روز گذشته در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی،نشستی بود پیرامون کتاب"برداشت آخر"(نگاهی به طنز امروز ایران).سید عبدالجواد موسوی وظیفه زدن پنبه کتاب را بر عهده داشت و حقیر سراپا تقصیر(که مولف کتاب باشم)وظیفه پاسخگویی به سوالات و ابهامات و پیشنهادات و انتقادات و اشکالات را .این کتاب،در حقیقت،تکمیل شده و تجدید نظر شده بخش "طنز مطبوعاتی" کتاب "بیست سال با طنز" است و عنوان آن(برداشت آخر) حکایت از این دارد که مولف نمی خواهدسری را که دردنمی کند یک بار دیگر دستمال ببندد ودر این وانفسای کمبود منابع تحقیق و مشکلات موجود بر سر راه چاپ و نشر،دوباره سراغ موضوعی به گستردگی و حساسیت طنز مطبوعاتی برود.در مجموع ،از آنجا که خودم هم جزو سخنرانان بودم،جلسه به نظرم خیلی خوب و پربار و مفید بود(!)ولی از شوخی گذشته برگزاری چنین نشستهایی از آنجا که امکان ارتباط دوسویه را میان پدید آورندگان آثار و مخاطبان فراهم می آورد و نیز این امکان را فراهم می آورد که در زمینه تحقیقات طنز و موانع آن به صورت جدی بحث و تبادل نظر شود،بسیار مغتنم است .
یکی از اعضای جمع کوچک و صمیمی دیروز(ظاهرا جمع هر چه کوچک تر باشد صمیمی تر است!)منوچهر احترامی بود.طنزنویس خوب و نام آشنا و صاحب سبک وصاحبنظر روزگار ما که نظراتش مثل همیشه راهگشا و حضورش مثل همیشه دلگرم کننده است...آن هم در این وانفسایی که هوا بس ناجوانمردانه...اگر هم سرد نباشد،لااقل،آلوده است...
نظرات (2)
سلام عزيز!
با مطلبي تحت عنوان « چگونه ياد گرفتم دست از نگراني دست بردارم و به بمب اتم عشق بورزم! » ، پاسخ به سوالات دوستان و يك شعر تازه به روزم!!
منتظرت هستم...
Posted by سيد مهدي موسوي | October 3, 2006 4:18 PM
سلام
بی بی
دارم مثل این خولها به نوحه عزاداری گوش میدم دلم کمی وابشه؟ آخه دیسکو که نداریم برم دوتا نوشیدنی بخورم رقصی ببینم دل و جیگرم حال بیاد بیام مثل آدم زندگی کنم(آقام علی مظلومه،ای اهل دنبا---بخدا منم مظلومم مردم جوانیم از دست رفت وامسیبتا)
قبل عملیات کربلای5 برادری بود که چپ و راست از من راجع به صدر المتالهین شیرازی و فلسفه های ارائه شده توسط او سوال و جواب میپرسید و من مبهوت که بابا این بابا خودش یک پا عالم از من یک لاقبا دانشجو چی میخواد و با ترس و دلهره که مبادا خبط کنم جواب میدادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گذشت بعد جنک آن آقا را دیدم با کتاب نهضت سوادآموزی بدست بعد چاق سلامتی پرسیدم چه خبر گفت تا زمان جنگ در خدمت جبهه و جنگ و الان در خدمت مردم گفتم خدا خیرتان دهد در نهضت مشغولید گفت خیر در جنگ فرصت درس خواندن نبود در حال حاضر سال اول نهضت هستم و مشغول کسب فیض علم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/!!!
گفتم پس اون سوالها راجع به صدر المتالهین چی بود میپرسیدی؟؟
گفت من در کلاس توجیهی شرکت کرده بودم نمیفهمیدم چی میگن شما بیانتان خیلی شیرین بود و من از شما خیلی کسب فیض کردم.....
بی بی جان
خاطرت جمع باشد باضرث قاطع میگویم 90% مسئولین دولت از وجود ملت ایران کسب فیض میبرند و کلاسهای توجیهی را با نمرات بالا پاس میکنند
واین آقای پنبه زن هم مثل آن دوست دانشمند منست داشته از قیافه خوشکل و علمت فیض میبرده عزیز برادر
خوب شد تو کربلای 5 نمردیم این روزها را ببینیم و کسب فیض کنیم
ای اهل دنیا بخدا ملت ما مظلوم است ای اهل دنیا
لعن الله ظلم الولین والاخرین
Posted by فشنگ جنگی | October 3, 2006 5:26 PM