با تعطیلی کافه کتابها،خوشبختانه توطئه تداخل صنفی در کتابفروشی های تهران در نطفه خفه شد و اقدام مذبوحانه خوردن چای و قهوه همزمان با خرید کتاب،با شکست مواجه شد.با این حال عده ای بهانه گیر،جنگ روانی به راه انداخته، این اقدام مهم فرهنگی را با زدن حرفهای بی ربط زیر سوال بردند و نگذاشتند کام شما مردم فرهنگ دوست از این پیروزی بزرگ ،شیرین شود.لذا ما از آنجا که علاقمند به فرهنگ و گفت و گو هستیم،برای تنویر افکار عمومی و خصوصی،بدین وسیله اثرات مثبت این ابتکار بزرگ را(که برای اولین باردر تاریخ بشریت صورت می گیرد)اعلام می کنیم ،تا کور شود هر آن که نتواند دید:
1 – با تعطیلی کافه کتابها،نویسندگان و هنرمندان عزیز و گرامی و نورچشمی ما،بار دیگر فرصت خواهند یافت تا در گوشه خانه هایشان تا می توانند،بنشینند و کار سازنده انجام دهند.چون بخش عمده ای از وقت این عزیزان در کافه کتابها به بحث و گفتگو و تبادل نظر با دوستان و آشنایان و علاقمندان می گذشت و وقت مفاخر فرهنگی گرانقدر این مرزو بوم (که سرمایه ملی ماست)بی خود وبی جهت به هدر می رفت.
2 – با تعطیلی کافه کتابها،بار دیگر مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی و هولوکاست غارتگرزده شد.چون آن طور که به ما گزارش داده اند،کتابفروشیهای بزرگ دنیا و غرب فاسد همگی کافه کتاب دارند و بحمدالله فرزندان شما در همین راستا موفق شدندکه محکم و با نشاط، با پاک کردن کتابفروشیهای تهران از لوث وجود کافه کتاب،با این اقدام استکباری از بیخ مخالفت نمایند و برای جهانیان نقشه بکشند.
3 – با تعطیلی کافه کتابها،ساحت مقدس کتاب از لوث وجود تداخل صنفی پاک شد و یکسره در خدمت اهداف ناسوتی و لاهوتی قرار گرفت.در حالی که مراکز دیگری از قبیل سالنهای زیبایی،سالنهای ورزشی،استخرها،سالنهای زیبایی اندام،سینما ها و تئاترها،مراکز بازی کودکان و امثاله همچنان در کنار انجام فعالیت صنفی به عمل طاقت فرسای اداره بوفه و کافی شاپ مشغول بوده ودر دریای مشکلات تداخل صنفی،همچنان دست و پا می زنند.
4 – با تعطیلی کافه کتابها،توطئه های فرهنگی بر علیه بشریت فروکش کرد.چرا که پیش از این،افراد مختلف (و چه بسا معلوم الحال)برای استفاده از فضای کافه کتابها،به شیوه مذبوحانه ای به کتابفروشی ها می آمدند و علاوه بر اخلال در امنیت اجتماعی و عفت عمومی و نوامیس مردم، با خرید کتاب، نیاز کاذب دربازار کتاب ایجاد کرده وباعث ازدحام و شلوغی در این مراکز فرهنگی نیز می شدند.
5 – با تعطیلی کافه کتابها،برگ زرین نوینی از حیات جدید فرهنگی این مردم عزیز رقم خورد. چرا که در مراکز تاریخی ننگین گذشته،از نظامیه و ربع رشیدی گرفته تا دوره معاصر،مشابه چنین اماکنی وجود داشته که در آن،افراد چای می خوردند و به شیوه مذبوحانه ای بحث علمی می کردند.عمل شنیع شاهنامه خوانی و نقالی در قهوه خانه ها ی نظامهای پیشین هم در همین راستا ارزیابی می شود که با تحول در کلیه وجوه جامعه ،این وجوهش نیز بحمدالله دگرگون شده و امروزه در جامعه ما،تداخل صنفی حساب می شود.
با آرزوی تداوم توفیق در گسترش فرهنگ کتاب و کتابخوانی.
(چاپ شده در روزنامه اعتماد ملی)
نظرات (21)
محل جمع شدن عده اي فاسد معلوم الحال نيز برچيده شد...
Posted by فرزام | November 5, 2007 3:55 PM
خواندني است ، به ويژه چهارم و پنجم.
Posted by کاکه تيغون | November 6, 2007 12:43 AM
تجمع بیش از سه نفر ممنوع! D:
Posted by سهند | November 6, 2007 4:35 PM
اجتماع بیش از دو نفر ممنوع می باشد! مخصوصا اگر صاحب فکر باشید!!!
Posted by سهند | November 6, 2007 4:39 PM
سلام...همیشه فکر می کرده ام که طناز ها اون چیزهایی رو که نباید می بینند...و این عالیه...پس ببین...به همین قشنگی هم ببین همه اون چیزهایی رو که نباید!!!
Posted by dastgahe coppy | November 6, 2007 11:13 PM
سلام...همیشه فکر می کرده ام که طناز ها اون چیزهایی رو که نباید می بینند...و این عالیه...پس ببین...به همین قشنگی هم ببین همه اون چیزهایی رو که نباید!!!
Posted by yebar dige | November 6, 2007 11:15 PM
سلام.به روزم.خوشحال مي شم بخونيد.
Posted by رضا ساكي | November 7, 2007 11:01 AM
سلام به روزم خوشحال مي شم بخونيد
Posted by رضا ساكي | November 7, 2007 11:03 AM
سلام بر بی بی گل نازنینم
همینه دچاره قحطی هنرمندانی چون مولانا شدیم
از بس که هنر مندان ما شناگران ماهری هستند
گاهی وقت ها قحط آب هم لازمه!
Posted by نسیم عرب امیری | November 7, 2007 2:41 PM
تذكرة...
.
.
.
.
.
.
.
تذكرة...
.
.
.
.
.
.
.
تذكرة...
.
.
.
.
.
.
.
چيه؟ فك ميكني ميخوام بگم تذكرةالمقامات؟ هر گردويي گرده، ولي هر گردي كه گردو نيست. حالا هم هر چي كه اوّلش تذكرة... داشته باشه كه تذكرةالمقامات نيست.
***تذكرةالطنّازان***
وبلاگ تازه تأسيسيه كه ...
خوب اگه اينجا بگم چه وبلاگيه كه نمياي. زحمت بكش بيا تا ببيني چه وبلاگيه.
در ضمن، نظر و لينك و ... هم فراموش نشه. «آفرين»!
Posted by سعيده و زهرا | November 7, 2007 3:33 PM
بله حق با شماست توهین آمیز بود!!!
Posted by خران دو عالم | November 7, 2007 3:48 PM
چنین حرکات غرورآفرینی باعث بسی خوشحالیست .
آدم حال میکند وقتی میبیند کسانی هستند که چنین محکم و قاطع با مسائل غیر فرهنگی اسلامی دینی مذهبی مثل کافه کتاب ها برخورد میکنند.
Posted by امیر توکلی | November 9, 2007 3:04 AM
شما نكته اي رو جا انداخته ايد، اين شاهنامه را اين ها ” آخر“ ش رو مي خوانده اند. آن هم از روي نسخه سوم برادران سوشيانت.
توصيه اين حقير اين است كه اولش را هم اگر ممكن است نخوانند.
اصلا اگر ممكن است اين همه چيزهاي خوب هست چرا حالا حتما بايد تحقيق كنند كه شاهنامه كجايش خوش است.
Posted by خسرو ا. قهرمان | November 9, 2007 7:27 AM
سلام بروزم خوشحال میشم بخونید
Posted by امیر توکلی | November 10, 2007 12:17 AM
ما رو ببین چه از مرحله پرتیم تازه چند وقت پیش با نام عجیب کافه کتاب برخورده بودیم!حالا خبر از جمع شدنش میدن!ما که فقط شنیدیم، نفهمیدیم، چه خلقش رو چه انقراضش رو!
Posted by بهار | November 10, 2007 5:19 PM
سلام خسته نباشید!! تاحالا فکر میکردم دارم طنز مینویسم!!!!ولی اموروز فهمیدم منز هم نبوده!!! با اجازه میخوام با سرزدن به شما و مطالبتون از کلاس شما استفاده کنم !!! و اگه اجازا بدید لینکتون کنم به طناز !!!
Posted by هاشیم | November 11, 2007 12:08 AM
انالله و انا الیه راجعون
بازگشت همه بسوی اوست.
××××××××××××××××××××××
بر اثر فشار قلبی زیاد متاسفانه بزرگ خاندان ابن الوقت............
دیگه نمی تونم حرف بزنم
خودنون بیاین و بخونین
(با تشکر فرنگیس:دختر ارشد خاندان ابن الوقت)
Posted by ابن الوقت | November 11, 2007 5:28 AM
سلام استاد
خسته نباشید. به روزم. خوشحال می شوم افتخار بدهید و سری به ما بزنید
Posted by کلپاسه | November 11, 2007 11:38 AM
کافه؟... کتاب؟... این کلمات شرمآور و غربی چیست که بر زبان میآورید استاد؟!
Posted by مانی | November 11, 2007 4:24 PM
خانم صدر عزیز سلام!
لینکتان کردم.
باآرزوی توفیق برای حضرتعالی.
Posted by علیرضا مجابی | November 11, 2007 10:59 PM
داخل کافه کتابی بودیم
شامل تیپ حسابی بودیم
دود سیگار به ما می چسبید
گوییا توی کبابی بودیم !
جدن خووب می نویسید رویا جان گلم..!.(شما که ما را اینجوری نمی نوازید! بذارید خودمان لااقل شما را بنوازیم .این به اون در !)
Posted by زهرا دری | November 13, 2007 2:47 PM