طریق یوتیوب می شناسند زیرا طنز های زیادی از او در یوتیوب است که افغان ها آن را دوست دارند و آن را مدام به هم می فرستند.
Posted by کاکه تیغون | August 29, 2012 12:26 PM
سلام و درود
اتفاقا من هم چون شما از شنيدن و ديدن چنين برخوردهايي که حتي حالا کامل نفهميدم چي شده ولي به شدت درگير با خودم ميشوم که بايد ما رسالتي را آغاز کنيم.
با هم باشيم
شما را لينک مي دهم . نام وب مرا هم با نام وحيد شيخ احمد صفاري لينک بدهيد لطفا
Posted by وحيد | August 29, 2012 6:37 PM
آنچه طنز را خطرناک جلوه می دهد بیشتر از آنکه یک واقعیت بیرونی باشد ناشی از ذهن مشکوک و ایزوله عده ای ست که قدرت تحلیل ندارند و در بستر شرایط موجود حتی اگر اهل تجزیه و تحلیل باشند ریسک نمی کنند و در مسیر رودخانه سیاه ماهی سپید طناز را قلاب کش می کنند. کاری نمی شود کرد. هالو که باشی ساقط می شوی و ما همه هالو هستیم!
Posted by فریدون هاشمی | September 3, 2012 10:46 PM
من کسانی را می شناسم که سعی می کند تمام چهار چوبهارا هم رعایت کنند و بعد طنز بنویسند اما باز هم از این نوع درد سر ها در امان نبوده اند با این که اثارشان در روزنامه چاپ می شده و از تیغ جراحی سر دبیر می گذشته اما باز هم درد سر سر جایش باقی بوده فقط کم تر بوده
نمونه اش هم کاریکاتوریست ها یی که همین اوخر به دلایل مختلف دستگیر می شوند وبه زندان می افتند فقط به این دلیل که یک سری از ادم ها جور دیگری از کاریکاتور های انها برداشت می کنند یا فکر می کنند انها برای توهین به کسی این کار را می کنند در حالی که می دانیم انی طور نیست
البته معتقدم می شود اثر این درد سر ها را کم تر کرد طوری نوشت که کار به زندان نرسد اما این عقیده من به هیچ وجه نگرانی مرا از این که روزی این سرنوشت برای خود من هم پیش بیاید از بین نمی برد و به همان اندازه معتقدم باید برای تغییر نگرش نسبت به طنز و در حوزه وسیع تری ادبیات انجام داد
و کاری که از دست ما بر می اید نوشتن است و ارزوی این که انها که باید بخوانند بخوانند
Posted by آرش فرهنگ پژوه | October 7, 2012 12:58 PM