November 2024
September 2024
August 2024
July 2024
June 2024
May 2024
April 2024
March 2024
February 2024
January 2024
December 2023
November 2023
October 2023
September 2023
August 2023
July 2023
June 2023
May 2023
April 2023
March 2023
February 2023
January 2023
December 2022
November 2022
October 2022
September 2022
August 2022
July 2022
June 2022
May 2022
April 2022
March 2022
February 2022
January 2022
December 2021
November 2021
September 2021
August 2021
July 2021
June 2021
May 2021
March 2021
February 2021
January 2021
December 2020
November 2020
October 2020
September 2020
August 2020
July 2020
June 2020
May 2020
April 2020
March 2020
January 2020
December 2019
November 2019
September 2019
August 2019
April 2019
March 2019
February 2019
January 2019
December 2018
October 2018
September 2018
August 2018
July 2018
June 2018
April 2018
March 2018
January 2018
December 2017
October 2017
September 2017
August 2017
July 2017
May 2017
April 2017
March 2017
February 2017
January 2017
December 2016
November 2016
October 2016
September 2016
July 2016
June 2016
May 2016
April 2016
March 2016
February 2016
January 2016
December 2015
September 2015
July 2015
June 2015
May 2015
April 2015
March 2015
January 2015
December 2014
October 2014
September 2014
August 2014
June 2014
May 2014
April 2014
February 2014
December 2013
November 2013
October 2013
September 2013
August 2013
July 2013
May 2013
April 2013
March 2013
February 2013
January 2013
December 2012
November 2012
October 2012
September 2012
August 2012
June 2012
May 2012
March 2012
January 2012
December 2011
July 2011
June 2011
May 2011
April 2011
March 2011
February 2011
January 2011
December 2010
October 2010
September 2010
August 2010
July 2010
June 2010
May 2010
March 2010
February 2010
January 2010
December 2009
November 2009
October 2009
September 2009
August 2009
July 2009
June 2009
May 2009
April 2009
March 2009
February 2009
January 2009
December 2008
November 2008
October 2008
September 2008
August 2008
July 2008
June 2008
May 2008
April 2008
March 2008
February 2008
January 2008
December 2007
November 2007
October 2007
September 2007
August 2007
July 2007
June 2007
May 2007
April 2007
March 2007
February 2007
January 2007
December 2006
November 2006
October 2006
September 2006
August 2006
April 2006
March 2006
February 2006
January 2006
December 2005
November 2005
October 2005
September 2005
August 2005
July 2005
June 2005
May 2005
April 2005
March 2005
February 2005
January 2005
December 2004
November 2004
October 2004
September 2004
August 2004
July 2004
June 2004
January 2004
December 2003
November 2003
October 2003
September 2003
                
info at bbgoal.com
rouyasadr at yahoo.com


Enter Your Email
 





مرگ تدریجی یک آبگوشت بز باش!
August 7, 2008

مجموعۀ تلویزیونی "مرگ تدریجی یک رویا"تا کنون توانسته بینندگان بیشماری را از گوشه و کنار ایران و سایر نقاط جهان در رابطه با مسخ فرهنگی مارال و ساناز و توطئه های استکبار جهانی،متنبه و هوشیار و آگاه سازد و برگ زرین دیگری را در رابطه با سریالهای سفارشی متعهد آلود بگشاید.
پیرنگ داستانی این مجموعۀ تلویزیونی،تاکیدی است معصومانه بر نقش کلیدی زنان آگاه و بیدار و همیشه در صحنه،در شیر دادن نوزاد که در سخنان حکیمانۀ حامد با تاکید بر ساختارهای محکم اخلاق متجلی می شود و در آن،به تعبیر امبرتواکو،"معصومیت به انتها می رسد."به یاد بیاوریم سخنان حامد را به زن خود باخته وبی شعور و نویسندۀ خود:
- آیا تو ازخواص شیر مادر به جای شیر گاوخبر داری؟تو نباید فرزندان دلبند این مرز و بوم را از نوشیدن حداقل چهار لیتر شیر مادر در شبانه روز محروم سازی.شیر مادر حاوی پروتئینه،حاوی کلسیمه،طبق گفتۀ دکتر کیمیاگر حاوی املاح معدنیه،برای رشد استخونا خوبه،برای دندونا خوبه،برای چاقی خوبه،برای لاغری خوبه...
متاسفانه حامد به خاطر ابتلا به ضعف عمومی و سوئ هاضمه، در این بخش دچار تنگی نفس شده و امکان ادامۀ سخن را پیدا نمی کند ولی سریال،در لحظات پر ارتعاش تلاش دارد برای بازنمایی گرمای از دست رفتۀ کانون خانوادۀ حامد،لحظات خنکی را در سریال رقم بزند ، ازماهیت پلید محفل ادبی آریان برای کلیۀ حامدها و مارال های تاریخ پرده بردارد و چراغی شود فراسوی عصرها و قرنها و کهکشانها.به یاد بیاوریم سخنان مارال را که:
- من زن سنتی نیستم...من زن تحصیلکرده و روشنفکری هستم...من یک زن نویسنده ام که آدمهای با فکر بسته نمی توانند مرا بفهمند.
این تاکید زشت و شنیع و حرمت شکنانه بر تحصیلکردگی و روشنفکری،آن هم از سوی زنی که به شیوۀ مذبوحانه ای داعیۀ نویسندگی دارد،گویای تلاش مشئوم زنانی است که به شکل مبتذلی،کتاب می نویسند و مطالعه می کنند و با محافل ادبی معلوم الحال ارتباط دارند.به یاد بیاوریم تلاش مشترک نویسنده و کارگردان و بازیگر و مدیر شبکه وسازمان سفارش دهنده ومسئول خدمات و مونتاژ و تدوین و بقیۀ عوامل را در ارایۀ تصویری واقعی و درست و رئالیستی از مدافعان خود باختۀ حقوق منحط زنان. یقه جر دادنها و حنجره پاره کردن ها و خودزنی ها و دیگر زنی های ساناز را می توان در همین راستا ارزیابی کرد:تلاشی که به رویکردی شوونیستی از میل به هجوم و یورش و پاره کردن حنجره و دراز کردن بستگان سببی و نسبی حامد می انجامد تا با فریادهایی رعد آسا و مدرن،مو را در ساعات پایانی شب بر اندام مخاطب سیخ نموده،او را به دریافتی عینی ازجدال پنهان و آشکار مرزهای سنت با مدرنیتۀ خاک بر سر منحط بکشاند و نوستالژی پیشامدرن زن و اخلاق و جنسیت را در لحظات محزون و پاک و پاکدامنانۀ زنان پستونشین یاد آور شود.:پاکدامنی فارغ از شیرخشک و پیتزا و کالباس،با آرامشی ایمن در راستای امتداد مولفه های زیبایی شناختی در کشک بادمجان یا حداکثر مسمای بادمجان و آبگوشت بزباش.
به یاد بیاوریم صحنۀ شام خوردن مارال و ساناز و هلن را که روزنامه پهن می کنند و کالباس می خورند و به یاد بیاوریم حضور زشت و پلید آنها را در ساحل دریا،در آن وقت شب آن هم بدون مرد و تنها و بی سرپرست.
از این روست که می گوییم "مرگ تدریجی یک رویا"،روایتی است از دنیای زنانه و مردانه و بچگانه.زنانگی(به ویژه در متن سنت)با خودداری از بازنمایی و گریز از حضور متمایز می شود ولی در این سریال،با تلاش مذبوحانه و حضور فرافکنانه در صحنۀ چاپ و نشر است که سعی می کند خود را بازنمایی کند:حضوری برجسته اما مشئوم،حضوری که با عمل شنیع خواندن اشعار آن شاعرۀ معلوم الحال در مراسم ختم مادر عنصر منحط فیلم(که انحطاط،در کراوات و عینک آفتابی نامبرده در دل شب نیز به روشنی هویداست)متجلی می شود.به یاد بیاوریم تاکید شاعرۀ مذکور را روی گلها و ماهیها و پرندگان و حیوانات و پرواز و دیگر ایماژهای مذبوحانه.
حرکتی زشت و شنیع در پاسخی نمادین به اندیشه های فرافکنانۀ ساختار روایتی بازدارنده در تفاوت ها و تقابل ها و حرکت ها ازنادانستگی به دانستگی در بازنمایی توطئه های استکبار جهانی.



نظرات (62)

دم بریده:

سلام خانم صدر،واقعا کارتون عالیه.من مدتهاست که نوشته هاتونو می خونم و واقعا لذت می برم.
خوب پوزشونو زدین

خران دو عالم:

چه قدر دل خنك كنك بود!

بهار.پ:

سریال تاسف بار و تهوع آوریه!!!!!!!!!!!!!!
توشتتون در خور تحسینه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سپاس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

علي:

آفرين بر تو بانوي انديشمند. از قضا كه چه دفاع مذبوحانه‌ و شنيعي دارد اين سريال آن هم با آنچنان بيان سخيف و ناخوشايندي كه علنا مخاطب را «خر» فرض گرفته است. از اين‌ها گذشته نمي‌دانم آن زني كه در فيلم قرمز با پاي برهنه از نزده‌هاي خيابان رد مي‌شود، كجاي اين معادله جاي دارد؟ شايد نكته در همان لفظ «سفارشي» نهفته باشد، يا شايد سر ديگر قصه را بايد جايي «دو قدم مانده به صبح» پيدا كرد... نمي‌دانم.
قلمت پايدار باشد.
با مهر.

مدت ها بود به این فکر می کردم که چی شده کارگردانهای سینما به سمت تلویزیون اومدن؟ البته یه حدس هایی زدم، تا اینکه بهمن قبادی که در برنامه پاکدل اومده بود رو دیدم و سوالی رو پاکدل از قبادی پرسید که تو دلش صد بار به خودش لعنت فرستاد که چرا من اینو پرسیدم؛
حسین پاکدل پرسید بهمن جان تو از اون دسته کارگردانهایی هستی که خیلی ساکتی و اعتراض یا سر و صدا یا حاشیه ای نداری! و قبادی در جواب گفت اگه من حاشیه یا اعتراضی نمی کنم به خاطر اینه که اصلن مصاحبه نمی کنم! وگر نه گفتنی ها کم نیست! همین الان اگه من برم اسپانیا بخوام یه فیلم اکران کنم فورن 40 تا سینما در اختیار منه و لی الان من 7 ماهه که دنبال یه مجوز ساده ام واسه یه فیلمبرداری در تهران چون فیلم جدیدم رو می خوام تو تهران بسازم آخه این نمیشه که! قبادی در ادامه گفت به من میگن اگه مجوز میخوای باید بیای واسه یکی از شخصیت های ملی یه فیلم یا سریال برای تلویزیون بسازی تا مجوزت صادر بشه! آخه من 1 سال وقت خودمو تلف کنم واسه یه فیلمی که دوست ندارم؟!!
اینجا بود که دیگه مطمئن شدم قضیه چیه! چرا کسانی مثل : سامان مقدم، فریدون جیرانی ، تهمینه میلانی و کمال تبریزی و... از تلویزیون سر در آوردن! مجوز میخوان بنده خدا ها!

من به طرز مازوخیست واری این سریال رو می بینم! از تیتراژ شروع می کنم به غر زدن و فحش دادن و سر آخر با پدرم دعوایش می شود که می گوید اصلا چرا می بینی؟ یا وقتی یکهو می آید و می بیند که این سریال دارد پخش می شود می گوید آها این همون سریال چرت و پرته اس که زنه می خواست به بچه اش شیر بده نمی ذاشتن؟! خجالت داره! وقتتو هدر میدی که چی؟!/ خسته نباشید

کشکول:

سلام
سطحی نگری است که فکر کنید این مجموعه صرفاً سفارشی است.حرفایتان از سر لج است تا منطق.و این حداقل کارکرد این مجموعه است.

goli:

من تازه این وبلاگ رو کشف کردم .واقعا عالی بود . این سریال از فرط اغراق دیگه عجیب به نظر میاد، ادم متعجب می مونه که نکنه عمدی در این همه ریا کاری سازنده های سریال در کار بوده.

مخاطب عام:

به قول بونوئل متعهد: غم نان عذری برای فاحشگی هنر نیست.
احتمالاً آقای جیرانی از عقده ادیپ وحشتناکی رنج می برند که اینقدر به شیر مادر حساسن. خدا به ایشون صبر بده.

ستاره:

این آقای جیرانی یا واقعا بی شعور و عقب افتاده است یا به قول شادروان فرخزاد دچار فاحشگی مغز شده است. اگر خود را و هنرش را فروخته است که وای بر او ،هر چند که در عرصه هنر هم هیچگاه انسان بزرگی نبوده است ،چرا که اکنون عصر خود فروشی نیست ،مردم بیدار شده اند . حتی مخملباف های سینه چاک به ظاهر تغییر مسیر داده اند .اما اگر از سر بی شعوری ست .. وای بر ما ..که متولیان فرهنگ و هنرمان اینگونه اند...

فرهاد مهرگان:

بسیار عالی .
اگر نظر حقیر را می خوانید باید بگویم که ادبیاتی ها که البته من بیشتر باابن دوستان ارتباط دارم باید بگویم که به این شدت که نمایش داده می شوند نیستند ولی دور از واقعیت هم نیست نمونه اش مثل خود من ولی سگ باز و مشروب خور یا دیوانه هم نیستم
با سپاس

به نظرم شما یک کم تند رفتید. تا حدی با حرف شما موافقم که یک زن مدرن و روشنفکر و بیشعور و خنگ و بدون پشتوانه معرفی کرده.
عینک دودی می تونه نمادی از هیزی هم باشه. به نظرم این برای شخصیت آریان مناسب تره. ولی فضای رئال فیلم اونو قابل باور می کنه. البته این فیلم می خواد بگه آدم می تونه روشنفکر باشه ولی با ریشه مذهبی اما با نگاهی مدرن. هر چند بعضی جا ها تند رفته.

:))
دلم برای جیرانی سوخت برای این فیلم مزخرفش.
داد می‌زنه سفارشیه و برای افشا کردن چهره پلید نویسنده‌های زن که کارشون جایزه می‌گیره. نگو پشت هر جایزه یه چهره‌ی پلید دیگه به اسم داریوش آریان خوابیده:)دلم برای دانیال حکیمی و ستاره اسکندری هم سوخت که مجبورن تو این فیلما بازی کنن.

سلام خانم صدر از طريق يكي از بازديدكننده‌هام به شما لينك شدم. نفد جالبي نوشتيد منهم يك نقد از اين سريال در ويلاگم نوشتم. يه مقايسه بين مارال و خودم .....

موفق باشيد

جان من
ژنراتور نداشته....مراسم رو تعطیل کردند.
به روز شدی خبرم کن.
خواننده ات میشم.
الانم هستم

آشنا:

متأسفانه دو روزي كه از اين ماجرا بگذره ميگن خب يارو پول نداشته مجبور شده. از اون طرف هم علاوه بر رسانه‌‌هايي مثل راديو و تلويزيون روزنامه هاي به اصطلاح اصلاح‌طلب هم با يه همچين خودفروشايي مصاحبه ميكنن. اميدوارم لااقل در جهت دموكراسي هم شده به دليل مسئوليتي كه يه آدم با عملش به اون متعهد ميشه يا با امثال جيراني و محمودي و . . . مصاحبه و اشاره‌اي نشه يا اينكه صاف برن سر همين موضوع و از اونا بخوان پاسخ‌گو باشن. يادمون نره كه اين يه رسانه‌ي همگانيه و نميتونن با گفتن همينه كه هست و خواستي نبينيش از زير مسئوليتش شونه خالي كنن.

سلام
من هم که خیلی از این همه مزخرفات عصبانی بودم توی وبلاگم یه مطلب نوشتم.درباره ی همین سریال سفارشی!

اگر دوست داشتید بعد از مدتها سری هم به ما بزنید!!

سلام بی بی گل

باز مثل همیشه گل گفتی
واقعا که دوباره درُ سفتی

اگر آن سريال را مي ديدم يقينا ً که کيف نوشته شما دوچند مي شد.

با نشریه بچه مشد آشنایی دارید !؟
بعنوان عضو تحریریه این نشریه باعث امتنان خاطر خواهد بود به وبلاگ ما هم سری بزنبد...

منتظر بقيه طنزهاتون هستيم.

Anonymous:

یه ایول جانان نثار شما ( تنها کاریه که از دستم بر میاد !! )

توي سريال هاي ايراني هميشه بايد يكي دوتا شخصيت كمدي باشه ديگه ! اين خانوم مارال هم انگار در ِ دهنشو گل گرفتن ! به قول اون رئيس دادگاهه خوبه نويسنده س و نمي تونه حرف بزنه !

حامد:

کاش یکی هم شوهر فرمایشی تو رو از صحنه فرهنگ حذف کنه بی بی جون

هامون:

سلام
مرسی از این نوشته
شاید باور نکنید اما نود درصد بیشتر سریال های ما همین وضع را دارند اما کسی نیست که حتی بهشون اعتنایی کنه

استاد سلام
با معرفی نامه به روزیم
بخوانیدو مثل همیشه راهنمایمان کنید
ممنون و یا علی

استاد در مورد پستتونم باید بگم که از این صدا و سیما نباید بهتر از این انتظار داشت
یکی هم این که به جرات میشه گفت بیشتر برنامه های صدا سیمای ما برنامه های وقت تلف کن هستند و غیر جذاب ، از مجریشون گرفته تا محتواشون
یا علی

فاطمه:

من یک بار یه نگاهی بهش انداختم و از همان تیتراژ چندش اورش جریان رو فهمیدم. بیخود نیست این جیرانی گوگولی دائم توی تلویزیون تلپه... من که دور کارگردانهایی مثل این بابا یا مجیدی یا میلانی رو خیلی وقته یه خط قرمز پررنگ کشیدم.

ضمن سلام
همين الآن از برنامه ارديبهشت سخنان زيبا و واقعي شما را شنيدم و مشتاق شدم از سايت شما ديدار كنم.
شما سخن دل ما را گفتيد متأسفانه مقوله طنز چنان مبغوض قدرتمندان است كه بجاي تقويت آن در جامعه _كه حق طبيعي طنز است_ آنرا زير پا لگدمال ميكنند. وقتي از مدير مسئول روزنامه حيات نو پرسيدم كه چرا صفحه اي براي كاريكاتور نداريد با اندوه گفت:«ما از كاريكاتور آنچه را كه ميبايد مي كشيديم كشيديم!!»
اما انتقاد كوچكي نيز از شما داشتم. شايد هم اشتباه از برداشت من باشد.
وقتي شما براي بيان بي تحملي جامعه در مقابل طنز از مثالي استفاده كرديد بهتر بود مثال ديگري بزنيد. چون كاريكاتور روزنامه همشهري آخرين قطره از سيل اشتباهات ما به عنوان مديران اين جامعه بود كه به فرموده شما ايران را تكان داد. وقتي ملتي را زير چكمه هاي تحقير و استثمار لگدمال كنند حتي اگر راههاي طبيعي و شناخته شده اعتراض را مسدود كنند روح ملي آن ملت راه چاره اي براي برونرفت خواهد انديشيد.
بار ديگر از اينكه امروز با شما و آثار شما آشنا شدم خداوند را شاكرم.

فو فو:

به نظر من اين سريال در نمايش زنان امروز به ظاهر متجدد بسيار خوب عمل كرده است زير پا گذاشتن و فراموش كردن هويت تاكيد اين فيلم است.هرچند كه اينگونه زنان لااقل بلدند حرف بزنند!مقصود شما واقعا از اين نوشته ها چيست؟ اصلا كدام طرف هستيد؟

نغمه:

سلام من نه فمنیستم نه هیچ برچسب دیگه ای بهم میخوره نمیدونم چرا به جای فکر کردن در مورد هر چیزی فقط یاد گرفتیم جبهه بگیریم و فحش بدیم
بازیگران سریال بازی های خوبی از خودشون نشون دادن کی گفته زنان رو خراب کرده؟ فقط مرز سنت و مدرنیته رو پررنگ کرده.
بعدم مگه خانم های موفق توش کم هستن؟
من این سریال رو خیلی دنبال نمیکنم ولی مطمئنم با این اهداف ساخته نشده از قدیم گفتن:هر کی یه طرفه به قاضی بره راضی برمیگرده
من عاشق نوشته های طنزم ولی نه به هر قیمتی

همیشه پیاده:

سلام
خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد که از این سریال سفارشی و دروغین انتقاد کنه.
باتشکر

سلام سركار خانم رويا صدر
تحليل هاي عميق وروان شما را دربرنامه ارديبهشت ديدم.خوشحالم از اينكه يكبار ديگر احساس كردم تنها نيستم.
طنز ظريف وعميق شما درباب سريال مرگ تدريجي يك رويا از مصداقهاي اين عدم تنهايي است.اجرتان با سيدالشهدا
از وبلاگ من هم ديدن كنيد.
آنجامن هما نگونه كه شما با طنز انسانها را به تفكر وا دار مي كنيد من با فلسفه اين كار را مي كنم.

feezi:

kheli khob. mowafq bashid... .

hakima:

slam ..w men allah al tofiq... .

مادری که نمی فهمد مادر نویسنده ای که نمی فهمد مادر نویسنده ی اهل کتاب و قلمی که نمی فهمد نه همسر را نه کودک را نه زندگی را نه صلاح را نه کج را نه راست را... و زنان مومنه ی چادر به سر زنانی که در چهره ی خواهرانی دلسوز خواهرانی فهیم خواهرانی محدود و پایبند به خانواده مطیع همسر... یکی پس از دیگری از دیدگانم می گذرند و از خود می پرسم فردایم را نقشم را ارزشم را داشته هایم را و همه را یک جا برایم مجسم می کنند به گونه ای یکجا مرا محکوم می کنند... مطلبی نوشتیم در باب زن،کار،حکومت اسلامی و دوستان آمدند انگ فمنیست گرایی زدند گفتند تو نمی فهمی تو...
سبزی هنجره در جسارت کلام است، جواب ما به دوستان بود... قلمتان پر بار.

Anonymous:

باشه.

Anonymous:

باشه.

من از آن بخش هایی از سریال که خانم ها هی همدیگر را سیلی می زنند خیلی کیف می کنم! دست خودم نیست خب!

سلام ،خوب هستين؟ مثل هميشه جالب بود!

سلام استاد عزيز
مرگ تدريجي يك آبگوشت بز باش حرف نداشت
عالي بود .سپاس

باریکلا بی بی ... دم قلمت گرم...

وقتي اين سريال پخش ميشه اعصابم خرد ميشه لطفا دقت كنيد به فيلمنامه نويس اين سريال

مطلب بسیار عالی بود.
واقعاً ما نشستیم ببینیم هر هفته کی توی گوش کی می زند.. تا اینجا که همه یک سهمیه دریافت یا پرداخت کرده اند.

این صدا و سیما فک می کنه ما اسکلیم ؟ من نمیدونم چه طرز فیلم ساختنه ...
امشب یه فیلم سینمایی نشون داد یارو سوار ماشین بود .از پنجره سمت چپ ماشین خیابان شریعتی پیدا بود و همزمان آن از پنجره سمت راست اتوبان مدرس
من موندم چه جوری کار به این سختی کردن... جلوه های ویژه ی اینا منو کشته ...
یه چیز دیگه : ساناز که فحش براش نقل و نباته چرا به امل میگه سنتی ؟
حالا یه نظر : پست خوشگلی بود ... درد دل ما بود

استاد صدر عزیزسلام
من همچنان منتظر اینم که مطلب اخیر رابخوانید و نظر گرانسنگ خود را برای ما به یادگار بگذارید
ممنونم
یا علی

soheil:

واقعا جای تاسف دارد که به شعور ملت توهین می شود
حیف پول ملت که صرف این آشغالها میشود و حیف استعدادهاو اثرهائیکه که زیر تیغ سانسور ماندند

ali:

salam
site besiar khobi dari man ba ejazat linketo to veblagam gozashtam toham age khasti link mano bezar
by

سلام
اولين باره كه به وبلاگ شما سر مي زنم .خيلي قشنگ نوشتين .دست مريزاد.اين سريال واقعا گاهي قسمتهاش رو اعصاب آدم راه ميره.ممنون از اين طنز زيبا.با اجازه لينك شديد.

نقد جالب بود برای این سریال سفارشی
البته در حال حاضر سریالی بهتر از این هم از تلویریون پخش نمیشه

سلام وبلاگ خوبي داري موفق باشي خوشحال ميشيم از سايت ما هم ديدن كني منتظريم

چند روز پیش رفتم یه تی شرت بخرم، سر قیمت چونه زدم. فروشند ه گفت آقا شغلتون چیه ؟ گفتم نویسنده...طرف مکثی کرد و گفت یه سئوال بپرسم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه ! گفت چرا نویسنده ها این قدر بد بختند که بی چک و چونه یه تی شرت هم نمیتونن بخرن؟!از آن روز تا حالا مرتب قیافه ی اون یارو جلو چشممه و هی به خودم میگم چرا...؟!

فرشته مهر:

سلام بر شما خواهر خوب و دانایم ...استفاده کردم..عالی بود .

ممنون از نظر لطفتون!:)

تیتریکاتور///افتضاح المپیکی!
تیترهایی جذاب و غرور آفرین!.... در دست دوم بخوانید....

از بابت لینک خیلی خیلی متشکرم

سلام
ما که سریالشو ندیدیم
ولی این جور که پیداس همینه که شما می گین
با اینکه سریالو ندیده بودیم ولی با حرفای شما فهمیدیم تو چه مایه ایه. مخصوصا چه حرفی می خواد بزنه
با المپیک بنجل به روز کردم. نظرتان موجب التیام قلم است

سلام و 100 تا سلام بازم من در اومدم اما اینبار دیر نمیدونم چرا هروقت تو خودم فرو میرم طول می کشه تا در بیام شایدم از نوع تو خودم رفتن باشه نمیدونم...ببخشید که چند وقت نبودم و مطالب قشنگتون رو نخوندم(وای چقدر لفظ قلم)

عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام می‌ام ده که به پيری برسی

چه شکرهاست در اين شهر که قانع شده‌اند
شاهبازان طريقت به مقام مگسی

دوش در خيل غلامان درش می‌رفتم
گفت ای عاشق بيچاره تو باری چه کسی

شاید من تحت تاثیر این شعر تو خودم رفته باشم نیمدونم... راستی نوشت منو یاد مرگ تدریجی یک رویا انداخت (الکی من هنوز نخوندمش) اره با حال بود....
ببخشید بابت شوخی هام....با گل وشیرینی و یک موزیک قشنگ و یک مطلب جدید منتظر شما هستم ...زود بیا

ط 9:

درود

جالب نوشتید..
مرگ تدریجی وقت هرز!


جواهری در مسجد..
امپراطور سواحل حاجی بکنده..
تاجر علی اباد..
تحریم مان کنید خودمان می سازیم!

موفق باشید

خانم رویا صدر سلام


نقد طنز آمیز مرگ تدریجی یک ... را خواندم.

عالی بود. به روزم با یک شعر پیام دار و....

ومنتظر شما.

»با عرض سلام خدمت استاد عزیز سرکار خانم رویا صدر...خواستم خدمتتان عرض کنم نقطه مشترک شما و آقای جیرانی این است که هر دو در عوالم خودتان غرق شده اید و به همین دلیل خروجی هر دو شما از هنر فاصله گرفته و بیشتر حکم ابزاری در خدمت ایدئولوژی را پیدا کرده...صمیمانه آرزومندم بتوانید عقیده تان را از خطر اختلاط با عقده مصون بدارید...ممنون که خواندید