ظاهرا سینمای معناگرا بازارش گرم است وبراساس آن چه که نمایندگان مجلس و مقامات ارشاد و دیگر مقامات مسئول و غیر مسئول در اعتراض به نحوه داوری های جشنواره فیلم فجر امسال اظهار داشته اند،انتظار می رود که در آینده حمایت بیشتری رااز این نوع سینما در کشورمان شاهد باشیم.از این رو، ما هم گفتیم تا دیر نشده، دست به کار شویم ویک فیلمنامه معناگرابنویسیم،باشد که به نان و نوایی برسیم:
بیست و یک گرم و سه چارک
.............................................................
میرزا ابوالفتح خان،آدم خلافی است که لباسهای شنیع می پوشدوبا قاچاقچیان بین المللی درتوزیع سیگار برای کیوسکهای روزنامه فروشی همکاری دارد.ولی از آنجا که عمل زشت بی مکافات نمی ماند،به سزای اعمالش رسیده،قلب نامبرده طی یک عمل موفقیت آمیز که به دست توانای متخصصان و با طب هسته ای انجام می گیرد،به بدن نحیف کامبیزپیوند می خورد.اما بشنوید از کامبیز...اویک جوان چشم و دل پاک است که در دانشگاه (دررشته ناسوت و لاهوت در فلسفه کی یر که گارد)درس می خواند.نامبرده به عرفان ابن عربی علاقمند بوده،در اوقات فراغت،پاچه شلوارش را تا محدوده قابل قبولی بالا می زند،می نشیند لب حوض کاشی گوشه حیاط زیر درخت خرمالو،پاهایش را می کند توی حوض،انار آب لمبو می کند واشعارسهراب سپهری را می خواند.ولی وی بعد از پیوند قلب،از نظر پایبندی به اصول اخلاقی، دگرگون گشته،عاشق زن همسایه می شود.ولی بعدا می فهمد این زن 40سال از خودش بزرگتر است و همسر صیغه ای میرزا ابوالفتح خاننیز می باشدو بنابراین منصرف می گردد ...در این حیص وبیص،تکنیسین اتاق عملی که میرزا ابوالفتح خان را در آن عمل کرده اند،می فهمدچیزی که از قفسه سینه نامبرده خارج ساخته اند،قلبش نبوده،بلکه یک عضو دیگراو بوده است.ناگهان درذهن تکنیسین مزبور،جرقه ای (با قدرت بالا) زده شده،وی به علم محدود بشری پی برده،کفشهایش را درمی آورد و با پای پیاده،راه می افتد برود تبت،دنبال دالایی لاما تا اسرار هستی را با او در میان بگذارد.
اما بشنوید ازکامبیزکه بعد از این اتفاق،دوباره بیماری قلبش عود کرده و به رازآلودگی پزشکی در قرن بیست و یکم پی برده،دستش می آید که حالا-حالاها باید توی نوبت بماند،حالا آیا میرزا ابوالفتح خاندوباره قلبش را به او بدهد،آیا ندهد ؟این است که دگرگون و متحول می شود، آخرین مجموعه رمانهای عرفانی پائولو دن کوئیلو را به همراه مجموعه اشعار مریم حیدر زاده و عین القضات همدانی با هزار قرض و قوله و بدبختی تهیه کرده،به قصد رفتن به هفت شهر عشق،به ایستگاه راه آهن می رودو می بیند میرزا ابوالفتح خان هم آنجاست و متحول شده و موهایش را هم کوتاه کرده است.فیلم با نمای نزدیکی از دستان کامبیز که با حالتی عرفانی،یقه میرزاابوالفتح خان را چسبیده،به پایان می رسد...
نظرات (8)
سرکار خانم صدر
با سلام
از اینکه قدم رنجه فرمودید متشکرم .
من خیلی دیر خبر می گیرم . ببخشید . درگیر برنامه نویسی برای کانون هموفیلی هستم . مطالب طنز شما را می خوانم پ1 از نظر اخلاقی ! عالی است .
امروز یک عکس بریتان ای میل می کنم .
حجت . فرهنگ
Posted by حجت فرهنگ دوست | March 3, 2007 10:58 AM
خوانديم اين مطايبهتان را و امر شد
تا فيلمها مطابق ميل شما شوند
ظاهرگرا شوند همه فيلمنامهها
ممنوع كردهايم كه معناگرا شوند
از سال بعد هم همه جشنوارهها
برنامه ريختيم كه ظاهرگرا شوند
Posted by مرتضا | March 4, 2007 12:46 PM
خب،خوب شد كه جمله معاني به باد رفت؟
معناپرستها همهگيشان هوا شدند؟
Posted by مرتضا | March 4, 2007 12:51 PM
خانم صدر سلام
کتاب برداشت آخر شما را که مطالعه می کردم به یگ چیز جالبی برخوردم؛آخرین نشریه ی که معرفی کرده اید چلچراغ است و در آن جا از طنز نویسی به نام علی میرمیرانی نام بردید و علی میرمیرانی را ابراهیم رها معرفی کردید من همیشه فکر می کردم این دو از هم جدا هستند و میمیرانی هم سیاسی نویس!
بعد اینکه این کتابی که من دارم فصل آخر که طنز وبلاگی باشد را ندارد!!!
Posted by خران دو عالم | March 4, 2007 3:44 PM
سلام خوبي بيبي گل
ما هم اميدواريم يه حمايتي صورت بگيره ....
با ديدههاي گريون با دلهاي پرازخون همه دعا بخونيم شايد بارون بگيره ....
Posted by امين صبحي | March 5, 2007 12:20 AM
راستي آدرس ايميل ياهوتو هم برام بزار
Posted by امين صبحي | March 5, 2007 12:21 AM
ما از آمدن شما به بلاگمان مشعوفتر شدیم...راستیاتش ما داریم پزوهشی راجع به طنز در ایران می کنیم و کتاب شما هم یکی از بهترین منابع برای ما بوده ...کار فوق العاده ای...
Posted by خران دو عالم | March 5, 2007 3:52 PM
بد نبود تلاش کن شما بدون شوخی بدرد طنز میخورید
البته امیدوارم منظورمو گرفته باشی
Posted by شکسپیر | December 24, 2007 2:49 AM