لئوناردو سالواتوره ماتادونا کوهن ،خواننده و نوازنده و آهنگساز و نویسنده و ترانه سرای معروف معاصر، می گوید که باران را دوست دارد و علاقمند است زیر باران سوار اتوبوس و یا تاکسی شده،شعر بگوید و ترانه بسراید و اثر هنری خلق تموده،به بشریت بدین وسیله خدمت کند.او،ترانه های تغزلی سرشار از شور و احساس در زمینۀ ریزش باران در سطح پیاده روها و سواره روهای شهرها سروده است که بناست در مایه شور،با گیتارباس و عود نواخته شده، در خدمت علاقمندان به موسیقی و سایر مسائل بشری قرار گیرد:ترانه هایی در توصیف پرشکوه خیزش آب جویها و پراکنش آب گودالها و ریزش آب معابر روی عابران پیاده :نمادی از متافیزیک حضور دریدایی ماشینهای تک سرنشین در خیابانهای سترگ،وقتی در هم قفل شده اند و راه پیش و پس ندارند وسوار شدن،رویایی است که برای عابران پیاده تا درازنا و پهنای ابدیت کش می آید.این صحنه ها، قریحۀ تغزلی لئوناردو را در پویشی ریتمیک،به بارشی دراماتیک پیوند می دهند.در شرایطی که به گفتۀ او:"در واگنهای مترو،هیچ روزنه ای برای نفس کشیدن نبود.در آن دهلیز تاریک که مردم از ترس باران بهش پناه آورده بودند،هر چه بود،بوی سیر بود و پیاز و سبزی خوردن...و فشاری سقلمه گونه بر کلیۀ اعضا و جوارح،که به شیوه ای دراماتیک در فراخنای زمان،فرازهایی از یک سمفونی بزرگ بشری را در وجود انسان می نواخت...یک سمفونی که دست کمی از سونات مهتاب بتهوون نداشت."
با هم ترانه ای را از لئوناردو می خوانیم:ترانه ای غنایی،نشانگر روحیۀ تغزلی او در حال و هوای بوق و سرگیجه وآب و گودال و چتر و داد و فریاد...فضایی که حسی نوستالژیک از میدان جنگ را در ذهن بیدار می سازد:
آیا تا به حال زیر باران نرم-نرم قدم زده ای بی بهونه؟!
The rain!the rain!come down on sheets
هان ای باران! ای باران! رقص کنان بر فرازنای سر من ببار، جان ِ عمه ات!
In the navdoon.it is a blackboard
زیر ناودون،روی تخته،توی جوب،همه جا شاعرانه سر بکش
Oh…did you ever know it is a trousers?
اوه...آیا هرگز می دانستی این یک شلوار است،حضرت آقا؟!
Shit...
چه روزگار زیبایی می باشد زیر باران و آبهای پاشیده شده روی شلوارها
You can see until the tip of your mouse in the rain
تو می تونی تا نوک دماغتو بیشتر نبینی توی بارون
You can drive a car and lauph to rish of people who want a car
تو می تونی لذت ببری از سوناتهای باران دراتومبیل سواری
You can come and give me your hand in the rain-arvahe babam
تو می تونی بیایی و دستتو بدی به من تا زمین نخوری،زیر بارون ضمن حفظ کلیۀ وجوه
You could stay home and watch rain-maraz dashti oomadi biroon?
به تصاویر دلپذیر باران در منزل گوش بسپار،اگر بیمار نیستی
La…la…la…la…la…
لا...لا...لا...لا...لا
نظرات (12)
1- با تشکر از لئوناردو سالواتوره ماتادونا کوهن و این شعر زیبایش..
2- با تشکر از مترجم گرامی این شعر که بسیار به بعضی مترجمان فیلم ها و مجموعه های خارجی شبیه می باشد که متن شعر را مطابق روحیات پر از گل و بلبل ترجمه نمودند..
3- با تشکر از گل و بلبل
Posted by عطیه آل حسینی | November 16, 2008 9:32 PM
باران را دوست دارم
ولی از خیس شدن می ترسم!
(با اجازه ی مرحوم پناهی)
Posted by سام | November 16, 2008 10:03 PM
سلام بي بي واقعا گل
اينبار هم گل كاشتيد
Posted by محمد جاويد | November 17, 2008 1:01 AM
من شنیدم این آقای لئوناردو از مریدان شیخ بوده ... این شعر که بیانگر احساسات پاک یه دختر جوان هست که دیروز نسبت یه پسر هیچ حسی نداشته اما الان که داره بارون میاد واسش سر و دست می شکونه از شیخ هست که احتمالا بعدها زمینه ای شده برای اشعار لئوناردو !
چرا با من نماندی زیر باران
چرا تنها گذاشتیم جان ِجانان
اگر دیروز بهت من پا ندادم
سوار میشم من امشب ، حتی پیکان
Posted by شیخ عیسی ابوزید | November 17, 2008 1:11 AM
سلام بر بی بی گل نازنین !
خیلی خوب نوشتید مانند همیشه :مخصوصا رقص کنان بر فرازنای سر من ببار جان عمه ات !!
Posted by فاطمه | November 17, 2008 10:29 AM
خواهش می کنم. انجام وظیفه بوده.
فعلا بگذار یه کم ریسه برم به این ترجمه تا بعد
Posted by شوهر تازه تاسیس | November 17, 2008 11:42 AM
مرسي بي بي گل! زيبا بود.
اما طنزهايي كه توش به مسئولين! گير ميدي رو بيشتر دوست دارم.
Posted by عليرضا | November 17, 2008 6:45 PM
سلام
طنز زیبایی بود، خیلی عالی
آفرین بر شما
Posted by سهراب گل هاشم | November 18, 2008 2:02 PM
سلام بی بی گل!
trousers اسم جمعه.قبلش a نمیاد :*)))))
مثل همیشه جالب بود.
ضمنا از تشریف فرمایی به وبلاگ حقیر ممنونم
Posted by تکین | November 19, 2008 1:31 PM
یه روزی یه لئوناردو به دنیا میاد...
اگه دنبالش گفتی؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این مطلبتون جالب بود ولی طنازیهای شما چیز دیگریست!
راستی:
ممنون که سر زده بودین و مارو مثبت خطا کرده بودین بعد از مادرم شما اولین کسی هستین که در مورد من مثبت اندیشی میکنین . بهتون تبریک می گم.
Posted by morakab baz | November 20, 2008 6:23 PM
سلام . در همتبار منتظرتان بودیم . نیامدید . خواهید آمد به یقین . رای بر این شده که قسمتی داشته باشیم در همتبار با عنوان طنز نوشته های رویا صدر . بیائید لطفا. همین
Posted by کیانمهر | December 4, 2008 7:11 PM
سخن چون از دل برابد ...
Posted by رضا | December 19, 2008 1:16 AM