امروزه ساختن برنامه طنز 90 قسمتي تلويزيوني، حتي از اخذ مدرك فوق دكتراي دانشگاه آزاد
نيز سادهتر است.
حتي شما خواننده عزيز- هرچقدر بياستعداد و نابلد- ميتوانيد با در دست داشتن يقه يكي از آشنايان با نفوذتان در ساعات اداري، هرشب سريال طنز تلويزيوني بسازيد و خيرش را ببينيد. چنانچه يك شاعر اهل عرفان در شرق دور ميگويد: «من آدم گنده خوشحالي را ميشناسم، كه شب با ساختن يك سريال ميخوابد و صبح با ساختن يك سريال ديگر بيدار ميشود» و يك شاهد عيني كه شاعر نيز ميباشد، ميگويد: «من كاسبي را ديدم كه هرشب سريال طنز ميساخت و چه با جيبهاي پروپيمان ميرفت».
براي اينكه سريال طنزتان- كه هرشب از تلويزيون پخش ميشود- شسته و رفته از آب در بيايد، به عوامل زير نيازمنديد:
چند بازيگر مستعد و علاقهمند كه توانايي بالايي در سرهمبندي نقشهاي پا درهوا و ديالوگهاي نيمبند داشته باشند. اگر بازيگر كم آورديد، ميتوانيد يقه اولين كسي را كه توي كوچه به او برخورديد- با در نظر داشتن هيكل نامبرده- بگيريد. يك ضربالمثل چيني هست كه به نقل از الياكازان ميگويد: «بازي در سريال طنز، غول خفتهاي است كه در وجود هر ننه قمري بيدار ميشود».
چند نويسنده كه قدرت چيدن چهار-پنج تا شخصيت ناجور كنار هم را داشته باشند و بتوانند 45 دقيقه تماشاگر را به همذات پنداري با آنها بكشانند اگر يك يا دو بازيگر مستعد در سريال بود، نويسنده ميتواند بار پيش بردن ماجرا را بردوش آنها گذاشته، فلنگ را بسته و از جريان كار، در برود. چنانچه توني موريسون در گفتوگويي كه با كمپاني بينالمللي انجام داده است، ميگويد:«نويسندگي سخت است و گاهي اوقات لازم است كه فلنگ را بسته و در بروي».
چند تكه كلام و بد و بيراه كه بازيگران با به كاربردن آن، بار طنز اثر را بيشتر كنند. چنانچه يكي از فلاسفه معاصر اسكانديناوي ميگويد:«تعارف هرچه چارواداريتر باشد مردم بيشتر ميخكوب ميشوند».
چند اسپانسر مالي براي خدمت فرهنگي به اقتصاد جهاني و خدمت اقتصادي به فرهنگ جهاني، براي چهار ميخ نمودن بنيانهاي فرهنگي جامعه و دنيا و مافيها.
***
براي نمونه، مجلس دوم نمايشنامه مكبث نوشته ويليام شكسپير با بكارگيري توصيههاي فوق، بازنويسي شده و براي اجراي تلويزيوني پيشنهاد ميگردد، هرگونه استفاده و اقتباس از اين اثر، منوط به اجراي سرهمبندي شده آن است.
مجلس دوم
(مكبث وارد ميشود)
عيال مكبث به مكبث: اوهوي! كمپوت! ضايع! چشاتو واكن آب پيدا كن، دستاتو بشور اول اون كله پوكتو كاربنداز. خنجرها رو استادش كن! ببر كنار نگهبانها... برو.
مكبث: زپلشك! عمراً اگه برم. گير سه پيچ نده عيال! حوصله ندارم. ميترسم اساسي.
عيال مكبث: آيكييو! بدبخت! بيچاره! اين خنجر ما كو؟
مكبث: اوناهاش. اونجا. از طريق شركت تجاري- مالي ياورزاده خريدهام. با گارانتي يكساله. متقاضيان ميتوانند همه روزه در ساعات اداري به كليه شعب مؤسسه مالي-اعتباري بنياد در تهران و دارقوزآباد و كليه شهرهاي بزرگ مراجعه كنند و فرم ثبتنام دريافت دارند.
عيال مكبث: آه! چه رمانتيك! آگهي شركت مذكور در جرايد كثيرالانتشار صبح و عصر از قبيل اخبار اقتصاد، رسالت و همشهري نيز چاپ شده است. متقاضيان به توصيه شركت پست بايد شماره كدپستي را روي پاكت بنويسند و آدرس را هم حتماً درجاي مناسب قيد نمايند. شركت مذكور اسپانسر مالي برنامه ما ميباشد.
مكبث: بله. هزارها جايزه نقدي و جنسي و ماهانه دو ميليون تومان از طريق شعبه خرمآباد ميتوانيد دريافت كنيد و برو خنجر را كنار نگهبان بگذار و بيا.
عيال مكبث: بروم ببينم چكار ميكنم...
(بيرون ميرود. صداي در زدن)
مكبث: مرگ!... در باز است... د.... باز هم در ميزند... بميري تو...
(ليدي مكبث باز ميگردد)
مكبث: ا... تويي عيال؟! شام چي داريم؟!
عيال مكبث (با گريه): اوهو... اوهو... چقدر ترسيدم... ميداني؟ ما زنها بسيار ضعيف و توسريخور و بدبخت هستيم... من ميروم قهر می کنم منزل پدرم و در آنجا تخمه ميشكنم و قورمهسبزي درست ميكنم و سريال طنز تلويزيوني ميبينم (در حال گريه ميرود).
مكبث: (دستش را ميگذارد بيخ گوشش و ميخواند): آهاي...امان... امان... باز تو كه رفتي... كه رفتي... كه رفتي... (به مدت ده دقيقه)
پرده ميافتد.... آگهي بازرگاني...