از خاطرات يك كانديداي رياست جمهوري
January 05, 2005 | چهارشنبه، 16 دیماه 1383

...............................................................به سبك خاطرات دكتر علي لاريجاني در مجله جام جم......................................................

چند روزي نرسيدم خاطرات خود را بنويسم،چون حوادث سرنوشت سازي در شاخ آفريقا رخ داد كه مشغله كاري من را زياد كرد.اما امشب

توانستم به اجمال مطالب را بنگارم.البته اگر با توجه به فشار كاري طاقت فرسا و ما لا يطاق و مراجعات مكرر به من از اقصي نقاط

جهان،خاطراتم از ذهنم نرفته باشد.

امروز خيلي خسته بودم.چون ديشب تا ساعت 5و نيم بيدار بودم و بي وقفه مطالعه مي كردم .چنانچه خانواده التماس مي نمود كه آخرش سردرد

مي گيري،ول كن بابا.ولي من مي گفتم كه نخير،زندگي اينجانب فداي مملكت مي باشد و بايد حتي المقدور اطلاعاتم را گسترش دهم و آن را

مبسوط نمايم.كتابي داشتم مي خواندم در 2456 صفحه به زبان اصلي شامل 26 فصل در رابطه با دقيق نمودن آكسيونهاي رياضي كه نياز به

امور فرا رياضي دارندمثل نظريه هيلبرت مبتني بر تكيه بر شهود در راستاي نظريه صورتگرايان .اين كتاب جلد نفيسي داشت ولي هنوز

توزيع نشده و انتشارات پنگوئن آن را از چاپخانه با هواپيماي اختصاصي براي من ارسال كرده است.صبح زود،مجبور بودم بلند شوم و

صبحانه بخورم،لذا خستگي همراه من بود.كمي نان و پنير خوردم و يادم افتاد در رابطه با قضيه پنير،اتحاديه گاوداران شهريار ديروز به من

شكوائيه اي نوشته بودند و بايد آن را امروز به رييس جمهور تذكر بدهم. گويا اجمالا كارها خوب پيش مي رود ولي علي الظاهر سرعت آن كم

است.مقداري از وقت من هنگام پوشيدن كفش، براي طراحي دقيق رسانه اي اين موضوع صرف شد. سر راه،تلفن همراهم زنگ زد

.محمد(البرادعي)بود و التماس دعا داشت.گله مي كرد كه چرا من،مسئولين را در جريان پروسه فعل و انفعالات اتمي جهان ،خوب پخته نكرده

ام.گفت:«علي جون،دورت بگردم،اگه هيچي نگي،ديگه نه من،نه تو.»برايش جنبه هاي آنوميك توپولوژيك آنتومورفيك كار را خوب توضيح

دادم ولي نفهميد.قدري نصيحتش كردم و به ايشان گفتم كه حتي المقدور در اجلاس آتي شوراي امنيت،با سفير هونولولو موضوع را مطرح مي

كنم.اين خانم هم انصافا عجب كارهايي مي كند!همراه با صبحانه،با زور و اجبار،به من كوفته برنجي داده است و باعث شده وضع مزاجيم از

اساس و پايه به هم بريزد!در ذهنم مجموعه اي از راههاي ايجابي و سلبي را در رابطه با مساله جستجو كردم و ابعاد فلسفي آن را به دشواري

كنكاش نمودم.وقتي به دفتر كارم رسيدم،ديدم دو نفر از مديران با يكديگر دست به يقه شده اند.عرض كردند كه در رابطه با كمبود جا ،گله مند ند.

البته با توجه به ابعاد گسترش سازمان كه دارد تا آسمان هفتم هم مي رود،اين مسايل طبيعي است.مجبور شدم قدري در كار آنها دقيق شوم.ا.به صورتي كه بين آنها

تقسيمي از نظر جايگاه و پايگاه ميز در رويكرد به باز و بسته شدن پنجره انجام دادم.سپس رئوس استراتژيك كار را يادداشت كردم تا در

فرصت بيشتري آن را تدوين نمايم.واقعيت اين است كه اين مسايل استراتژيك انقدر پيچيده است كه براي رفع آن بايد نگاه برنامه اي و جامع

داشت و رييس جمهور ارزشي آينده بايد اينگونه باشد.خوشبختانه در ساختمان شيشه اي جام جم،احتياج به باز و بسته كردن پنجره نيست.اين

گفته حكيم سعدي(كه از هنرمندان بزرگ ايران در قرون گذشته مي باشد)به خاطرم آمد كه:«گلي خوشبوي در حمام روزي-رسيد از دست

محبوبي به دستم»سپس قدري در جلسه با مديران گروه برون مرزي و درون مرزي و آسيايي و آفريقايي سازمان،وقت گذاشتم و به آنها اعلام

كردم كه بايد فرستنده ها را تا مي توانيم،تقويت كنيم و در اين رابطه بايد تمامي زورهايمان را بزنيم.چون در غير اين صورت،به علت مسايل


مريوط به اشباع فكري جهان از سوي امپرياليسم رسانه اي،انقلاب ما،سر وقت به دنيا صادر نمي شود و جهان به سمت تك قطبي شدن پيش مي رود.قبول كردند و قرار شد استراتژي آن را ظرف فردا-پس

فردا بياورند من امضا كنم.همچنين با توجه به يافته هاي علمي و ميداني ،سمت

گيري سازمان به جهت ساختاري به مناظرات علمي و نظري ،بخصوص در زمينه وضعيت معيشتي مردم خيلي مهم است و در درجه

بعد،بيوتكنولوژي و نانو تكنولوژي و آي تي و متافيزيك حضور ژاك دريدا.گفتند اعتبار ندارندگفتم بودجه سازمان را چند برابر و.

حقوقتان را دو برابر مي كنم و قرار شد 567 سريال با محوريت موضوعات روز جامعه و جهان از قبيل بله برون و خواستگاري حتي

المقدور ظرف امروز و فردا كلنگ آن زده شود .عصر،وزير كشاورزي تلفن زد و از پخش مسابقات جام ملتهاي اروپا تشكر كرد كه من گفتم

قلبم براي جوانان مي طپد و به ايشان قول دادم كه سازمان در زمينه كمك به باشگاههاي فوتبال،گامهاي غول آسا بردارد.بعد از ساعت

اداري،ترجيح دادم براي جلوگيري از اتلاف انرژي و سوراخ شدن لايه ازن،آسانسور سوار نشوم و از پله ها استفاده كنم.به علت ضيق

وقت،خيلي با سرعت آمدم و مسيري را هم دو پله يكي كردم كه نزديك بود سرم به زمين اصابت نمايد و نتيجه آن،درد در ناحيه كمر بود كه

دكتر سازمان گفت عضلات چهارسر ران هم آسيب ديده و جابجا شده است كه قطعا به علت فشار كاري و مشغله ذهني و مراجعات سنگين و

خدمت به مملكت و خدمتگذاري مي باشد. وقتي به خانه رسيدم،دير وقت بود و همه خواب بودند.بيدار شدند و بچه ها از من پرسيدند كه

استراتژي گوانتاناما چيست و من هم اطلاعات لازم را به آنها دادم و گفتم كه دنيا دار فنا است و قدري در اين باره با هم صحبت كرديم و همسرم

خورشت فسنجان پخته بود .بچه ها را نصيحت كردم كه به جيفه دنيايي دل نبندند و در اين رابطه همان توي ماشين كه داشتم برمي گشتم كتابي

خوانده بودم كه خوب ابعاد آن را سر شام شكافتم و آنها بسيار از اين يادآوري من تشكر كرد و گفتند كه به من افتخار مي كنند و من در اين جمله

تعمق نمودم و يادم آمد كه بارها و بارها آن را از زبان ديگران هم شنيده ام...


*****
اين مطلب را بخوانيد.