بدین وسیله به اطلاع کلیه علاقمندان به طنز و پی گیران اخبار این حوزه و نیز دوستان و آشنایان و ناآشنایانی که جهت نقل مطالب و آثارشان از آنها کسب اجازه کردیم می رساند که سرانجام پس از سالها تلاش و انتظار،کتاب:"طنز دات کام(طنز وبلاگی)"در وزارت جلیلۀ ارشاد "غیر قابل چاپ"تشخیص داده شد.
تا به حال برای هیچ کتابی اندازۀ"طنز وبلاگی" مایه(وقتی و ذهنی و محکم کاری!)نگذاشته بودم.در حقیقت آغاز تدوین این کتاب به سال 1382 برمی گردد : در مرداد همان سال وبلاگم راه اندازی شده بود و با فضای طنزوبلاگی تا حدی آشنا بودم.از این رو برای سالنامۀسال 1382 گل آقا مقاله ای گذرا در زمینۀ طنز وبلاگی نوشتم. مرحوم صابری (گل آقا) مقدمه ای بر این مطلب نوشتند که جدا از ظرایف آن که برخاسته از شرایط فردی و اجتماعی و ذهنی آن روزهاست ، متضمن نکات بسیار مهم و درک عمیق و روشنی از شرایط فکری جامعه در اقامۀ دلیل برای آشنا ساختن مقامات و مسئولان فرهنگی (و غیر فرهنگی!)با پدیدۀ طنز وبلاگی است .همچنین آخرین جملۀ آن برای کسانی که چشم بر واقعیات بسته اند،و فکر می کنند با ایجاد محدودیت های اینچنینی در فضای رسمی چاپ و نشر و رسانه می توان جریان تبادل فکر و اندیشه را در جامعۀ امروز در دست گرفت و آن را به هر جایی که صاحبان قدرت می خواهند هدایت کرد، انصافاًتکان دهنده است:
حجه الاسلام ابطحی(معاون حقوقی و پارلمانی رییس جمهوری)در مصاحبه باماهنامۀ شمارۀ 146 گل آقا(آبان ماه 1382)در ارائۀ رهنمود به گل آقا،توصیه کرده بودند که در نشریات گل آقا،از طنزهای موجود در وبلاگ ها استفاده کنیم(لابد برای درک عوالم وبلاگ نویسان که معمولاً جوان اند و به اصطلاح،نسل سومی)بسیار مایل بودم از میان همکاران جوانم،یکی پیدا شود و مرا که کمی تا قسمتی از سن و سال سر و کله زدن با رایانه بیرون رفته ام،در اجرای اوامر و رهنمودهای حجه الاسلام ابطحی با طنزهای وبلاگی آشنا کند،که به جای یک شاهد،دو شاهد از غیب رسید(یعنی مقاله"طنز وبلاگی" خانم رویا صدر و مقاله دیگری از همکار جوانم "آرمین سنقری "برای سالنامه رسید!)البته رهنمودهای حجه الاسلام ابطحی را که از وبلاگ نویسان قهار روزگارند آویزه گوش نمودن،بر امثال ما پیرمردها فرض است و اگر نبود مقاله طنز وبلاگی،هیچ معلوم نبود آن رهنمودها را به جای آویزۀ گوش نمودن،پشت گوش نیاندازیم.اما خودمانیم،هیچ قسمت از رهنمودهای جناب ایشان اگر جای تامل (و تحمل!)نداشته باشد،این یکیش جای تامل و تحمل و خیلی چیزهای دیگر دارد که:"زمانه عوض شده است".فلذا امیدواریم مقامات و مسئولان فرهنگی(و غیر فرهنگی!)این دو مقاله را با همان دقتی بخوانند که ما خواندیم،والا چه بسا کلاه همگی مان پس معرکه مانده باشد و ما ملتفت نبوده و نباشیم!
چاپ این مقاله،انگیزه ای شد تا تحقیق پیرامون طنز وبلاگی را جدی تر بگیرم. تحقیقی را با هدف آشنا ساختن مسئولان فرهنگی با فضای طنز در وبلاگستان در دورۀ آقای مسجد جامعی در اختیار وزارت ارشاد قرار دادم که خلاصه قابل چاپی از این تحقیق در اسفند سال 1386 در خردنامۀ همشهری( که به همت محمود فرجامی فراهم شده بود )به چاپ رسید. به مرور تحقیق را تکمیل کردم و تصمیم گرفتم کار را در قالب کتاب ارائه دهم.
اساس را بر آن گذاشته بودم که کتاب حتماًمنتشر شود.پیش از این،5کتاب در حوزه طنز از من منتشر شده بود.4 عنوان از این کتاب ها در دوره اصلاحات چاپ شد و یکی در دوره ما بعد اصلاحات(3 تا تحقیق و 2 تا مجموعۀ آثار).در هیچ کدام از این 5 کتاب، گزینشی عمل نکرده بودم.یعنی اساس را بر این گذاشته بودم که اگر اعمال نظر یا تعدیل و یاحذفی انجام می گیرد،از سوی ارشاد باشد،نه از سوی نگارنده.بنابراین هر چه می خواستم و لازم می دیدم، گفتم و نوشتم و نقل کردم و عجیب آن که 5 کتاب فوق بدون حذف حتی یک"واو"چاپ شد،که خودم هم ترس برم داشت،ولی دیدم خوشبختانه ارکان کرۀ ارض نلرزید و آب از آب فرهنگ کهکشان راه شیری تکان نخورد!
...اما "طنز وبلاگی"حکایت دیگری داشت:بنا را بر آن گذاشته بودم که حتماً چاپ شود. به نظرم بسیاری از آثار طنز وبلاگستان، از جملۀ بهترین آثار طنز معاصرند و حیف است در قالب کتابی ارائه نشوند.به نظرم برخی از طنزنویسان وبلاگستان در زمرۀ بهترین چهره های طنز امروزند و حیف است که معرفی نشوند.به نظرم طنز وبلاگستان در تغییر شرایط طنز امروز جامعه نقش دارد و حیف است به آن پرداخته نشود و ویژگیهای آن مورد تحلیل قرار نگیرد.بنابراین حیف است به خاطر یک عبارت مناقشه برانگیز، کل آثار اجازه انتشار پیدا نکند.این بود که در گزینش مطالب کتاب، ضابطۀ"قابل چاپ بودن "را در نظر گرفتم.در نگارش متن کتاب و حتی نام آوردن از وبلاگها نیز این قاعده را رعایت کردم.در عین حال توجه داشتم که در نظر گرفتن حساسیتهای موجود،به سلامت و دقت کار ضربه نزند و هدفِ ارائۀ تصویری درست و مبتنی بر واقعیت از طنز وبلاگی را (که هدف اصلی از تدوین کتاب بود)دچار خدشه و آسیب نسازد.
به دو نفر دیگر نیز دادم کتاب را خواندند و سطر به سطر ،اشکالات نگارشی و محتوایی آن را گوشزد کردند.بر عکس دفعات پیش(که قضاوت را به بررس های ارشد می سپردم!)این بار محض محکم کاری!همۀ ایرادها را اعمال کردم.وقتی کار را به نشر چشمه سپردم،آنها نیز ایرادها و حذفیات جدیدی به قبلی ها افزودند که تمامی آنها را نیز در نظر گرفتم.حتی گفتند ممکن است بعضی نخواهند اثرشان در کتاب چاپ شود.بنابراین قرار شد از کلیۀ صاحبان آثار برای چاپ اثر آنها اجازه بگیریم.(نشر چشمه در ابتدا تاکید داشت که باید امضای صاحبان آثار از طریق فکس یا اسکن به دستش برسد که مو لای درز کتاب نرود!بعد که قدری گذشت و دیدیم این کار در همۀ موارد عملی نیست،به دریافت رضایت نامۀ ایمیلی صاحبان آثار اکتفا کردیم.)نشر چشمه پس از ویرایش و به سامان رساندن کار کتاب،آن را در آذر سال 1387 به ارشاد سپرد.بعد از ماهها پی گیری،در اوایل تابستان امسال،خبر گرفتم که کتاب غیر قابل چاپ اعلام شده است.شوک اتفاقات آن روزها برای من ،خوشبختانه !چنان بود که شوک حاصل از شنیدن این خبر را از بین برد.بعد از ماهها که حالم کمی جا آمد،تصمیم گرفتم مساله را پی گیری کنم.اوایل دی،نامه ای به اداره کتاب نوشتم و تقاضا کردم کتاب را دوباره بررسی کنند.نوشتم که این اثر،جنبۀ تحقیقی دارد و برای علاقمندان و دست اندرکاران فرهنگ و هنر و طنز مفید است.اگر فکر می کنید مطلبی ایراد دارد،می توانید اعلام کنید تا تعدیل شود،نه این که بالکل کتاب غیر قابل چاپ اعلام شود.بعد از ده روز وقتی تماس گرفتم،پاسخ دادند کتابتان در بررسی مجدد هم غیر قابل چاپ تشخیص داده شده است.از آنجا که طبیعتاًبخش مهم و قابل اعتنایی از این حداکثر ده روز به طی مراحل اداری اخنصاص دارد،می توان نتیجه گرفت که بررسی مجدد ،با صرف کمترین زمان ممکن و با عنایت به موضوع و عنوان کتاب انجام گرفته و تلقی حاکم نسبت به ماهیت مجرمانۀ کاربران اینترنت و وبلاگ(آن هم وبلاگ طنز) در این حکم عدم انتشار، بی تاثیر نبوده است .
بنابراین فکر می کنم چاره ای نیست جز انتشار اثر به صورت پی دی اف در اینترنت.می دانم گسترۀ مخاطبان محدودتر خواهد شد ولی در هر حال،کتاب،بسرعت تازگی خود را از دست می دهد و هماهنگ با شتاب جریانات روز،مولفه های نویی در فضای طنز در وبلاگستان ایجاد می شود.وبلاگها به تناسب نیاز روز،می آیند و می روند و اطلاعات کتاب بسرعت کهنه می شود.بنابراین فکر می کنم تا مطالب کتاب هنوز تازگی خود را بالکل از دست نداده بهتر است آن را در اختیار علاقمندان قرار دهم.
"پی دی اف "طنز وبلاگی را اینجا به صورت ثابت در وبلاگ گذاشته ام که علاقمندان می توانند و آزادند هر بلایی خواستند سرش بیاورند! بخوانند و اگر خوششان آمد به دیگران توصیه اش کنند و نواقص احتمالی را به ما گوشزد کنند.
این،هدیۀ سال نوی من است به دوستان و دوستداران طنز و وبلاگستان و طنز وبلاگی.این که تعداد بیشتری از آن استفاده کنند برای من متقابلاًبهترین هدیه است.
تکمله:آن چه به صورت پی دی اف ملاحظه می فرمایید،نسخه ای است که خودم در محیط ورد تایپ کرده بودم.از این رو از نظر تایپ حرفه ای ممکن است دارای نواقصی باشد.نشر چشمه در محیط زرنگار کار را تایپ کرده بود که از لحاظ شکلی شسته و رفته تر بود ولی دیدم متن تایپ شدۀ خودم قابل استفاده تر است(چون کامپیوتر خودم زرنگار را باز نمی کند!)مضافاًاین که دوباره متن فعلی را بازخوانی و ویرایش کرده ام. با این حال،سعی می کنم پی دی اف زرنگار را هم بگذارم.بستگی به نظر دوستان دارد.در نهایت لازم می دانم از مانی سروری نژاد که قرار گرفتن کتاب به صورت پی دی اف در این وبلاگ نتیجه زحمت ایشان است تشکر کنم.
نظرات (70)
بی بی گل جان!
پس از انجام عمل مجرمانه اینترنتی داونلاود متن موصوف به پی دی اف مبادرت به عمل مجرمانه باز کردن رایانهای آن نمودم.
شادمانی من از دیدن خطوط زیبای آن زایدالوصف بود. بدین وسیله از همه دست اندر کاران آن کمال تشکر را دارد.
شاد باشی که حاصل رنجهای ماهها و هفتههای شما روزان و شبان اینده مرا با خواندن آن شادمان خواهد کرد.
مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود
همچنان طبع فرامش نکند آوازش
Posted by هوشنگ | March 3, 2010 8:54 PM
نباید هم آب از آب فرهنگ کهکشان راه شیری تکان بخورد چون شیرش خالص است و آب به آن افزوده نشده است.
... و کتاب تان را می خوانیم.
Posted by من خودم | March 3, 2010 9:16 PM
دانلودش کردیم تا سر فرصت بخوانیمش
قضیه شما هم شد قضیه فیلم های بهمن قبادی!!امیدوارم که این جور ادامه پیدا نکنه
Posted by سینا | March 4, 2010 12:31 AM
کار خوبی کردید. اگر هدف اصلیتان از انتشار کتاب به پول رسیدن بود که خدا وکیلی کارهای با حاشیه اطمینان بالاتری هم هست.
اگر هدف رساندن دانشی به مردم بود که اتفاقاً «همان دو سه هزار نفری که در ایران کتاب می خوانند، همانهایی هستند که وبلاگ و پی دی اف می خوانند»
این وسط لطفی کردید به درختان بیچاره ای که قرار بود کاغذ این کتاب بشوند و رهانیدید خود را از دردسر چاپ و فیلم و زینک و ناشر و چاپخانه و توزیع.
دهان کجی به برخی سازمان ها هم که بوسه تیر بود بر خال سیاه سیبل مقصود.
Posted by شایان | March 4, 2010 2:09 AM
سلام خانوم صدر عزیز،
نمی دونم الان باید ناراحت باشم از اینکه کتابتون مجوز نگرفت یا خوشحال باشم که الان می تونم کتابتون رو از اینترنت دانلود کنم و بخونم! در هر حال کتاب منتشر شده هر چند اینترنتی و به خاطر انتشارش بهتون تبریک میگم.
اصلن اون وزارت لعنتی! لیاقت چاپ کتابتون رو نداره!! :)
بر قرار و سلامت باشید.
Posted by علیرضا | March 4, 2010 7:39 AM
سلام. لطف كنيد يك شماره حساب اعلام كنيد كه هر كس هرچقدر از كتاب خوشش آمد بهمان اندازه پولش را بپردازد ضمنا اينگونه بابي را باز كنيد تا نويسندگان براي كسب درآمد نيازي به وزارت دولت كودتا نداشته باشند.
Posted by عبيد | March 4, 2010 10:10 AM
اگر بنا بود که سر اخر در اینترنت منتشر بشه کاش اینهمه خود سانسوری و محدودیت روش پیاده نمی کردید
Posted by وحید | March 4, 2010 10:23 AM
سلام و درود
احتمالن دست شما درد نكند چون كار پر زحمتي بوده. فعلا دانلود كرديم. خوانديم به روح شما درود مي فرستيم
زنده باشيد
Posted by Anonymous | March 4, 2010 10:34 AM
من هم حق دارم نظرم را بگویم؟
خیلی کتاب به درد نخوری بود
Posted by Anonymous | March 4, 2010 11:45 AM
با پیشنهاد عبید (اعلام شماره حساب) به شدت موافقم. اوضاع خودسانسوری دارد به شدت به ادبیات و هنر ایران صدمه می زند. این پیشنهاد راه حل خوبی به نظر می آید.
Posted by شایان | March 4, 2010 3:53 PM
زنده باد گل بی بی(گل آقا) زنده باد این پست.
Posted by علی | March 4, 2010 8:16 PM
دیدن اسم وبلاگم توی این کتاب روحمان را جلا داد
خسته نباشید خانم صدر
Posted by فهیم | March 4, 2010 8:22 PM
خودمون نشرش میدیم
Posted by رهگذر | March 4, 2010 8:26 PM
با سپاس از ممیزان بزرگوار ونکته سنج وزارت فخیمه ارشاد که مانع نشر این مرقومجات وبلاگی با تحلیل ونتیجه گیری به سبک پایان نامه های ماضی ( نه موجود در خیابان انقلاب )شده اند واین توفیق اجباری را نصیب مای بی بضاعت از جیث مادی وعلمی نموده اند .(دانلود )
علی القائده (بسی بی ربط) برای تهیه وتایپ وویرایش وچیز های دیگر متحمل کمی بیش از اندک زحمت شده اید.این همه را به کنار .تحمل خردی وخوردگی اعصاب از دست ممیزان را هم به کنار.
اعلام خلاف انتظار غیر قابل انتشار از همه سنگین تر بود وهست.
مارا در غم دیگران شریک خود بدانید.
بی پرده ومخلصانه آماده ایم که بخشی از هزینه های محتمل را به بضاعت به گردن یا جای دیگر بگیریم.
ومن الله توفیق وعلیه تکلان.
Posted by رزمگیر | March 4, 2010 9:41 PM
ایده بسیار خوبی است. باید فرهنگ سازی کرد تا دیگران هم کتابهای مسدود شده شان در ارشاد را در وب بگذارند و اگر بشود به فروش برسانند.
کتاب را می خوانم و اگر نقدی به نظرم رسید عرض خواهم کرد.
موفق و پیروز باشید
Posted by احمد صداقت | March 5, 2010 12:55 AM
سپاس از این عیدی ارزشمند. ما کوچکترها وقتی بهمان عیدی میدهند فقط میتوانیم تشکر کنیم و در فضای نت لینک ناقابلی بگذاریم.
البته من نتوانستم این فایل را با آکروباتریدر5 باز کنم. آیا نیاز به نسخههای بعدی این برنامه هست؟
Posted by محمدعلی مومنی | March 5, 2010 1:54 AM
salam
ishalla movafagh bashi
man linke injaro az webloge aghaye chayeee gereftam
kollan ba enteshare har kari be shekle free movafegham
Posted by Nima | March 5, 2010 2:32 AM
خانم صدر عزیز با تشکر از لصف و زحمت شما و صد افسوس که چاپ نشد . بازهم ممنون از این عیدی خوب و سال نو هم پیشاپیش مبارک
Posted by بایرامعلی | March 5, 2010 7:19 AM
سلام
از این بابت که شما را سانسور کرده اند متاسفم هرچند غیرمنتظره نبود
مخصوصا که شما دست روی چیزی گذاشتید که دولت برای سرکوبش همه کار می کند یعنی وبلاگ
چکیده ای از مطالبتان را خواندم و لذت بردم و این بهترین عیدی بود که گرفتم .
ممنون
Posted by امین | March 5, 2010 12:43 PM
سلام
خیلی از شما منونم که کتاب را در اینترنت منتشر کردید.
وقتی خنده و شادی مردم بی نوا خواب از چشم ظالمان می رباید، طبیعی ترین کاری که می کنند همین است.
همین که کتاب را دانلود کردم با وجود تمام مشغله ای که داشتم 3 ساعت تمام کارهایم را کنسل کردم و مشغول خواندن سطر به سطر کتاب شدم و لذت بردم و خندیدم و روحیه ای تازه گرفتم.
یقینا اگر این کتاب چاپ می شد من آن را نمی خواندم.
با عرض پوزش باید از دست اندرکاران توقیف کتاب شما تشکر کنم که باعث شد کتاب شما به دست من برسد.
Posted by مجتبی | March 5, 2010 2:23 PM
سلام
مطلبي در باره اين كتاب در وبلاگ نوشتم
Posted by طنز متفاوت | March 5, 2010 6:09 PM
سلام
دانلود کردم
انصافن زحمت کشیده بودی
دست مریزاد
Posted by مهدی پدرام | March 6, 2010 10:21 AM
رویا صدر عزیز
از یک طرف متاسف شدم برای اوضاع نشر امروز مملکتمون. از یک طرف می دونم یه روزی (به زودی) کتابهایی که تو این دوره اجازه نشر پیدا نکردن چند برابر همیشگی خواننده پیدا می کنن. پس غمت نباشه :*
ما قدرتو می دونیم
Posted by زیتون | March 7, 2010 2:59 AM
از نوشته های من چیزی نگذاشتی انگار. یادش به خیر یه زمانی می گفتی طنزهامو دوست داری:)
Posted by زیتون | March 7, 2010 3:02 AM
باید آدم قراضه باشی تا بفهمی آهن قراضه یعنی چه؟
Posted by احمد هستم یک مسافر | March 7, 2010 9:52 AM
سلام خانم صدر
چشممان روشن شد از این عیدی زود هنگام
ممنون که به خوانندگانتان این قدر بها می دهید و ممنون از سخاوتتان
من خودم با افتخار آن را بین دوستان و آشنایان و علاقمندان باز پخش می کنم تا مخاطبان بیشتری از آن بهره ببرند
Posted by فرزانه | March 7, 2010 1:49 PM
اولین عیدی بود که گرفتم فکر کنم بهترینشم باشه ممنون
Posted by علی.ق | March 7, 2010 4:43 PM
با عرض سلام خدمت استاد گرامی خانم بی بی گل
بدین وسیله از استاد گرامی خواهش میکنم در مورد عنوان وبلاگ و نوشته های کنار وبلاگ حقیر ما اگه پیشنهاد دارن بدن تا اصلاح کنیم.ممنون
Posted by ali | March 7, 2010 5:35 PM
هدیه نوروزی بسیار خوبیست ولی باز هم حاضریم این کتاب را از شما بخریم.
کاش امکان پرداخت و یا شماره حسابی از خودتان و قیمت کتاب را در همین بلاگ بنویسید.
شاد و رها باشید.
Posted by بهمنانه | March 7, 2010 8:18 PM
غمت نباشه خاتون๑♥
برای خانندگان و دوستدارنتون هم ناراحت کننده بود و هم خوشحال کننده(عیدی به این قشنگی) (。◕‿◕。)
پیشنهاد شایان،قابل تامل نیست ؟امیدوارم پیشرو این قافله باشی،درود و بدرود【ツ】
Posted by ☻مـرتضا. ش | March 7, 2010 9:40 PM
سلام
خواستم پیشنهاد بدم حداقل یک شماره حساب اعلام کنید تا بتونیم بخشی از هزینه مربوط به کتاب را جبران کنیم.
Posted by احسان | March 7, 2010 11:21 PM
سلام.
يک پيشنهاد براي شما و همه دوستاني که کتاب يا مطلبي براي چاپ تهيه ميکنند و اينطور براي چاپ و ارائه اون به مشکل ميخورند : کتاب رو بصورت کتاب الکترونيکي موبايل بديد بيرون. با اين جور کتاب ها که آشنا هستيد از فوايد اين نوع نشر نو ظهور ميشه به : آسان بودن ساخت کتاب ، رايگان بودن ، قابل اجرا بودن در اکثر گوشي هاي موبايل ، در دسترس بودن کتاب در همه جا ( چون موبايل در همه جا در دسترس هست ) ، امکان ارسال کتاب براي ديگران بوسيله بلوتوث و ... اشاره کرد.
استفاده از اين نوع نشر ميتونه باعث انتشار سريع و بدون هزينه يک کتاب يا مطلب خوب در سطح کشوري يا حتي جهاني بشه.
اگر اطلاعات بيشتري در اين مورد لازم داشتيد با من تماس بگيريد.
Posted by امير | March 8, 2010 12:06 AM
درود
تبريك ميگم. امروزه عدم اجازه چاپ كتاب يك افتخار است.
نمي دانم برعكسش هم صادق است يا نه
Posted by عالي پيام | March 8, 2010 1:42 AM
نصف كتاب را خوندم خيلي باش حال كردم احتمالا پرينت بگيرم بدم صحافي براي كتابخونه. باز هم ممنون
Posted by مردوك | March 8, 2010 7:15 AM
مصاحبه با استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد
مجله جوانان امروز این هفته
[گل][گل][گل][گل
Posted by میرزایی | March 8, 2010 12:22 PM
در عین حال اینکه خشمگین هستیم از این فرهنگ ستیزی و بی خردی، و تشکر می کنم از این اقدام وارسته ای که در گذاشتن کتابتون روی نت کردید، من هم با ÷یشنهاد شماره حساب موافقم!
Posted by آدمیزاد | March 8, 2010 3:50 PM
سلام و درود
از این خبر(چاپ نشدن) متاسف شدم ولی از این کار شما بسیار خوشحال شدم، مطمئن باشید قدرشو می دونیم.
Posted by هیوا | March 8, 2010 6:53 PM
سلام خانم صدر عزیز ، تنها کاری که از ما برمیاد اینکه در نشر این کتاب سهیم باشیم. متاسفام که باید این اثر ارزشمند این طور منتشر بشه و خوشحالم از اینکه تصمیم شما باعث شد عدم دریافت مجوز مانع بهره مندی علاقه مندان این اثر نشه ...شاید بشه همزمان گفت تبریک و تسلیت!
Posted by طاها | March 8, 2010 6:59 PM
متاسفانه گمانم فایل اشکالی پیداکرده است.
Posted by hassan | March 8, 2010 8:13 PM
ُسلام. تا اینجایی که خواندم...مشخصه چقدر روش کار شده و پر محتواست....توی این کامنت ها پیشنهاد شماره حساب دیدم...فکر می کنم ایده ی خوبی باشه...
Posted by نیما دهقانی | March 8, 2010 11:36 PM
خانه از پای بست ویران است
خواجه دربند نقش ایوان است!
همه زندگی ما شده در بند نقش ایوان بودن باور کنید اگر اسم کتاب طنز وبلاگی نبود مجوز می گرفت!
راستی سلام علیکم
ایمیل تون رو چک کنید استاد.
Posted by نسیم عرب امیری | March 9, 2010 12:09 AM
sansoor dar asre internet hich gohe khorda namitawanad.
baraye hama mobarak bashad een ketan
Posted by kaaka taighoon | March 9, 2010 12:33 AM
سلام
کتاب جامع و عالی شما را تا حدود زیادی مطالعه نمودم واقعا کتاب جالبی است و به تمامی نکات و ظرایف طنز در محیط های وبلاگی اشاره نموده است صد حیف که تعداد اندکی بی فرهنگ که کار نظارت بر امور فرهنگی را دارند بر مسند قدرت نشسته اند و اصلا نمی داند طنز که هیچ ، نمی دانند کتاب چیست !
اما یک راه حل ساده برای حل این مشکل وجود تغییر عنوان کتاب مثلا به احمدی نژاد معجزه ای برای تورم تبدیل نمایید صد در صد موافقت می شود
بنده به نوبه خود از جنابعالی برای تالیف این کتاب گرانسنگ تشکر می نمایم
Posted by روزنامه نگار نحس | March 9, 2010 8:32 AM
با سلام
دستتان درد نکند. بسی محظوظ شدیم. فقط کمی ته دلمان احساس بدی داشتیم . احساس مفت خوری یا چیزی شبیه آن.
این شماره حساب را اعلام کنید تا این یک ذره احساس بد را هم نداشته باشیم.اصلا یک معیار هم برای کتاب دستتان می آید که چقدر با مزه است. قیمت را بر مبنای خنده بگذارید . هر لبخند 50 تومان .خنده کوچولو 100 و قهقهه.....
موید باشید
Posted by سبزینه | March 9, 2010 11:01 AM
هنرمند شمعي بود جان فروز
همه سود او از هنر رنج و سوز
نصيبش به جز رنج جان كاه نيست
ز درد درونش كس آگاه نيست
نصيب هنرمند حسرت پرست
همين نام نيك است از هرچه هست
اميدوارم اين كتاب رو به صورت اينترنتي بتونيد بفروشيد تا ما هم كمتر خجالت بكشيم.
Posted by من و داداش | March 9, 2010 1:10 PM
السلام ای طنز دان پیش رو
نور چشمان زنان پیش رو
آخ! اگر گفتیم زن ما را ببخش
نور چشم خواهران پیش رو!
گاه گاهی طنز ما را هم ببین
در میان رهروان پیش رو
طنز بیرون می زند از شعر من
شکل یک آتش فشان پیش رو
می زند بیرون ولی یخ می کند
در کنار شاعران پیش رو
چون شما هستی محقق بنده هم
هستم از طنز آوران پیش رو-
پس مرا یاری نما تا بنده هم
باشم از نام آوران پیش رو
در دو تا مصراع آمد بنده هم
این یکی از صد نشان پیش رو!
پیش رو بودن کمی مشکل شده
با حضور داوران پیش رو
معتقد هستم ولیکن مشتری
می کند با مه قران پیش رو
می خورد در تور پاره پوره ام
دلبری از دختران پیش رو
مثل ایرانم اگر واپس گرا
می شوم یک آلمان پیش رو...
من چه می گویم کلام از دست رفت
حجره اش را باز حاجی بست رفت...
لطف کن کامت بعدی را بخوان!
Posted by قیصری | March 9, 2010 3:02 PM
باز هم سلام
عرض به حضورتون که بنده دانشجوی ارشد ادبیات دانشگاه کرمانم و در حال تدوین پایان نامه.
البته خودم مرودشتی ام
موضوعم طنز و شوخ طبعی در خاطره و داستان کوتاه دفاع مقدسه
جالبه نه!
وبلاگم رو ببینین بعدا زود قضاوت کنین!
یک مقاله از شما گویا در روزنامه مرحوم شرق چاپ شده بوده درباره طنز در داستان کوتاه یا چنین چیزی. اگر لطف کنین در این رابطه (ها) کمکم کنین ممنون که می شم هیچی، سپاسگزار هم می شم!
به هر حال بعضی از نوشته هاتون که در دسترسم بود خیلی به کار تحقیقم اومد و میاد.
کتاب الکترونیکی تون رو هم گرفتم بخونم.
ممنون
Posted by قیصری | March 9, 2010 3:14 PM
این قوم که برکارند
یک دانه نمیکارند
هر شاخه که بردارند
فکر علم دارند...
به روزیم...
Posted by سوزن الشعرا | March 9, 2010 8:15 PM
سلام
یکم - نگرفتن مجوز درد سختی که شاید اندکی از حالتان را درک کنم و آب سردی ست بر پیکر رنجوری که خستگی اش با چاپ کتب تمامی می یافت .
دوم - سپاس که نسخه ی پی دی اف آن را بی چشم داشتی در معرض دید مخاطبان علاقمه مند قرار دادید .
سوم - شاید دلیل اصلی مخالف کلی - محتوایی ( عجب ترکیب فلسفی و سنکینی ) با کتاب نشر داستان بنده باشد . ( اندکی به طنز )
چهارم - باغی جهنمی آراسته ام ...
Posted by باغبان جهنم | March 10, 2010 5:48 PM
خیلی ممنون برای این کار عالی
واقعا جای تشکر داره که اثر به این باارزشی رو که خیلی هم براش کار کردین و مایه گذاشین بدون هیچ چشمداشتی در اختیار علاقمندان قرار می دهید.
Posted by فریق تاجگردون | March 10, 2010 10:27 PM
بی بی جانم
دانلود کردم
حتما میخونم .
دوستت دارم .
میس شانزه لیزه
Posted by جزیره در کهکشان | March 11, 2010 7:26 PM
سلام بر سلطان بانوی طنز ایران ...بی بی گل نازنین! مرسی از عیدی بزرگ شما به خوانندگان طنز. و تشکر فراوان از انتخاب یکی از طنزهای داستانی وبلاگ عکس فوری! بی بی جان گلم نگران نباش، زمستان می گذرد و روسیاهی به ذغال می ماند. شک ندارم بالاخره یک روز کتاب منتشر خواهد شد و من پیشاپیش اگر اشکال شرعی نداشته باشد به پاس قدردانی بر دستان زحمتکش شما بوسه می زنم.
Posted by علیرضا مجابی | March 11, 2010 9:11 PM
سلام
ممنون که اثر ارزشمندتونو از ما دریغ نکردید
شاید اگه چاپ میشد فرصت نمی شد بخونمش
سپاسسسسس
Posted by غزل | March 12, 2010 12:10 AM
اگر کتاب شما مجوز میگرفت جای تعجب داشت!
Posted by مهدی_الکی خوش | March 14, 2010 3:11 AM
خانم صدر تحقیق جامع و کاملی بود. دستتان درد نکند. حیف که چاپ نشد .حق التحریرش چه می شه پس؟
Posted by حامد بذرافکن | March 14, 2010 8:54 PM
وبلاگ یا ماشین؟ مسئله این است.
من لینک کتابو تو وبلاگم گذاشتم تا یک قدردانی هر چند ناچیز کرده باشم.
Posted by احمد هستم یک مسافر | March 14, 2010 9:34 PM
کارتونی جدید..
با موضوع علاادین و چراغ جادو...
سر بزنی ممنون میشم..
http://abukoorosh.blogfa.com/
Posted by محمد صالح رزم حسینی | March 15, 2010 12:16 PM
مجالی برای کاری جز تشکر کردن نیست ! پس صادقانه می گم : ممنون ، حالی بردیم از دست رنجتان
Posted by kiya | March 15, 2010 12:38 PM
برقرار باشيد. به اميد روزي كه اعمال سليقه ها كمتر بشه و فضاي نشر و بيان آزادتر
Posted by مجيد | March 15, 2010 2:00 PM
این متن درباره تولد اینترنتی کتاب شماست که تقدیم می گردد. امیدوارم لذت ببرید خانم صدر:
امشب فهميدم که تو هستی. مثل يک قطره زندگی که از چند تا سايت اينترنتی چکيده باشد. با چشای باز، تو تاريکی مطلق دراز کشيده بودم، که يهو اطمينانِ بودنت جرقه زد: آره! تو اون جا بودی! توی مغزم! توی ذهن ام! حتی اسم ات در همون لحظه تو سرم شکل بست: طنز وبلاگی!
اما ناگهان يه وحشت آزاردهنده سر تا پام را فرا گرفت. اين سوال ترسناک برام پيش اومد که نکنه دلت نخواد با اين بلاهايی که قراره سرت بياد متولد شی. نکنه يه روز سَرَم هوار بزنی که کی گفته بود من را در يک همچين شرايطی، با يک همچين وضع و اوضاعی به دنيا بياری؟ چرا دُرُستم کردی، چرا؟ وقتی هم درستم کردی، چرا منو آش و لاش شده به دنيا آوردی؟ چرا؟
زندگی يعنی خستگی، کوچولو! زندگی يه جنگه که هر روز تکرار ميشه. برای به دنيا آوردنِ اون چيزی که در ذهن داری بايد تو اين خراب شده ای که ما زندگی می کنيم، بهای زيادی بدی. بهای خيلی خيلی زيادی بدی.
اين جا فکر آدم به طور طبيعی به دنيا نمی آد. برای اين که يک فکر به دنيا بياد بايد اونو تو همون رَحِمِ مغزت ناقص اش کنی. مهندسی ژنتيک اش کنی. بچه ی فکرت قرار چشم اش آبی شه، چون حکومت دوست نداره، بايد تو مخ ات رنگ چشم اش را تبديل به سياه کنی. بچه ی فکرت شاد و خندون و بذله گوئه، چون حکومت دوست نداره، بايد تو مخ ات او را تبديل به يک موجودِ اخمو و خشن و زر زرو بکنی.
می بينی، به دنيا اومدن فکر، تو سرزمين ما کار آسونی نيست. به اين تغييراتی که ما به عنوان پدر مادرت، در تو، پيش از به دنيا اومدن و برای به دنيا اومدن ات انجام می ديم می گن خودسانسوری.
بعد می ريم پهلوی دکتر محمدعلی رامين برای انجام عمل سانسور. عملی دردناک و وحشيانه که هر کسی برای به دنيا آوردنِ بچه ی فکرش بايد تن به اون بده. دکتر، تو را می سپاره دست چند تا کارشناس تا سونوگرافيت کنند. پيش از به دنيا اومدن هر جور سيخ و ميخی را توی تن ات بکنند. بالا و پايين ات را ورانداز کنند تا ببينند شايسته ی به دنيا اومدن تو سرزمين اسلام هستی يا نه؟ برای جامعه ی اسلامی مفيد هستی يا نه؟ پيش بينی کنند اگر بچه ی شرّی خواهی شد، دستور سقط تو را بدهند. اين ها نه تنها به تو که به پرونده ی پزشکی پدر مادر و جد و آباد تو هم کار دارند و می خواهند ببينند در ژن ما ها به عنوان والدين تو چيزِ معيوبی از ديدگاه خودشون نباشه که باعث زحمت حکومت بشه. اگر ژن ما ها ايراد داشته باشه، به تو حتی اگر باب طبع اونا هم باشی اجازه ی به دنيا اومدن نمی دن.
منِ مادر، منِ دلسوز، برای اين که تو به دنيا بيای هر کاری می کنم. هر کاری که برای بهتر ديده شدن تو توی دستگاه های عجيب غريب بيمارستان ارشاد لازم باشه انجام می دم. جالب اين جاست که کارشناس ها همه چيزِ من و تو را می بينند و می شناسند اما ما حتی قيافه ی اون ها را نمی بينيم و نمی دونيم با کيا سر و کار داريم.
بعد نوبت بررسی اصلی که توسط خود دکتر صورت می گيره می رسه. دکتر رامين و آسيستان هاش می گن اينجاش را بِبُرّين. می بُرّيم؛ اون جاش را ببرين. می بُرّيم. اين جاش را درست کنين. می کنيم. اون جاش را درست کنين. می کنيم. بعد دوباره سونوگرافی و سيخ و ميخ. چقدر بايد بريم پشت درهای بسته نمره بگيريم و منتظر بشينيم تا جواب پوزيتيو-نگاتيو را به دست مون بدن. چقدر بايد دلشوره ی به دنيا اومدن تو را داشته باشيم.
خيلی ها که بچه شون به دنيا می آد، بعد از به دنيا اومدن اصلا او را نمی شناسند! به خودشون می گن خدايا، اينه بچه ی من؟ اين موجود نازنينی که توی عکس های سونوگرافی سالم و قشنگ بود چرا اين جوری ناقص الخلقه شده. ولی خب خيلی ها همون را بهتر از هيچی می دونند. بالاخره يک شباهت هايی به خودشون می بره.
اما بعضی ها هم اصلا زاده نمی شن. مثل تو، دختر نازنين من، طنز وبلاگی من که زاده نشدی. يعنی به من گفتند که اجازه ی به دنيا آوردن چنين موجود سالم و سر حال و قبراق و پر از شر و شوری را ندارم. می ترسند که ام القرای اسلام با دنيا اومدن تو بنيادش به لرزه در بياد. به من گفتند اين مجوز سقط جنين را می گيری می بری بيمارستان، بچه را می اندازی و تمام. بحث محث هم نمی کنی. خيلی ها تن به اين کار می دن چون چاره ای ندارند.
من هم اگر تن به اين کار می دادم الان تو تبديل می شدی به کتابی که هرگز زاده نشد و اين نامه هم نامه ی من می شد به تو که هرگز به دنيا نيومدی. حتی ناقص هم به دنيا نيومدی. يقه ی مرا هم نمی گرفتی که مادرِ من، چرا اجازه دادی مرا به اين روز بيندازند و وقتی هم انداختند چرا مرا به دنيا آوردی؟ می خواستی اسم خودت، رويا صدر را روی يک موجود ناقص و درب و داغان و بی سر و ته بذاری؟
اما من، تو را نکشتم! تو را از بين نبردم! تو را ناقص هم نکردم! به کمک تکنولوژی نو، به کمک دانش جديد، تو را به دنيا آوردم! سالم و سلامت! بدون دستکاری! و تو را توی وب سايت ام گذاشتم. گذاشتم تا ديگران تو را ببينند و بخوانند و مايه ی افتخار من بشی! آره! اين نامه قرار بود نامه به کتابی که هرگز زاده نشد بشه؛ کتابی که البته به صورتِ صفحاتِ کاغذی زاده نشد. اما تو را به صورت صفحاتِ اينترنتی به دنيا آوردم، و خيلی از اين بابت خوشحال ام. خوشحال ام که تو را ناقص نکردم و اگر هم به صورت کتابِ کاغذی نشدی، لااقل همون جوری شدی که می خواستم. زنده باش و شاد دخترکم. اميدوارم سال ها بعد، صاحب فرزندهای زيادی بشی و نامه بنويسی به کودکان زيبايی که همون طور که بودند زاده شدند. اين آرزوی من است...
Posted by یاشار | March 15, 2010 10:48 PM
شما كه زحمت كشيديد و pdf كرديد و منتشر نموديد. كمي هم زحمت رو بيشتر ميكرديد، يكي دو ساعت كار ميكرديد و صفحه آرايي و مرتب و ترتميزتر ميكرديد. اينجوري شباهتي به كتاب نداره. به هر حال با اشتياق ميشينم و ميخونمش. متشكرم.
Posted by پيوست | March 22, 2010 1:48 AM
سلام و سال نو مبارک.
میخواستم ازتون اجازه بگیرم واسه قراردادن کتاب طنز وبلاگی در کتابخانه مجازی گرداب به آدرس:http://www.seapurse.ir. البته من مسئول سایت نیستم و فقط گاهی در تهیه کتاب همکاری می کنم. خوشحال میشم اگه لطف کنید و جواب بدید که موافق هستید یا نه؟
Posted by ناصر | March 24, 2010 3:09 PM
به گمونم فایل اشکالی پیدا کرده . پیشاپیش خیلی خیلی مرسی.
Posted by مرجان | March 25, 2010 6:03 PM
سلام.مطلب طنزتان قابل تفکر بود بخصوص مطلب تحقیقتان که بصورت پی دی اف به اشتراک گذاشته بودی در کتابهای رایگان باقر کتابدار خیلی برایم جالب و خواندنی بود .آفرین بر همتتان.
Posted by آمد | March 26, 2010 12:17 PM
طنز تقدیم به شما
Posted by hashemi | March 30, 2010 8:22 PM
سلام و خسته نباشید به همه شما دوستان تازم
به خدا توکل کنید
کتاب فوق العاده ابی بود
از قدیم گفتن قدر زر زر گر بداند قدر کتاب را ادمش
نه کسانیکه با پارتی به صندلی رسیدند
موفق باشید
Posted by سید طاها | April 6, 2010 9:07 AM
بسیار استفاده کردیم لطفا یک شماره حساب بگذارید ترجیهاسپهر یا سیبا باشد تا هر کس در توانش است قیمت این کتاب را بپردازد حتما این کار بکنید و دوستان هم کوتاهی نکنند
Posted by علی | April 27, 2010 2:07 PM
بسیار استفاده کردیم لطفا یک شماره حساب بگذارید ترجیهاسپهر
Posted by online payday loans | July 16, 2010 11:40 PM
...بی بی گل نازنین! مرسی از عیدی بزرگ شما به خوانندگان طنز. و تشکر فراوان از انتخاب یکی از طنزهای داستانی وبلاگ عکس فوری! بی بی جان گلم نگران نباش، زمستان می گذرد و روسیاهی به ذغال می ماند. شک ندارم بالاخره یک روز کتاب منتشر خواهد شد و من پیشاپیش اگر اشکال شرعی نداشته باشد به پاس قدردانی بر دستان زحمتکش شما بوسه می زنم
Posted by best premium wordpress themes | May 8, 2011 5:24 PM
شما كه زحمت كشيديد و pdf كرديد و منتشر نموديد. كمي هم زحمت رو بيشتر ميكرديد، يكي دو ساعت كار ميكرديد و صفحه آرايي و مرتب و ترتميزتر ميكرديد. اينجوري شباهتي به كتاب نداره. به هر حال با اشتياق ميشينم و ميخونمش. متشكرم.
Posted by penis vergrösserung | May 25, 2011 3:26 AM