یک شوخی جدی با رمانهای عامه پسند
شبهای کوش آداسی در شهر کتاب با حضور نجومیان و حرٌی نقد شبهای کوش آداسی با حضور اسماعیل امینی و بلقیس سلیمانی گفت و گو با اعتماد به مناسبت انتشار "شبهای کوشآداسی" ضرورت توجه به طنز در نظام دانشگاهی مصاحبه با ایسنا:مردم به آثار چاپی بیاعتمادند. مصاحبه با ایسنا:حسین پناهی به من متفاوت فکر کردن را یاد داد طنز، هنجار شکنی و مابقی قضایا یک،دو،سه طنز به نمایشگاه آمد معرفی"شکرستان"در سایت گل آقا به قلم اسماعیل امینی
ده روش نقد سیاسی در ایران
کمدی دغدغۀ دانشآموزان در بیان کابینۀ وفاق ملی خنده بر خود در آثار پزشکزاد به یاری سردتان نیازمندیم سوزن در انبار کاه خاطرات روزانه سعید جلیلی تفأل نامزدهای ریاست جمهوری بر دیوان حافظ سقوط بالگرد و جوکهای فاجعه دفترهنر، ویژه نشریات فکاهی
November 2024
September 2024 August 2024 July 2024 June 2024 May 2024 April 2024 March 2024 February 2024 January 2024 December 2023 November 2023 October 2023 September 2023 August 2023 July 2023 June 2023 May 2023 April 2023 March 2023 February 2023 January 2023 December 2022 November 2022 October 2022 September 2022 August 2022 July 2022 June 2022 May 2022 April 2022 March 2022 February 2022 January 2022 December 2021 November 2021 September 2021 August 2021 July 2021 June 2021 May 2021 March 2021 February 2021 January 2021 December 2020 November 2020 October 2020 September 2020 August 2020 July 2020 June 2020 May 2020 April 2020 March 2020 January 2020 December 2019 November 2019 September 2019 August 2019 April 2019 March 2019 February 2019 January 2019 December 2018 October 2018 September 2018 August 2018 July 2018 June 2018 April 2018 March 2018 January 2018 December 2017 October 2017 September 2017 August 2017 July 2017 May 2017 April 2017 March 2017 February 2017 January 2017 December 2016 November 2016 October 2016 September 2016 July 2016 June 2016 May 2016 April 2016 March 2016 February 2016 January 2016 December 2015 September 2015 July 2015 June 2015 May 2015 April 2015 March 2015 January 2015 December 2014 October 2014 September 2014 August 2014 June 2014 May 2014 April 2014 February 2014 December 2013 November 2013 October 2013 September 2013 August 2013 July 2013 May 2013 April 2013 March 2013 February 2013 January 2013 December 2012 November 2012 October 2012 September 2012 August 2012 June 2012 May 2012 March 2012 January 2012 December 2011 July 2011 June 2011 May 2011 April 2011 March 2011 February 2011 January 2011 December 2010 October 2010 September 2010 August 2010 July 2010 June 2010 May 2010 March 2010 February 2010 January 2010 December 2009 November 2009 October 2009 September 2009 August 2009 July 2009 June 2009 May 2009 April 2009 March 2009 February 2009 January 2009 December 2008 November 2008 October 2008 September 2008 August 2008 July 2008 June 2008 May 2008 April 2008 March 2008 February 2008 January 2008 December 2007 November 2007 October 2007 September 2007 August 2007 July 2007 June 2007 May 2007 April 2007 March 2007 February 2007 January 2007 December 2006 November 2006 October 2006 September 2006 August 2006 April 2006 March 2006 February 2006 January 2006 December 2005 November 2005 October 2005 September 2005 August 2005 July 2005 June 2005 May 2005 April 2005 March 2005 February 2005 January 2005 December 2004 November 2004 October 2004 September 2004 August 2004 July 2004 June 2004 January 2004 December 2003 November 2003 October 2003 September 2003 info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com |
|
|
نظرات (62)
سلام خانم صدر،واقعا کارتون عالیه.من مدتهاست که نوشته هاتونو می خونم و واقعا لذت می برم.
خوب پوزشونو زدین
Posted by دم بریده | August 7, 2008 10:17 AM
چه قدر دل خنك كنك بود!
Posted by خران دو عالم | August 7, 2008 1:17 PM
سریال تاسف بار و تهوع آوریه!!!!!!!!!!!!!!
توشتتون در خور تحسینه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سپاس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
Posted by بهار.پ | August 7, 2008 7:58 PM
آفرين بر تو بانوي انديشمند. از قضا كه چه دفاع مذبوحانه و شنيعي دارد اين سريال آن هم با آنچنان بيان سخيف و ناخوشايندي كه علنا مخاطب را «خر» فرض گرفته است. از اينها گذشته نميدانم آن زني كه در فيلم قرمز با پاي برهنه از نزدههاي خيابان رد ميشود، كجاي اين معادله جاي دارد؟ شايد نكته در همان لفظ «سفارشي» نهفته باشد، يا شايد سر ديگر قصه را بايد جايي «دو قدم مانده به صبح» پيدا كرد... نميدانم.
قلمت پايدار باشد.
با مهر.
Posted by علي | August 8, 2008 1:01 AM
مدت ها بود به این فکر می کردم که چی شده کارگردانهای سینما به سمت تلویزیون اومدن؟ البته یه حدس هایی زدم، تا اینکه بهمن قبادی که در برنامه پاکدل اومده بود رو دیدم و سوالی رو پاکدل از قبادی پرسید که تو دلش صد بار به خودش لعنت فرستاد که چرا من اینو پرسیدم؛
حسین پاکدل پرسید بهمن جان تو از اون دسته کارگردانهایی هستی که خیلی ساکتی و اعتراض یا سر و صدا یا حاشیه ای نداری! و قبادی در جواب گفت اگه من حاشیه یا اعتراضی نمی کنم به خاطر اینه که اصلن مصاحبه نمی کنم! وگر نه گفتنی ها کم نیست! همین الان اگه من برم اسپانیا بخوام یه فیلم اکران کنم فورن 40 تا سینما در اختیار منه و لی الان من 7 ماهه که دنبال یه مجوز ساده ام واسه یه فیلمبرداری در تهران چون فیلم جدیدم رو می خوام تو تهران بسازم آخه این نمیشه که! قبادی در ادامه گفت به من میگن اگه مجوز میخوای باید بیای واسه یکی از شخصیت های ملی یه فیلم یا سریال برای تلویزیون بسازی تا مجوزت صادر بشه! آخه من 1 سال وقت خودمو تلف کنم واسه یه فیلمی که دوست ندارم؟!!
اینجا بود که دیگه مطمئن شدم قضیه چیه! چرا کسانی مثل : سامان مقدم، فریدون جیرانی ، تهمینه میلانی و کمال تبریزی و... از تلویزیون سر در آوردن! مجوز میخوان بنده خدا ها!
Posted by علیرضا | August 8, 2008 1:52 AM
من به طرز مازوخیست واری این سریال رو می بینم! از تیتراژ شروع می کنم به غر زدن و فحش دادن و سر آخر با پدرم دعوایش می شود که می گوید اصلا چرا می بینی؟ یا وقتی یکهو می آید و می بیند که این سریال دارد پخش می شود می گوید آها این همون سریال چرت و پرته اس که زنه می خواست به بچه اش شیر بده نمی ذاشتن؟! خجالت داره! وقتتو هدر میدی که چی؟!/ خسته نباشید
Posted by لیلی | August 8, 2008 2:01 AM
سلام
سطحی نگری است که فکر کنید این مجموعه صرفاً سفارشی است.حرفایتان از سر لج است تا منطق.و این حداقل کارکرد این مجموعه است.
Posted by کشکول | August 8, 2008 9:04 AM
من تازه این وبلاگ رو کشف کردم .واقعا عالی بود . این سریال از فرط اغراق دیگه عجیب به نظر میاد، ادم متعجب می مونه که نکنه عمدی در این همه ریا کاری سازنده های سریال در کار بوده.
Posted by goli | August 8, 2008 2:44 PM
به قول بونوئل متعهد: غم نان عذری برای فاحشگی هنر نیست.
احتمالاً آقای جیرانی از عقده ادیپ وحشتناکی رنج می برند که اینقدر به شیر مادر حساسن. خدا به ایشون صبر بده.
Posted by مخاطب عام | August 8, 2008 3:13 PM
این آقای جیرانی یا واقعا بی شعور و عقب افتاده است یا به قول شادروان فرخزاد دچار فاحشگی مغز شده است. اگر خود را و هنرش را فروخته است که وای بر او ،هر چند که در عرصه هنر هم هیچگاه انسان بزرگی نبوده است ،چرا که اکنون عصر خود فروشی نیست ،مردم بیدار شده اند . حتی مخملباف های سینه چاک به ظاهر تغییر مسیر داده اند .اما اگر از سر بی شعوری ست .. وای بر ما ..که متولیان فرهنگ و هنرمان اینگونه اند...
Posted by ستاره | August 8, 2008 3:51 PM
بسیار عالی .
اگر نظر حقیر را می خوانید باید بگویم که ادبیاتی ها که البته من بیشتر باابن دوستان ارتباط دارم باید بگویم که به این شدت که نمایش داده می شوند نیستند ولی دور از واقعیت هم نیست نمونه اش مثل خود من ولی سگ باز و مشروب خور یا دیوانه هم نیستم
با سپاس
Posted by فرهاد مهرگان | August 9, 2008 12:08 AM
به نظرم شما یک کم تند رفتید. تا حدی با حرف شما موافقم که یک زن مدرن و روشنفکر و بیشعور و خنگ و بدون پشتوانه معرفی کرده.
عینک دودی می تونه نمادی از هیزی هم باشه. به نظرم این برای شخصیت آریان مناسب تره. ولی فضای رئال فیلم اونو قابل باور می کنه. البته این فیلم می خواد بگه آدم می تونه روشنفکر باشه ولی با ریشه مذهبی اما با نگاهی مدرن. هر چند بعضی جا ها تند رفته.
Posted by bahareh | August 9, 2008 12:58 AM
:))
دلم برای جیرانی سوخت برای این فیلم مزخرفش.
داد میزنه سفارشیه و برای افشا کردن چهره پلید نویسندههای زن که کارشون جایزه میگیره. نگو پشت هر جایزه یه چهرهی پلید دیگه به اسم داریوش آریان خوابیده:)دلم برای دانیال حکیمی و ستاره اسکندری هم سوخت که مجبورن تو این فیلما بازی کنن.
Posted by زیتون | August 9, 2008 3:49 AM
سلام خانم صدر از طريق يكي از بازديدكنندههام به شما لينك شدم. نفد جالبي نوشتيد منهم يك نقد از اين سريال در ويلاگم نوشتم. يه مقايسه بين مارال و خودم .....
موفق باشيد
Posted by دنياي بهتر | August 9, 2008 10:45 AM
جان من
ژنراتور نداشته....مراسم رو تعطیل کردند.
به روز شدی خبرم کن.
خواننده ات میشم.
الانم هستم
Posted by میس شانزه لیزه | August 9, 2008 12:16 PM
متأسفانه دو روزي كه از اين ماجرا بگذره ميگن خب يارو پول نداشته مجبور شده. از اون طرف هم علاوه بر رسانههايي مثل راديو و تلويزيون روزنامه هاي به اصطلاح اصلاحطلب هم با يه همچين خودفروشايي مصاحبه ميكنن. اميدوارم لااقل در جهت دموكراسي هم شده به دليل مسئوليتي كه يه آدم با عملش به اون متعهد ميشه يا با امثال جيراني و محمودي و . . . مصاحبه و اشارهاي نشه يا اينكه صاف برن سر همين موضوع و از اونا بخوان پاسخگو باشن. يادمون نره كه اين يه رسانهي همگانيه و نميتونن با گفتن همينه كه هست و خواستي نبينيش از زير مسئوليتش شونه خالي كنن.
Posted by آشنا | August 9, 2008 12:27 PM
سلام
من هم که خیلی از این همه مزخرفات عصبانی بودم توی وبلاگم یه مطلب نوشتم.درباره ی همین سریال سفارشی!
Posted by مستانه | August 9, 2008 2:51 PM
اگر دوست داشتید بعد از مدتها سری هم به ما بزنید!!
Posted by شیخ ابو امیر | August 9, 2008 5:35 PM
سلام بی بی گل
باز مثل همیشه گل گفتی
واقعا که دوباره درُ سفتی
Posted by محمد جاوید | August 10, 2008 1:24 AM
اگر آن سريال را مي ديدم يقينا ً که کيف نوشته شما دوچند مي شد.
Posted by کاکه تيغون | August 10, 2008 5:30 PM
با نشریه بچه مشد آشنایی دارید !؟
بعنوان عضو تحریریه این نشریه باعث امتنان خاطر خواهد بود به وبلاگ ما هم سری بزنبد...
Posted by سفیر | August 10, 2008 6:05 PM
منتظر بقيه طنزهاتون هستيم.
Posted by bahareh | August 10, 2008 6:35 PM
یه ایول جانان نثار شما ( تنها کاریه که از دستم بر میاد !! )
Posted by Anonymous | August 10, 2008 7:31 PM
توي سريال هاي ايراني هميشه بايد يكي دوتا شخصيت كمدي باشه ديگه ! اين خانوم مارال هم انگار در ِ دهنشو گل گرفتن ! به قول اون رئيس دادگاهه خوبه نويسنده س و نمي تونه حرف بزنه !
Posted by خواجه فاضل طهراني | August 10, 2008 9:36 PM
کاش یکی هم شوهر فرمایشی تو رو از صحنه فرهنگ حذف کنه بی بی جون
Posted by حامد | August 10, 2008 9:38 PM
سلام
مرسی از این نوشته
شاید باور نکنید اما نود درصد بیشتر سریال های ما همین وضع را دارند اما کسی نیست که حتی بهشون اعتنایی کنه
Posted by هامون | August 10, 2008 9:40 PM
استاد سلام
با معرفی نامه به روزیم
بخوانیدو مثل همیشه راهنمایمان کنید
ممنون و یا علی
Posted by ساکت | August 11, 2008 9:11 AM
استاد در مورد پستتونم باید بگم که از این صدا و سیما نباید بهتر از این انتظار داشت
یکی هم این که به جرات میشه گفت بیشتر برنامه های صدا سیمای ما برنامه های وقت تلف کن هستند و غیر جذاب ، از مجریشون گرفته تا محتواشون
یا علی
Posted by ساکت | August 11, 2008 9:14 AM
من یک بار یه نگاهی بهش انداختم و از همان تیتراژ چندش اورش جریان رو فهمیدم. بیخود نیست این جیرانی گوگولی دائم توی تلویزیون تلپه... من که دور کارگردانهایی مثل این بابا یا مجیدی یا میلانی رو خیلی وقته یه خط قرمز پررنگ کشیدم.
Posted by فاطمه | August 11, 2008 9:58 AM
ضمن سلام
همين الآن از برنامه ارديبهشت سخنان زيبا و واقعي شما را شنيدم و مشتاق شدم از سايت شما ديدار كنم.
شما سخن دل ما را گفتيد متأسفانه مقوله طنز چنان مبغوض قدرتمندان است كه بجاي تقويت آن در جامعه _كه حق طبيعي طنز است_ آنرا زير پا لگدمال ميكنند. وقتي از مدير مسئول روزنامه حيات نو پرسيدم كه چرا صفحه اي براي كاريكاتور نداريد با اندوه گفت:«ما از كاريكاتور آنچه را كه ميبايد مي كشيديم كشيديم!!»
اما انتقاد كوچكي نيز از شما داشتم. شايد هم اشتباه از برداشت من باشد.
وقتي شما براي بيان بي تحملي جامعه در مقابل طنز از مثالي استفاده كرديد بهتر بود مثال ديگري بزنيد. چون كاريكاتور روزنامه همشهري آخرين قطره از سيل اشتباهات ما به عنوان مديران اين جامعه بود كه به فرموده شما ايران را تكان داد. وقتي ملتي را زير چكمه هاي تحقير و استثمار لگدمال كنند حتي اگر راههاي طبيعي و شناخته شده اعتراض را مسدود كنند روح ملي آن ملت راه چاره اي براي برونرفت خواهد انديشيد.
بار ديگر از اينكه امروز با شما و آثار شما آشنا شدم خداوند را شاكرم.
Posted by عبدالصمد ملكي | August 11, 2008 1:22 PM
به نظر من اين سريال در نمايش زنان امروز به ظاهر متجدد بسيار خوب عمل كرده است زير پا گذاشتن و فراموش كردن هويت تاكيد اين فيلم است.هرچند كه اينگونه زنان لااقل بلدند حرف بزنند!مقصود شما واقعا از اين نوشته ها چيست؟ اصلا كدام طرف هستيد؟
Posted by فو فو | August 11, 2008 1:40 PM
سلام من نه فمنیستم نه هیچ برچسب دیگه ای بهم میخوره نمیدونم چرا به جای فکر کردن در مورد هر چیزی فقط یاد گرفتیم جبهه بگیریم و فحش بدیم
بازیگران سریال بازی های خوبی از خودشون نشون دادن کی گفته زنان رو خراب کرده؟ فقط مرز سنت و مدرنیته رو پررنگ کرده.
بعدم مگه خانم های موفق توش کم هستن؟
من این سریال رو خیلی دنبال نمیکنم ولی مطمئنم با این اهداف ساخته نشده از قدیم گفتن:هر کی یه طرفه به قاضی بره راضی برمیگرده
من عاشق نوشته های طنزم ولی نه به هر قیمتی
Posted by نغمه | August 11, 2008 4:07 PM
سلام
خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد که از این سریال سفارشی و دروغین انتقاد کنه.
باتشکر
Posted by همیشه پیاده | August 11, 2008 4:10 PM
سلام سركار خانم رويا صدر
تحليل هاي عميق وروان شما را دربرنامه ارديبهشت ديدم.خوشحالم از اينكه يكبار ديگر احساس كردم تنها نيستم.
طنز ظريف وعميق شما درباب سريال مرگ تدريجي يك رويا از مصداقهاي اين عدم تنهايي است.اجرتان با سيدالشهدا
از وبلاگ من هم ديدن كنيد.
آنجامن هما نگونه كه شما با طنز انسانها را به تفكر وا دار مي كنيد من با فلسفه اين كار را مي كنم.
Posted by مريم كربلايي | August 11, 2008 5:14 PM
kheli khob. mowafq bashid... .
Posted by feezi | August 11, 2008 5:14 PM
slam ..w men allah al tofiq... .
Posted by hakima | August 11, 2008 5:25 PM
مادری که نمی فهمد مادر نویسنده ای که نمی فهمد مادر نویسنده ی اهل کتاب و قلمی که نمی فهمد نه همسر را نه کودک را نه زندگی را نه صلاح را نه کج را نه راست را... و زنان مومنه ی چادر به سر زنانی که در چهره ی خواهرانی دلسوز خواهرانی فهیم خواهرانی محدود و پایبند به خانواده مطیع همسر... یکی پس از دیگری از دیدگانم می گذرند و از خود می پرسم فردایم را نقشم را ارزشم را داشته هایم را و همه را یک جا برایم مجسم می کنند به گونه ای یکجا مرا محکوم می کنند... مطلبی نوشتیم در باب زن،کار،حکومت اسلامی و دوستان آمدند انگ فمنیست گرایی زدند گفتند تو نمی فهمی تو...
سبزی هنجره در جسارت کلام است، جواب ما به دوستان بود... قلمتان پر بار.
Posted by امیدهای فردا | August 11, 2008 10:52 PM
باشه.
Posted by Anonymous | August 12, 2008 4:16 AM
باشه.
Posted by Anonymous | August 12, 2008 4:16 AM
من از آن بخش هایی از سریال که خانم ها هی همدیگر را سیلی می زنند خیلی کیف می کنم! دست خودم نیست خب!
Posted by عباسحسیننژاد | August 12, 2008 10:13 AM
سلام ،خوب هستين؟ مثل هميشه جالب بود!
Posted by طاها | August 12, 2008 4:26 PM
سلام استاد عزيز
مرگ تدريجي يك آبگوشت بز باش حرف نداشت
عالي بود .سپاس
Posted by فرزانه مصيبي | August 12, 2008 8:24 PM
باریکلا بی بی ... دم قلمت گرم...
Posted by فهیم | August 12, 2008 11:10 PM
وقتي اين سريال پخش ميشه اعصابم خرد ميشه لطفا دقت كنيد به فيلمنامه نويس اين سريال
Posted by قاجار | August 13, 2008 4:51 PM
مطلب بسیار عالی بود.
واقعاً ما نشستیم ببینیم هر هفته کی توی گوش کی می زند.. تا اینجا که همه یک سهمیه دریافت یا پرداخت کرده اند.
Posted by عطیه آل حسینی | August 13, 2008 7:49 PM
این صدا و سیما فک می کنه ما اسکلیم ؟ من نمیدونم چه طرز فیلم ساختنه ...
امشب یه فیلم سینمایی نشون داد یارو سوار ماشین بود .از پنجره سمت چپ ماشین خیابان شریعتی پیدا بود و همزمان آن از پنجره سمت راست اتوبان مدرس
من موندم چه جوری کار به این سختی کردن... جلوه های ویژه ی اینا منو کشته ...
یه چیز دیگه : ساناز که فحش براش نقل و نباته چرا به امل میگه سنتی ؟
حالا یه نظر : پست خوشگلی بود ... درد دل ما بود
Posted by عرش | August 14, 2008 2:31 AM
استاد صدر عزیزسلام
من همچنان منتظر اینم که مطلب اخیر رابخوانید و نظر گرانسنگ خود را برای ما به یادگار بگذارید
ممنونم
یا علی
Posted by ساکت | August 16, 2008 9:19 AM
واقعا جای تاسف دارد که به شعور ملت توهین می شود
حیف پول ملت که صرف این آشغالها میشود و حیف استعدادهاو اثرهائیکه که زیر تیغ سانسور ماندند
Posted by soheil | August 17, 2008 12:30 PM
salam
site besiar khobi dari man ba ejazat linketo to veblagam gozashtam toham age khasti link mano bezar
by
Posted by ali | August 18, 2008 4:11 PM
سلام
اولين باره كه به وبلاگ شما سر مي زنم .خيلي قشنگ نوشتين .دست مريزاد.اين سريال واقعا گاهي قسمتهاش رو اعصاب آدم راه ميره.ممنون از اين طنز زيبا.با اجازه لينك شديد.
Posted by سارا فلاح | August 18, 2008 7:58 PM
نقد جالب بود برای این سریال سفارشی
البته در حال حاضر سریالی بهتر از این هم از تلویریون پخش نمیشه
Posted by آتوسا | August 18, 2008 10:40 PM
سلام وبلاگ خوبي داري موفق باشي خوشحال ميشيم از سايت ما هم ديدن كني منتظريم
Posted by عليرضا | August 19, 2008 11:42 AM
چند روز پیش رفتم یه تی شرت بخرم، سر قیمت چونه زدم. فروشند ه گفت آقا شغلتون چیه ؟ گفتم نویسنده...طرف مکثی کرد و گفت یه سئوال بپرسم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه ! گفت چرا نویسنده ها این قدر بد بختند که بی چک و چونه یه تی شرت هم نمیتونن بخرن؟!از آن روز تا حالا مرتب قیافه ی اون یارو جلو چشممه و هی به خودم میگم چرا...؟!
Posted by علیرضا مجابی | August 19, 2008 7:39 PM
سلام بر شما خواهر خوب و دانایم ...استفاده کردم..عالی بود .
Posted by فرشته مهر | August 20, 2008 6:16 PM
ممنون از نظر لطفتون!:)
Posted by طاها | August 21, 2008 1:11 PM
تیتریکاتور///افتضاح المپیکی!
تیترهایی جذاب و غرور آفرین!.... در دست دوم بخوانید....
Posted by بهمن مهران | August 21, 2008 9:19 PM
از بابت لینک خیلی خیلی متشکرم
Posted by عرش | August 22, 2008 10:55 PM
سلام
ما که سریالشو ندیدیم
ولی این جور که پیداس همینه که شما می گین
با اینکه سریالو ندیده بودیم ولی با حرفای شما فهمیدیم تو چه مایه ایه. مخصوصا چه حرفی می خواد بزنه
با المپیک بنجل به روز کردم. نظرتان موجب التیام قلم است
Posted by حمید ربیعیان | August 22, 2008 11:52 PM
سلام و 100 تا سلام بازم من در اومدم اما اینبار دیر نمیدونم چرا هروقت تو خودم فرو میرم طول می کشه تا در بیام شایدم از نوع تو خودم رفتن باشه نمیدونم...ببخشید که چند وقت نبودم و مطالب قشنگتون رو نخوندم(وای چقدر لفظ قلم)
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام میام ده که به پيری برسی
چه شکرهاست در اين شهر که قانع شدهاند
شاهبازان طريقت به مقام مگسی
دوش در خيل غلامان درش میرفتم
گفت ای عاشق بيچاره تو باری چه کسی
شاید من تحت تاثیر این شعر تو خودم رفته باشم نیمدونم... راستی نوشت منو یاد مرگ تدریجی یک رویا انداخت (الکی من هنوز نخوندمش) اره با حال بود....
ببخشید بابت شوخی هام....با گل وشیرینی و یک موزیک قشنگ و یک مطلب جدید منتظر شما هستم ...زود بیا
Posted by کلبوک | August 25, 2008 1:44 PM
درود
جالب نوشتید..
مرگ تدریجی وقت هرز!
جواهری در مسجد..
امپراطور سواحل حاجی بکنده..
تاجر علی اباد..
تحریم مان کنید خودمان می سازیم!
موفق باشید
Posted by ط 9 | August 26, 2008 9:36 AM
خانم رویا صدر سلام
نقد طنز آمیز مرگ تدریجی یک ... را خواندم.
عالی بود. به روزم با یک شعر پیام دار و....
ومنتظر شما.
Posted by روح الله کرهانی شیرازی | August 26, 2008 11:56 AM
»با عرض سلام خدمت استاد عزیز سرکار خانم رویا صدر...خواستم خدمتتان عرض کنم نقطه مشترک شما و آقای جیرانی این است که هر دو در عوالم خودتان غرق شده اید و به همین دلیل خروجی هر دو شما از هنر فاصله گرفته و بیشتر حکم ابزاری در خدمت ایدئولوژی را پیدا کرده...صمیمانه آرزومندم بتوانید عقیده تان را از خطر اختلاط با عقده مصون بدارید...ممنون که خواندید
Posted by verbal | August 27, 2008 11:22 AM