بعضی از فیلمسازان کودک،حق دارند که موضوع فیلمشان را چند همسری قرار داده اند.باید قبول کرد که دوره- زمانه عوض شده است و کودک امروز،کودک چشم و گوش بسته دیروز نیست.در همین رابطه،ما هم دست به کار شدیم و چند تا برداشت امروزی از داستانهای معروف کودکان را نوشتیم که عزیزان سینمای کودک،برای یافتن فیلمنامه دچار سردرگمی نشوند:
کدوی قلقله زن: پیرزنی تصمیم می گیرد به خانه دخترش برودولی سر راه،اراذل و اوباش برای او مزاحمت ایجاد می کنند و تصمیم می گیرند نامبرده را مورد آزار و اذیت قرار دهند.هر چه پیرزن می گوید:"خجالت بکشین،من جای مادر بزرگتونم"،آنها می گویند:"جای هر کی هستی،باش."در نهایت نامبرده،با دادن قولهای مساعد از چنگ آنها گریخته و به خانه دخترش می رود.در آنجا متوجه می شود که دامادش جدیدا زنی صیغه ای اختیار کرده و نامبرده در آستانه وضع حمل می باشد و دفترچه بیمه خدمات درمانی نیز ندارد.پیرزن که نگران ترافیک سر شب است،خواب قیلوله را نیمه کاره رها کرده و تصمیم می گیرد به خانه خودش برگردد ولی یاد اراذل و اوباش می افتد.دخترش به او توصیه می کند که سوار نمره شخصی ها نشود.پیرزن هم قبول کرده و تاکسی سرویس می گیرد.
خاله سوسکه: خاله سوسکه از خانه اش به قصد یافتن شوهر در همدان خارج می شود و به ترمینال جنوب می رود. غافل از این که شوهر به این سادگیها گیر نمی آید و سن ازدواج جوانان افزایش یافته وشرایط اقتصادی مشکل است و معضل مسکن نیز به این جو دامن زده است.او که یک سوسک معصوم و بی گناه است وقتی با تقاضای ازدواج بقال و قصاب درکافی شاپ ترمینال مواجه می شود،از آنهاتقاضای حق طلاق وحق اشتغال و حق مسکن و اخذ اجرت المثل می کند و وقتی با امتناع نامبردگان مواجه می شود،تقاضای آنها را رد می کند .اما بشنوید از آقا موشه که زنش را طلاق غیابی داده و آمده ترمینال تا تکلیف بچه اش را روشن کند.از آن طرف هم زنش مهریه را به اجرا گذاشته و آقا موشه نمی داند چه خاکی به سرش کند.که ناگهان خاله سوسکه سر راهش قرار می گیرد و قرار می گذارند که با هم به همدان بروند...
بز زنگوله پا :مامان بزی،بر خلاف توصیه مسئولین مربوطه مبنی بر خانه نشینی و بزرگ کردن بچه ها،به شیوه مذبوحانه ای به خارج از خانه رفته و در اداره ای کار می کند.یکی از روزها که می خواهد سر کار برود، به بچه ها توصیه می کند که بنشینند سی-دی غیر مجاز نگاه کنند واگر کسی آمد در را باز نکنند.اما بشنوید از آقا گرگه که در مجالس لهو و لعب اکس زده و شیشه استعمال کرده و با چاقو و قمه می خواهدبه قصد آزار و اذیت شنگول و منگول و حبه انگور به خانه آنها بیاید که خوشبختانه سر راه به خاطر پوشیدن لباس مارکدار به چنگ مامورین گشت امنیت اجتماعی افتاده و در صحنه پایانی،آقا گرگه را می بینیم که لوله آفتابه در دهان،سوار بر الاغ در شهر گردانده می شود و در نهایت دوربین با یک برش موازی،به خانه خاله بزی و بچه هایش می رود که دارند هندوانه می خورند و یانگوم نگاه می کنند...
نظرات (6)
بیانیه جمعیت طنزپردازان فاخر در حمایت از قضایای اخیر منتشر شد. بعله.
Posted by Anonymous | September 6, 2007 9:50 PM
به نظر من دزد و مرغ و فلفلی و چنتا داستان قشنگ دیگه جا مون.
Posted by ابن الوقت | September 7, 2007 7:08 PM
اليور استون، مرد رند را فيلم ميكند يا برعكس؟!
Posted by رند عالم سوز | September 8, 2007 4:10 PM
حظ كردم!
در همين راستا بخوانيد:
اليور استون، مرد رند را فيلم ميكند يا برعكس؟!
Posted by رند عالم سوز | September 8, 2007 4:13 PM
سلام خانم صدر. خسته نباشيد.
از اونجايي كه ماها تازهكاريم و شاگرد شما، راجع به نوشتهتون چه نظري ميتونيم بديم؟ بگيم خوب بود؟ خوب مسلّمه. اساتيد برجستهاي مثل شما خوب كه نه، عالي مينويسين.
به عنوان يه شاگرد از شما دعوت ميكنم به وبلاگ گروه سپيدار هم سري بزنيد و نظرتونو بگيد. باور كنيد من اصلاً اهل تعارف نيستم. هفتهي پيش دوستان عزيزتر از جان به قدري بهم هندونه خوروندن كه از مضرّات و عوارض بعديش خبر دارم. برا همين خودم همچين كاري نميكنم!!!
قربان شما
خدانگهدار
Posted by ز سپيدار!!! | September 8, 2007 5:23 PM
نظر بدین
Posted by ارشیا | September 8, 2007 9:42 PM