یک جای پا هست که گوشه خیابان جا خوش کرده.نه باران،نه برف،نه آفتاب ،نه باد و نه هیچی دیگر نتوانسته آن را از بین ببرد.مردم،روزها ی متوالی،مدام می آیند،از کنارش رد می شوند و می روند.این جای پا مال کیست؟کسی نمی داند.
هر روز دو تا بچه از آن حوالی می گذرند و یکی به دیگری می گوید:
- اگر جای پای پدرم بود،از این هم بزرگتر بود.
هر روز زوجهای جوانی دست در دست هم راه می روند و به جای پا که می رسند،زیر چشمی نگاهش می کنند و یکی از آن دو،وقتی می فهمد که دیگری فهمیده او به جای پا خیره شده است،آهی می کشد و می گوید:
-آه،عزیزم!تو تنها جای پای زندگی من هستی.
هر روز یک زوج میانسال،هروله کنان و پای کوبان از آنجا رد می شوند و بر پدر و مادر هر چه چاله و چاله ساز است،بد و بیراه های جانکاه نثار می نمایند و یکی (در حالی که به شیوه نامربوط و غیرقابل درکی به جای پا اشاره می کند) به دیگری می گوید:
- شماها همه تون همین جوری هستین...
هر روزیک زوج مسن ،افتان و خیزان و لنگ لنگان از کنارجای پا می گذرند و یکی مدام به دیگری می گوید:
- چشم خانوم،چشم...کور که نیستم،مواظبم...
هر روز یک نعش کش از آنجا رد می شود و راننده اش با آهنگ سوزناکی می خواند:
- چرا رفتی و قالم گذاشتی،مگه با دیگری وعده داشتی؟
هر روز ساعت، چندین و چند بار می نوازد ودر تمام این مدت، یک جای پا هست که گوشه خیابان جا خوش کرده و منبع الهام بچه ها و بزرگها و جوانها و پیرها و نعش کش ها برای ابراز احساسات رومانتیک و نوستالژیک و هیستریک و خالی بندیک است... جای پایی که با عریض شدن جوی خیابان،به فاضلاب تمدن بشری ملحق خواهد شد و جای پاهای دیگری جای آن را خواهند گرفت...کسی چه می داند؟ جای پاهایی که شاید چه بسا گشادتر و باشکوه تر و گود تر و افتخارآمیزتر از قبلی ها باشد...
نظرات (13)
فرق های جالبی با نوشته هایی که به سبک رویا صدر معروف است داشت!شاید از این به بعد طنز هایتان هم این مدلی شدند...چه کسی می داند؟
Posted by علی مرسلی | June 18, 2007 8:49 PM
بسی لذت بردیم از قصه ی این رد پای الهام بخش بی بی گل عزیز (:
Posted by ویدا | June 19, 2007 9:39 AM
زنده وسر بلند باشی
Posted by razmgir | June 19, 2007 11:00 PM
یاد جای پای گنده ای که جلوی در پارک جمشیدیه هست افتادم...
ترجیع بند: همچنان امیدوارانه و کمی هم کرم ریزانه(!) تکرار می کنیم که: حفظ مشخصات سایت شما کار نمی کند!!
Posted by فرزام | June 19, 2007 11:55 PM
سلام. ممنون از لینک.
این مطلب نشان داد که رؤیا خاتون نه مثلث و نه مربع بلکه ذوابعادند بحمدالله. ما که از تعریف کردن از شما سیری نداریم. خدا حفظتان کند.
Posted by میرزا قلی خان راپورتچی | June 20, 2007 10:22 AM
بعدا نگی نیومدم!
اومدم! دیدم! خوندم! حال هم کردم!!
Posted by من. | June 20, 2007 1:31 PM
متن قوی و لذت بخشی بود
و نشانه تسلط شما بر جد همگام ب طنز...
استفاده کردم خانم صدر
Posted by سید مهدی موسوی | June 21, 2007 3:51 PM
و چه سوژه اي بهتر از يك جاي پاي سيماني براي يك نويسنده. لذت بردم.مرسي از لينكتون. موفق باشيد.
Posted by نيما دهقاني | June 23, 2007 12:05 AM
نمیدونم شاید اون جای پا ، جای پای منه !
Posted by رضا سیدی | June 23, 2007 2:13 AM
دعوتید به یک لقمه خاگینه ی داغ بی مزه!
زدم بر تابه ای خاگینه ای آن سان که می دانی!
شده خاگینه ام همچون گذشته بند تنبانی!
بود قانون طباخی که گر کم مایه باشد نان
شود یکباره ارزانی و می گردد فراوانی
***
قدم بگذار بر مطبخ که من مشتاق دیدارم
اگرچه بعد از این دیدار می دانم پشیمانی!
خاگینه ام با مطلبی که کوچکترین ربطی به ازدواج موقت ندارد به روز است
Posted by محمد رازقی | June 23, 2007 5:24 PM
سلام
جالب بود اما بايد مواظب بود بين دو تا پاي قرار نگيري چون اون وقت آدم بد جوري بو گند ميدهد البته فكر بد نكنيد منظورم بوي پا است
زيبا بود مثل تمامي كارهاي شما
موفق باشيد
Posted by lمهدي | June 26, 2007 1:03 PM
سلام.
جاده تكرار ديروزهاي خودش بود/
كفشهايم/
زير يك سايه خوابيده بودند.
Posted by ابن محمود | June 26, 2007 2:18 PM
ياد سفري افتادم به مشهد و ديدن قدمگاه و جاي پايي منسوب به امام رضا.اينکه چه قدر اصل ها را رها مي کنيم و فرع ها را مي چسبيم!
Posted by طاها | June 27, 2007 1:40 PM