درآمدی بر کتاب"طنز در زبان عرفان"،نوشتۀ دکتر علیرضا فولادی
در شادمانگی تجربه های عارفانه،بخصوص در میان عرفای اهل بسط،گونه ای از طنز وجود دارد که"طنز عرفانی" ،و یا " طنز صوفیانه"نامیده می شود . در آثار شاعران و ادبای صوفی از سنایی و مولوی گرفته تا عطار و در آثار عرفانی از کشف المحجوب گرفته تا نفحات الانس، می توان نمودهای برجسته ای از این طنز را دید.طنزی که از زمین تا آسمان،همه جا را می کاود و همه کس را نیش می زند نا بیانی باشد برای پنهان ساختن شرنگ خشم و زهر نارضایتی،و یا اعتراضی پرشور بر مصائب بشری و یا حرکتی رندانه در جهت تعلیم و تهذیب . این طنز مورد توجه پژوهشگران ادبی نیز قرار گرفته و در منابع تحقیق ادبی،در بخش ِ گونه های طنز به آن اشاره شده یا در زیر مجموعۀ طنز عامیانه و یا عامه پسند مورد بررسی قرار گرفته ولی تا کنون به آن در قالب رساله ای جداگانه و مستقل پرداخته نشده است.از این رو کتاب"طنز در زبان عرفان"نوشته دکتر علیرضا فولادی را می توان اولین حرکت جدایی طلبانۀ طنز صوفیانه در عرصۀ چاپ و نشر دانست!
کتاب ابتدا،در بخش "درآمد"،به معرفی و تعریف طنز و طنز عرفانی به صورتی مجمل می پردازد.در بخش دوم(که عمدۀ صفحات کتاب به آن اختصاص دارد )گزیده هایی از فرازهای طنزآمیز متون عرفانی را می آورد و در نهایت در بخش "پیوست"، فهرستی ازاصطلاحات طنزآمیز صوفیانه را ارائه می دهد.
نگاه فولادی به مقولۀ طنز در بخش "درآمد"،نو،پویا و جستجوگر است و می کوشد تعریفی را از طنز فراتر از تعاریف و تصورات رایج و معمول،در دست دهد تا پایه بررسی او در زمینۀ طنز صوفیانه نیز باشد.برای این منظورابتدا با نگاه گونه شناختی و ماهیت شناختی به طنزمی پردازد و در این میان ، ساخت و بافت طنز را از نگرۀ صوری و معنوی طنز مورد بحث قرار می دهد.او در ابتدا تعریف دکتر شفیعی کدکنی را(که بی شک پذیرفته ترین دیدگاه در توصیف صوری طنر است)مبنا قرار می دهد که:"طنز عبارت است از تصویر هنری اجتماع ضدین و نقیضین."سپس قدم به قدم پیش می رود،از طریق مقایسۀ میان تعاریف و تعابیر موجود در زمینۀ طنز،این تعریف را محک می زند و در نهایت آن را این گونه کامل می کند:
طنز نوعی خلاف عرف مقرون به هزل مثبت است با موضوع انسانی،بر مبنای تعهد،دارای تاثیر خنده و اندیشه همگام.
این تعبیر جامع و مانع است و کامل ترین تعریفی است که تا کنون در متون ادبی از طنز ارائه شده است و مبی تواند مبنای خوبی برای ادامۀ بحث باشد.
فولادی در صفحه 23،مجله گل آقا را پایه گذار نقیضه های اشعار نیمایی در طنز امروز ایران تلقی می کند،در حالی که پیش از گل آقا نیز این امر در نشریات طنز دیگر سابقه دارد و قدمت آن به روزنامۀ توفیق بر می گردد.
در ادامۀ سخن،نویسنده،تعریفی را که از طنز در دست داده،پایۀ ورود به بحث"طنز عرفانی"می کند.در این میان،به عامل کاربرد طنز در عرفان می پردازد و سپس به بیان ویژگیهای طنز عرفانی (که آن را از دیگر انواع طنز متمایز می سازد)دست می زند.
او سپس،مخاطب را به خواندن مجموعه ای از آثار طنزآمیز از میان 16 اثر عرفانی می برد که همگی در زمرۀ آثار منثور ادبیات کلاسیک فارسی قرار دارند،چرا که به زعم فولادی:"نثر عرفانی برای مطالعه زوایا و خبایای زبان عرفان مناسب تر می نماید و نمونه های منظوم طنز عرفانی،چیزی جز صورت نظم یافته ی منثور آن نیست."در حالی که فولادی در دیباچه برای شاهد مثال آوردن از عقلای مجانین ،استفاده از منابع نثر را گویی کافی ندیده و به منابع شعری رجوع کرده و سه نمونه از اشعار منطق الطیر را آورده است که الحق مثالهای گویا و اشعار محکمی است.
مطالب به ترتیب تاریخی منابع آمده است.از فرازهایی طنزآمیز از کشف المحجوب آغاز می شود و با حکایات طنزآمیزنفحات الانس به پایان می رسد.همچنین کلمه ها و عبارتهای ثقیل در پاورقی هر صفحه معنا شده است تا برای عموم قابل فهم باشد.
مضمون حکایات متعدد و متنوع است.
گاهی متضمن استنتاج های بکر و بدیع اخلاقی و عرفانی است که از مضحکه ها و داستانها و حکایات مردمی صورت گرفته است:
- بقالی زنی را دوست می داشت،با کنیزک ِ خاتون پیغام ها کرد که،من چنینم و چنانم و عاشقم و می سوزم و آرام ندارم و بر من ستم ها می رود و دی چنین بودم و دوش بر من چنین گذشت،قصه های دراز فرو خواند.کنیزک به خدمت خاتون آمد،گفت:بقال سلام می رساند و می گوید که بیا تا تو را چنین کنم و چنان کنم!گفت:به این سردی؟گفت:او دراز گفت،اما مقصود این بود،اصل مقصود است،باقی دردسر است.(ص245)
گاهی نیز حکایت طیبت آمیز بدون نتیجه گیری است و بیشتربه شوخی و لطیفۀ صرف می ماند،تا طنزی که مورد نظر کتاب است:
- چنان که هندویی در نماز سخن گفت.آن هندوی دیگر که هم در نماز بود،گوید:هی!خاموش!در نماز سخن نباید گفت!(ص237)
- آن یکی به(=برای)یکی شمشیر هندی آورد و گفت:این شمشیر هندی است.گفت که تیغ هندی چه باشد؟گفت:چنان باشد که بر هر چیز که بزنی،آن را دو نیم کند.گفت:الصٌوفی ابن الوقت.گفت:بر این سنگ که ایستاده است،بیازماییم!شمشیر را برآورد و بر سنگ زد،شمشیر دو نیم شد .گفت که تو گفتی که شمشیر هندی آن باشد که به خاصیت که بر هر چه زنی،دو نیم کند.گفت:آری،امٌا اگرچه شمشیر هندی بود،سنگ از او هندی تربود.(ص232)
برخی از حکایات، از رهگذر به سخره گرفتن پستیهای آدمیان،هدف تربیت اخلاقی مخاطب و تهذیب نفس او را دنبال می کند:
-اشعب طمٌاع برگذشت بر دکان آن مرد طبق گر،از وی خواست که این طبق که می سازی بزرگ تر بساز،بو که(=شاید) ما را بر این طبق،کسی چیزی فرستد!(ص103)
گاهی طنز اثر، حاصل درک جنبه های مضحک حیات،در سایۀ درک عالی عرفاست.
- شیخ ما گفت:ندانی و ندانی که ندانی و نخواهی که بدانی که ندانی.(ص146)
-نقل است که شبلی یک روز یکی را دید،زار می گریست.گفت:چرا می گریی؟گفت:دوستی داشتم،بمرد.گفت:ای نادان!چرا دوستی گیری که بمیرد؟(ص218)
گاهی نیز طنز در حکایت، شکل ابزار هنری را برای ارائه یک اندیشه ناب و یک تجربه درونی پیدا می کند :
نقل است که یک روز فصدش می کردند(=رگ می زدنذ تا خون بگیرند.)گفت:گوش دارید(مراقب باشید)تا سر نیش به دوست نرسد!(ص153)
می دانیم که طنزهای صوفیانه بیشتر قالب حکایت و تمثیل دارند.چرا که حکایت اولاًبیشتر به کار تربیت عامه می آید و نیزدر لباس تمثیل ثمره مجاهده و کشف ووجد و حال را بهتر می توان گفت.همچنین سخن گفتن در قالب حکایت به عافیت نزدیک تر است،چرا که حرفهای ناگفتنی و نامتناسب با شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتضائات فکری جامعه را در حکایت و تمثیل بیشتر می توان بیان کرد.از این رو در کتاب حاضر نیز بیشتر با حکایات طنزآمیز برمی خوریم که در آن ماجراهایی از عارفان،دیوانگان،مستان،عاشقان،دلقکان و مردم عادی ،در قالب طنز عبارتی و یا طنز موقعیت نقل شده است.گاهی نیز حکایات، قالب فابل به خود گرفته اند.گاه تصویر سازی در این روایات چنان قوی است که به طنز نمایشی و یا طنز تصویری پهلو می زند و تصاویری جاندار و دیدنی را از رندی های عارفانه پیش چشم مخاطب می گسترد!
آن چه تمامی این آثار را به هم پیوند می دهد،همان خرق عادتی است که در گفتار و فعل و نگاه صوفیان متجلی است و از درک لحظات صوفیانه ناشی می شود.خرق عادتی که همه کس و همه چیز را به سخره می گیرد،از خود نیز می گذرد و از زبان مجذوبان
حق،همه چیز( حتی عنایت و مشیت خداوندی) در موجی از طنز می شوید.چرا که خدای صوفیان بر عکس خدای مسلمانان قشری،عطا بخش،خطاپوش و مهربان است و شوخی را بر می تابد!این است که در بسیاری از طنزها می بینیم که صوفیان به خالق نیز رحم نمی کنند و گاه گفته های آنان در نگاه سطحی به کلبی مسلکی پهلو می زند.با این حال آن چه در حکایات کتاب بیش از همه چیز به چشم می آید درک تجربه های عارفانه و حس و حال رسیدن و وصل است و از این رو وقتی حکایت قالب روابط اجتماعی به خود می گیرد در آن استغنا حرف اول و آخر را می زند .بسیاری از حکایات کتاب حاضر حول همین محور است:
- درویشی به نزد پادشاهی رفت.پادشاه به او گفت که،ای زاهد!گفت:زاهد تویی.گفت:من چون زاهد باشم ،که همه دنیا از آنُ من است؟گفت:نی،عکس می بینی،دنیا و آخرت و مُلکت،جمله از آن من است و عالَم را من گرفته ام،تویی که به لقمه و خرقه یی قانع شده ای (ص242)
-آن سلطان،غلامی را که در مجلس او بود،فرمود که شراب دهند.اوٌل ساقی را گفتند:قدح به او ده!نستد.ندیم را فرمود،هم نستد.وزیر را فرمود،هم نستد.سلطان به خودی خود ،بر پای خاست و قدح پیش غلام داشت،هم نستد.وی را گفتند:"چرا نمی ستانی،گفت:"از ناستدن ماست که سلطان پیش ما برپاست.(ص105)
با این حال آثاری نیز در این بخش هست که نه در تقسیم بندی فوق می گنجد و نه اگر بخواهیم تعریفی را که فولادی از طنز ارائه داده است مبنا قرار دهیم، طنز تلقی می شود.این آثار(که تعداد آنها در کتاب کم هم نیست) یا اصولاًدارای تاثیر خنده(آن گونه که فولادی به عنوان ویژگی اثر طنز آورده است) نیستند و یا هزل مثبت تلقی نمی شوند و یا متضمن اندیشه خاصی نیستند و یا نواقص فوق را تواما دارند. از جمله:
- نقل است که یکی پیش وی(داوود طائی)بود و بسیار در وی می نگریست.گفت:ندانی که چنان که بسیار گفتن کراهیٌت است،بسیار نگریستن هم کراهیٌت است؟(ص198)
- همچنان منقول است که از محله یی می گذشت و طفلکان خرد بازی می کردند.چون از دور مولانا را دیدند،به یکباره دوانه شده،سر نهادند .خداوندگار نیز سر نهاد.مگر از دور کودکی بانگ زد که،تا من نیز بیایم!تا کودک فراغت حاصل کردن و آمدن،توقف کرده بود.(ص261)
کتاب با فهرست الفبایی تطبیقی اصطلاحات طنزآمیز صوفیه به عنوان وجهی دیگر از طنز عرفانی ادامه می یابد.برای جمع آوری این اصطلاحات از چهار منبع گوناگون استفاده شده است.این اصطلاحات همه از نامگذاری خوراکی ها پدید آمده اند،ورسالۀ تعریفاتی را پدید آورده اند که بر پایه نقیضه سازی فرهنگ های واژگان استوار است و مشاهدۀ آن،یاد رسالۀ تعریفات عبید را در ذهن زنده می کند.با این بخش است که کتاب به پایان می رسد،پایانی که می تواند آغازگر بررسی های گسترده تری پیرامون طنز عرفانی باشد.
کتاب"طنز در زبان عرفان"را انتشارات فراگفت در سال 1386 چاپ کرده است
.
(کوتاه شدۀ این مقاله در شمارۀ اخیر "نافه" چاپ شده است.)
نظرات (8)
سلامی گرم به محضر استاد.
از این نوشتهی پژوهشگرانه و ریزبینانه و آموزنده بهره بردم.
تصمیم بر این است که به خواست خدا طنزهای منظوم را نیز بر این کتاب بیفزایم یا دست کم ذیل هر طنز منثور، نشانی شکل منظوم آن را هم بدهم.
راهنماییهایتان در این باره بسیار سودمند افتاد.
ما نیز وبلاگی داریم که به خواندن آن دعوت می شوید.
آدرس آن را به جای آدرس سایت نوشتهام.
قلمتان همچنان و همواره پویا باد.
با عرض ارادت و ادای احترام.
فولادی
Posted by علیرضا | October 7, 2010 6:44 PM
مثل همیشه برای ما آموزنده بود.
Posted by کاکه تیغون | October 7, 2010 8:49 PM
سلام و خسته نباشید. به ما هم سریزنید
Posted by خالوراشد | October 12, 2010 8:18 AM
سلام،از وبلاگتون خیلی خوشم اومد.از لحاظ محتوا پر مغزه. قدرت جذب مخاطبتون بالاست. موفق باشید.به زودی آدرس وب سایت هم براتون میذارم.
Posted by کرمی | November 28, 2010 12:49 AM
سلام خانم صدر!
خوشحال می شوم سر هم به کلبه طنز ما (بنده اینجانب و خودم)بزنید!
Posted by حسین | December 10, 2010 2:01 PM
سلام بی بی گل
من از طرفداران جدی نوشته هاتون هستم .
دوست دارم یه نگاهی به نوشته های وبلاگم بندازید .
و البته نظر بدید .
خوندن سری شعر قصه الاغای حسنی رو فراموش نکنید .
با احترام .
عزت الله الماسی
Posted by عزت الله | February 3, 2011 3:56 PM
سلام و درود و سپاس فراوان ... بهره بردیم...
چون کتاب را نخواندم فعلا فقط دیدگاه شما را خواندم و نظر خاصی ندارم ... اما باید کتاب گرانسنگی باشد.
Posted by نسیم حوالی دریا | March 27, 2014 1:48 PM
نوشته های بسیار زیبایی بودن .مرسی ازتون.ملیکا از کرمان
Posted by ملیکا | January 16, 2016 11:48 PM