این هم طنزی که برای ویژه نامه" همایش زن و پژوهش"که چندی پیش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد نوشتم:
توضیح :
این مقاله برگرفته از آخرین تحقیقات نویسنده در ارتباط با مطالعات میان رشته ای زنان است که به سفارش "انستیتو مطالعات مکانیزمهای کنش مند انگاره های ستمگرانه منفعل زنان" انجام گرفته و تا به حال ، در 7 نشریه تخصصی و 8 نشریه عمومی و 4 سمینار ملی و 5 نشست بین المللی و 6مصاحبه با جراید کثیر و قلیل الانتشار ارائه شده و نویسنده آن ،کاندیدای دریافت 786 جایزه ملی و بین المللی اعم از جایزه نوبل و اسکار و پولیتزر در اقصی نقاط گیتی و کهکشان راه شیری شده است.
خلاصه مقاله:
این مقاله می کوشد در گستره 15 صفحه و 5 سطر به تبیین موضوعات مختلف در رابطه با حقوقهای گوناگون زنان بپردازد و کلیه مسائل را در این رابطه و رابطه های دیگر،از بیخ کنکاش نماید.
کلید واژه ها:
حقوق،زنان،ظلم،ستم،بدبختی،بیچارگی،تبعیض،نابرابری،همدان،خاله سوسکه،مردان زورگوی ستمگر غاصب غارتگر.
اصل مقاله:
واقعیت این است که زنان،در کلیه تاریخهای بشری،همواره ناگزیر بوده اند خلاف جهت جریان شنا کنند و در همین رابطه،در آسیب شناختی آثار ادبی در زمینه مطالعات میان رشته ای زنان،حکایت خاله سوسکه و آقا موشه جزو آثاری است که می تواند تفاسیر گوناگونی را برتابد یا شاید هم برنتابد...
ملاحظات زندگینامه ای-تاریخی خاله سوسکه
شک نیست که خاله سوسکه،حکایت است،حکایتی از زندگی خاله سوسکه.بی شک این اثر الهام بخش بسیاری از نویسندگان پس از خود بوده و می توان آن را سرمنزل ادبیات مدرن فمینیستی جهان دانست.چنانچه گوته بارها گفته بود که تحت تاثیر حافظ بوده است و حتی بعید نیست که به گفته منابع موثق،ویرجینیا وولف نیز کتاب"اتاقی برای خودشان"را از حکایت خاله سوسکه و آقا موشه الهام گرفته باشد.چنانچه وولف در این اثر تاکید می کند که زنان نویسنده احتیاج به اناقی برای خودشان دارند و این،در حالی است که خاله سوسکه در این حکایت بارها و بارها اذعان می دارد که :"می خوام برم به همدون،شو کنم مش رمضون،پیرهن دیبا بپوشم،منت هیچ کس نکشم." که این عبارت استغنا آمیز اخیر،یعنی خشم مقدس کلیه سوسکهای مونث تاریخ،بر علیه نرینه های سلطه گر بخصوص در بافت نظام اجتماعی-اقتصادی جامعه کوچکی مثل شهر همدان(هگمتانه)،و از همین جاست که روایت به قول ژولیا کریستوا"آغاز می شود."ملموس ترین دلیلی که خاله سوسکه را مصمم به سفر می کند از نظر میشل فوکو،این است که می خواهد پیرهن دیبا بپوشد و منت هیچکس نکشد.این است که با فرار جسورانه از خانه،در برابر جامعه و قانون و آداب و رسوم قد برمی افرازد.در این سفر اودیسه وار،می رود و به مغازه قصابی و بقالی و عطاری و بزازی می رسد و با مغازه داران،در موقعیتی برابر،نظام مبتنی بر کلیشه هایی از نقش جنسیتی سرکوبگرانه و رابطه نابرابر سلطه گر و زیر سلطه را به چالش می کشد و در پروسه این گفتگوها،نمونه هایی از اقتدار مردسالارانه جنسیت گرا را افشا می نماید.
در مورد خانواده خاله سوسکه اطلاعی در دست نیست ولی روشن است که او،کفش و جوراب و چادر و پیراهن دارد که به تناوب تنش می کند و می رود دنبال شوهر.
در کنکاش زمینه تاریخی و فرهنگی دیالوگهای او با مردان،به فضای گفتمان های دهه های 1940 تا 2050 می رسیم.یعنی زمانه سلطه گفتمان اعمال محدودیت و ستم ظالمانی چون میوه فروشها و بزازها و بقالها که زنان را با جارو و سنگ ترازو تنبیه می کردند.همین جاست کعه می بینیم سیمون دوبووار در کتاب جنس دوم،از سرگذشت زنی پرده برمی دارد که تحت انقیاد شوهرش قرار دارد وژاله بیگم بادغیسی سواد کوهی در کتاب آموزنده"امشب اشکی فرت فرت بر مژگانم سرازیر می گردد"که به چاپ پنجاه و چهارم رسیده است،سرگذشت دردناک زنی را باز می گوید که عاشق مردی است ولی مرد سرطان پروستات می گیرد و زن را تنها گذاشته ،جهت معالجه به جزایر قناری می رود و زن هم اشک می ریزد و در قطرات اشکش غرق می شود و بعدها اعتراف می کند که جلیقه نجات نداشته است...
اینجاست که می بینیم زبان شناسی جنسیتی،از ریشه های روانشناختی و واژه شناختی ازدواج آقا موشه و خاله سوسکه پرده برمی دارد.این که خاله سوسکه به قصد ازدواج،به همدون می رود و می خواهد با مش(=مشهدی)رمضون شوهر کند(شو کنم مش رمضون)،بی دلیل نیست.در واقع،همدان،اتوپیا و ناکجاآباد خاله سوسکه است که میان راه قزوین و کرمانشاهان قرار دارد و هوای آن ییلاقی است،ناکجاآبادی که خاله سوسکه در آن به دنبال مرد اثیری خود(مش رمضون)می گردد،تا از دنیای رجاله ها فاصله بگیرد،و در این راه چه دردهایی را که تحمل نمی کند.همان دردهایی که به گفته صادق هدایت ،مثل خوره،روح را آرام آرام و در انزوا می خورد و می تراشد و نمی شود آنها را به کسی گفت...غافل از آن که خاله سوسکه می گوید تا در تاریخ ثبت شود.................
این که خاله سوسکه چرا همدان را انتخاب کرده و مثلا نرفته کرج،مساله ای است که بعدها،محقققین دیگر بدان خواهند پرداخت و بررسی آن به این پروژه قد نمی دهد...
شکل مداری در پروسه بررسی فمینیستی خاله سوسکه و آقا موشه
چهارچوب حکایت عبارت است از یک سفر،سفری برای یافتن شوهر و گذار از معصومیتی نسبی در دستیابی به دانش دهشتناک و درکی عمیق از ستم تاریخی مردان بر زنان و تاکید بر نوعی نظریه پساساختگرایی نوع لاکانی و دریدائی در نفی اقتدار و حقیقت"مذکر".در این حکایت،مردان،شخصیتهایی قالبی اند و ایستا.چه شخصیت بقال و چه بزاز و چه قصاب و حتی میوه فروش و حتی ابرمرد که موش باشد،توان چینش و چیدمان مواد را در رابطه با درست کردن آش شوربا ندارد و زود سرما می خورد.اما این ایجاد تمایز در شخصیت سازی،نکته دیگری را نیز در شکل اثر القا می کند و آن،این که روایت به صورت دایره حرکت می کند.خاله سوسکه،شهر و دیارش را ترک می کند و می رود تا منت هیچکس نکشد .ولی باز هم در نهایت،گرفتار همان چرخه ای می شوذد که هست:مجبور می شود به عوض پیرهن دیبا پوشیدن،تحت سلطه گفتمان اقتدار آمیز مردانه،برود لب جوی،رخت بشوید و بعدش آش بپزد.
بررسی روان شناختی حکایت از منظر فرآیندهای مختلف
خاله سوسکه،یک وجه مشترک با هاملت دارد و آن،درونمایه نگرش خصمانه نسبت به پدر(نماد مرد)است.به یاد بیاوریم که در هاملت،پدر کشته می شود و در خاله سوسکه،شوهر سرانجام در دیگ آش می افتد.از منظر روان شناسی،خاله سوسکه علیه محدودیتهای فردی غیرعادلانه و غیرانسانی مردانه قیام می کند:
-منو با چی می زنی؟
-با این دم نرم و نازکم.
قطعه ای که آکنده است از تصاویر زنانه-مادرانه و موثر در شکل گیری جنسی و اجتماعی و تاریخ و املا و انشا و اقتصادی در رابطه با سرکوب زنان. از نگاه فرآیندهای روانشناسی ناخودآگاه،تنش میان زدن ودم نرم و نازک را می توان شبیه به رابطه میان خود و فراخود در نظریه فرویدی دانست.چنانچه خاله سوسکه برای فرار از قید و بندهای سلطه مدارانه زندگی سنتی،وانمود می کند که می خواهد شوهر کند و این،یعنی وابستگی به جنس مرد و اذعان به تابع مذکر بودن در آدمی بدون هویت که در هر خم زندگی تقریبا دو باره زاده می شود:نه به این خاطر که دوست دارد زاده شود،بلکه چون می خواهد از چنگ مردان دیو صفتی که از هر طرف براو هجوم می آورند بگریزد.این است که باید دوباره خود را خلق کند و نقش جدیدی بر عهده گیرد.در همین جاست که می بینیم مردان به آسانی،ضعف و خواری را در زنان فرافکنی می کنند و سفر، به اندیشه پیش برنده کلیه کنشهای داستان تبدیل می شود.
نقد اثر از نظر اسطوره ای و کهن الگوها
الف- جستجو: خاله سوسکه اسیر در زندان ایدئولوزی زن بودن،آواره ای است که درون حقیقت ارتجاعی اسیر است و آرمانخواهانه،در جستجوی واقعیتی است ،واقعی تر از آنچه در اطراف اوست(شوهر).
ب- کهن الگوی سایه: بقال و قصاب و بزاز با آن الگوهای رفتناری ظالمانه و پلیدشان (در رابطه با جارو و سنگ ترازو) نمونه کهن الگوی پلید(مردانه)هستند که شناخت آنها،ارتقای آگاهی سیاسی زنان را نسبت به ستمی که مردان بر آنها روا می دارند طلب می کند.
ج – پاگشایی: خاله سوسکه در سفر،تجارب دردناکی را از سر می گذراند و از جهل و معصومیت به بلوغ معنوی می رسد.او به گفته سیمون دوبووار،"دیگری"حساب می شود،.وقتی سعی می کند خودش را تعریف کند،در دام سیاست شناسی های جنسی سرکوبگرانه ای گرفتار می آید که کیت میلت هم به آن اشاره می کند:
-خاله سوسکه کجا می ری؟
-اوا خاله سوسکه و درد پدرم،من که از گل بهترم...
اگر این جسم خاله سوسکه است که سرنوشت او را رقم می زند،می توان به پیروی از هواداران رادیکال اصالت زن و ژولیا کریستوا،او را از گل بهتر دانست.به یاد بیاوریم که بزاز و بقال و قصاب،او را "عمه سوسکه"لقب نداده اند،و در این میان،بر بازنمایی ادبی تفاوتهای جنسی میان بستگان سببی و نسبی از قبیل خاله و دخترخاله و عمه و نبیره عمه و غیره پای فشرده اند تا گفتمان سلطه نرینه را تعمیق بخشند.
همچنین سیاهپوش شدن سوسک پس از افتادن همسر در دیگ آش تا آخر عمر،تاکیدی نمادین بر اقلیت بودن زنان،همپای سیاهپوستان است که ستمدیده ترین گروههای اجتماعی را تشکیل می دهند.
همچنین تقسیم جنسیتی کار میان سوسکها و موشها،تاکیدی بر اعمال آگاهانه ستم از طریق سازماندهی اقتصاد خانوار و تقسیم کار در نظام اقتصادی جامعه بر اساس نابرابری در اقتصاد خانه و جامعه است که به تداوم نگاه جنسیتی می انجامد.
سخن را پایان می برم و در همین جا وعده می دهم که با بررسی تحلیلی آثاری مثل:"کک به تنور و مورچه خاک به سر"،بتوانم به تبیین نابرابری جنسیتی در دنیای ککها و مورچه ها و گنجشکها و دیگر موجودات عالم بپردازم.//