خوب،آدم در زندگیش کارهای بی ربط زیاد می کند،بخصوص اگر از موهبت زندگی در مملکت گل و بلبل برخوردار باشد...یکی از همین کارهای بی ربط که بنده چند ماه است افتخار انجام آن را دارم،همانا طنزنویسی برای هفته نامه سپید است. سپید،نشریه ای تخصصی است که برای پزشکان چاپ و ارسال می شود. در صفحه آخرش ستونی باز کرده ام با عنوان:"طنزدرمانی"که در آن محض شوخی! پا توی کفش شبکه عریض و طویل بهداشت و درمان می کنم.برای این که کار تخصصی انجام بگیرد،دو تن از دوستان طنزنویس را که یکی پزشک و دیگری دانشجوی دندانپزشکی است(شهرام جوادی نژاد و علی مرسلی)برای همکاری با این ستون معرفی کردم.دوستان طنزنویسی که رشته یا زمینه کارشان با پزشکی مربوط است و مایل به همکاری هستند،ایمیلاً همراه با ارسال یک نمونه کار من را در جریان بگذارند تا اقدامات بعدی انجام گیرد...خدا از پزشکی کَمتان نکند!این هم آخرین کاری که در این ستون مرتکب شده ام،محض نمونه:
در آداب ویزیت
حکایت اول:
طبیبی را شنیدم که حراف بود و خوش سخن،چندان که هر مریضی از در می آمد و به مطب می شد،با مایه بلاغت و قوه فصاحت از دنیا و مافیها و شیر مرغ و جان آدمیزاد و عالم سیاست و مردان کرسی ریاست چنان سخن می راندی و مریض بخت برگشته را چنان می چلاندی که او با حال پریشان زمام اختیار از کف داده،مریضی خود از یاد برده،از بهر سردرد نسخه همی طلب کردی.طبیب را همی بپرسیدند:"از بهر خدای این چه حالتست؟"گفت:"مگر نشنیده ای اصول اخلاق پزشکی را که باید با مریض مصاحبت و مجالست و مصافحت(ضمن رعایت اصول )داشته باشی؟"صاحبدلی او را بگفت:"سخن با بیمار چندان گوی که بیماریش امید رود که به سر آید،نه این که از حرفهای مطول تو، جانش بیم رود که به در آید!"
بیت پسامدرن:
من پزشک خوش صحبت حرافی را می شناسم
که در مطبی مأوا دارد
و حرف می زند با مریضهایش صبح تا ظهر(و بر عکس)
مریضی که با یک سرگیجه به مطب می آید
و با یک سردرد از مطب می رود!(نمای نزدیک از تلوتلوخوردن بیمار!)
حکایت دویم:
دیگر طبیبی را حکایت کنند که سربه زیر بود و کم حرف،چندان که هر مریضی تجربتی پیش وی می برد ومعالجتی از او می خواست،حرف نمی زد مگر به اصرار وگرو گذاشتن ریش توسط بیمار.مریض ننشسته و سخن ناگفته،طبیب، نسخه اش را پیچیده بود و عذرش خواسته بود که:
-رنگ رخساره خبر می دهد از بیماری،و نیازی به توضیحات شما نیست،و مریض بعدی...
طبیب را همی پرسیدند:"از بهر آبا و اجدادت،این چه حالتست؟"گفت:"مگر نشنیده ای که حکما گفته اند:"المریض شیئ والطبیب حدیدو الاشک کشک والسرشک زرشک حین المداوا؟" او را گفتند:"بابا،ایول،تو دیگه کی هستی؟!"خاموش بنگریست و بانگ بر زد:
-مریض بعدی!
نظرات (12)
خانم صدر يه سوزن به خودتان بزنيد و يك خنجر به من ديدي ابرو چقدرمهم است چراكامنت مرا پاك كرديد ؟ ان كامنت قبل به اسم جواد(علي ) كامنت برادرمن بود خانم خانواده ي من همه درجربانند ابروي مرا مي بريد درروزنامه ي ها چاپ ميكنيد شما اسنانيد
Posted by سوسن | November 29, 2007 6:18 PM
چه وبلاگ بانمك و بامزه اي .طراحي جالبي داره. حالا تا نوشته ها چي باشه...بخونم سر در بيارم !
Posted by Anonymous | November 29, 2007 8:47 PM
بازم میخونم....
Posted by مهدی رنجبر | November 30, 2007 11:06 AM
امروزه که ما بیشتر از نوع طبیب دویم دیده ایم!ای کاش یه طبیب بشنو هم بود!آدم این همه راه می کوبه میره تو صف وایمیسه شماره میگیره وقت گرانبهاش رو از برای سلامتی هدر میده بعد 2 دقیه در حد چیزیت نیست عصبی حل میشه! برو 6 ماه دیگه بیا!
Posted by bahar | November 30, 2007 12:26 PM
امروزه که ما بیشتر از نوع طبیب دویم دیده ایم!ای کاش یه طبیب بشنو هم بود!آدم این همه راه می کوبه میره تو صف وایمیسه شماره میگیره وقت گرانبهاش رو از برای سلامتی هدر میده بعد 2 دقیه در حد چیزیت نیست عصبی حل میشه! برو 6 ماه دیگه بیا!
Posted by bahar | November 30, 2007 12:26 PM
امروزه که ما بیشتر از نوع طبیب دویم دیده ایم!ای کاش یه طبیب بشنو هم بود!آدم این همه راه می کوبه میره تو صف وایمیسه شماره میگیره وقت گرانبهاش رو از برای سلامتی هدر میده بعد 2 دقیه در حد چیزیت نیست عصبی حل میشه! برو 6 ماه دیگه بیا!
Posted by بهار | November 30, 2007 12:28 PM
امروزه که ما بیشتر از نوع طبیب دویم دیده ایم!ای کاش یه طبیب بشنو هم بود!آدم این همه راه می کوبه میره تو صف وایمیسه شماره میگیره وقت گرانبهاش رو از برای سلامتی هدر میده بعد 2 دقیه در حد چیزیت نیست عصبی حل میشه! برو 6 ماه دیگه بیا!
Posted by بهار | November 30, 2007 12:28 PM
تست
Posted by Amir | December 6, 2007 12:39 PM
موفق باشيد
مهدي
Posted by مهدي | December 6, 2007 2:10 PM
با سلام وعرض ادب خدمت شما هم وطن عزيز.براستي چرا بعضي از رسانه ها هدف اصلي خود رافراموش كرده به جاي اطلاع رساني صحيح وايجاد وحدت وارامش در كشور به دنبال ايجاد تفرقه و نفرتي كاذب بين ايرانيان هستند؟
چرا مسئولين اين نوع رسانه ها فكر مي كنند حقيقت فقط نزد ايشان است و ايشان تنها كاشفان حقيقتند و در سراسر ايران بهتر از ايشان هيچ فرد دگر انديشي قادر به درك حقيقت نيست و بنابر اين حق بيان ودفاع از خود را ندارد؟
آيا يك بهائي با مطالعه تهمت هاي روزنامه حق ندارد در ان رسانه حرفي بزند ودفاعي را بنويسد ؟
چرا اين نوع رسانه ها قسمتي از صفحه خويش را به گفتمان اختصاص نمي دهند تا ديگر انديشمندان نيزدر ان صفحه به دفاع از نظرات واتهامات بپردازد كه اولا اين گفتمان نشاني باشد بر ازادي ودوم اينكه مردم بهتر حقيقت راتشخيص بدهند.
ايا اين عمل زشت يعني دروغ پراكني تقرقه افكني وايجاد اشوب در يك كشور اسلامي جرم نيست ؟
وچرا رسانه ها نسبت به تهمت هائي كه به جامعه بهائي مي زنند نبايد به قوه قضائيه پاسخگو باشند؟
با راه اندازي وبلاگ ناقص خود سعي دارم پاسخي هرچند مختصروساده به آن اتهامات نخ نما شده رسانه ها بدهم ودر واقع اين فاصله را كمتر كنم . لطفا بي هيج پيش داوري، مطالب وب را مطالعه بفرمائيد منتظر نظر و راهنمائي هاي شما مي مانم
http://jooyya.blogfa.com/
Posted by جويا | December 16, 2007 1:00 PM
موفق باشید عالی ی ی ی ی ی ی
Posted by سخاوت | December 22, 2007 5:53 PM
سلام خانم صدر
علیرغم اینکه هرگونه وابستگی به صنف محترم اطباء را قویاض تکذیب می نمایم ولی حیفم آمد شعری را که چند سال پیش در خصوص بعضی از خصوصیات وزیتورهای محترم سروده ام برایتان نفرستم لذاآنرا دوقبضه برایتان ایمیل نمودیم .اعلام وصول موجب کمال امتنان است
Posted by محمد جاوید | January 28, 2008 12:15 AM