از وبلاگ يك اصلاح طلب ليبرال محافظه كار
December 04, 2003 | پنجشنبه، 13 آذرماه 1382

1 - مدتي اين مثنوي تاخير شد...من و كامپيوترم هر دو دچار نقص فني شده بوديم كه دوباره راه اندازي شديم(از امروز).
2 - دو كتاب كه مدتي بود مي خواستم بخوانم و تنبلي و كمبود وقت مانع بود خواندم كه هر دو از نقطه نظر طنز هم جالبند. يكي مجموعه داستان «خنده در تنهايي ›› نوشته بهرام مرادي نويسنده مقيم آلمان كه طنزي عجيب -غريب،پست مدرن (و البته كمي دير ياب)دارد.از ساختار قوي داستاني برخوردار است.اگر چه رد پاي بهرام صادقي در داستانهايش(نه فقط در«نويسنده غول است››)ديده ميشود.كتاب دوم «وبلاگستان شهر شيشه اي ›› است كه برگزيده اي از وبلاگهاي فارسي است و به همت وحيد قاسمي چاپ شده .طبيعتا چنين كتابي با توجه به تنگناهاي موجود در امر مجوز چاپ،نمي تواند آيينه تمام نماي وبلاگها باشد.ولي در عين حال كتاب جالبي است و عليرغم محدوديت در معرفي وبلاگها و جا انداختن (!)برخي وبلاگهاي خوب،تصويري خواندني از وبلاگهاي فارسي را پيس روي خواننده قرار ميدهد. دو دوست خوبمان كسري (بوي تلخ قهوه) و شبح نيز در اين كتاب آثاري دارند كه مثل هميشه خواندني است.
..................و اما بعد...هوس كرده ام هر چند وقت يكبار به سبك بعضي وبلاگ نويسهاي وطني وبلاگ بنويسم كه اولين قسمتش را بدينوسيله ...الي آخر...

يك هفته با وبلاگ يك اصلاح طلب محافظه كار ليبرال
شنبه:امروز جلسه داشتيم كه چطور مردم را بكشانيم پاي صندوقهاي راي.يكي تربپ آمد كه با زور.هيچكس نخنديد.از نظر روانشناسي اجتماعي چيزي كه ملت به آن عادت كرده اند اصلا خنده دار نيست.يكي گفت از زنها استفاده كنيم.چند نفر بي جنبه زير زيركي خنديدند ولي من كه يك وبلاگ نويس فرهيخته ام افه آمدم و نخنديدم.چون فهميدم كه بعد روشنفكرانه قضيه توي نظرشان هست،نه آن حرفهايي كه ما ايرانيها توي جمعها و مهمانيها زير گوش هم مي گوييم.بالاخره قرار شد توي روزنامه تا مي توانيم به گونه اي بسيار سفت و سخت از حقوق زنان (از هر نوعش) دفاع كنيم...البت تا زمان انتخابات.دفاع از حقوق از دست رفته نوزادان و كودكان و جوانان و روشنفكران و روزنامه نگاران و زندانيها و هنرمندان هم مطرح شد.قرار شد تا انتخابات از همه آحاد ملت همه روزه در ساعات اداري دفاع كنيم.......

يكشنبه:امروز رفتم سينما .فيلمي بود با نام نفس عميق.بعد از روزها و ساعتهاي متمادي كار كردن سخت و شب نخوابي به خاطر فكر كردن به حقوق از دست رفته مردم و كارهاي زمين مانده از قبيل سد دز و كارون ،وقت كردم يك ساعت و نيمي خوب بخوابم.فقط گاه از سقلمه بغل دستيم بيدار مي شدم.زيرا كه احتمالا زير سرم ناراحت بود و خروپف مي كردم.در هر حال فيلم بسيار توپ روشنفكرانه و عميق هنرمندانه و داراي اند لايه بندي حسابشده در كليه سكانسها و پلانها و برداشتهاي اول و دوم و سوم و بلكه بيشتر بود.و با موسيقي متنش كه يك دستگاه پرايد در جاده همراه با آن بالا و پايين مي رفت هارموني توپي داشت كه درخور تحسين است.يادم باشد يك مقاله در رابطه با زواياي كشف ناشده اين فيلم بنويسم و به تمام جوانان عزيز سرزمينم كه در انتخابات پر شور شركت خواهند كرد و به كانديداهاي ما راي خواهند داد تقديم كنم...........

دوشنبه:سرم خيلي شلوغ بود.جلسه پشت جلسه.طوري كه حتي چند بار خواستم سرم را بخارانم ولي فشار كار مانع شد...خصوصا اينكه احمد شيرزاد هم در مجلس نطق پيش از دستور كرده است كه حرفهايش براي هر دو جناح به طرز خفني سنگين بوده است و حق هم دارند.مملكت ما الحمدلله ازاد است و هر حرفي را مي شود در آن زدمنتها در گوشي.چنانچه يك فيلسوف انگليسي هم گفته است من جانم را ميدهم تا تو حرفت را توي دلت بزني......

سه شنبه:خانم عبادي طي چند ماه اخير حدود دويست و سي و چهار سخنراني و پنجاه و شش مصاحبه كرده اند و زير بيست و چهار تا بيانيه را امضا كرده هر كدام از ديگري توپ تر و كلاس بالا تر.حيف كه ما عجالتا وقت نكرديم بخوانيم.فقط ظاهرا جايي گفته كه قهركردن دردي را دوا نمي كند.قرار شد اين حرف را تيتر كنيم و سه تا سرمقاله و چهارتا ته مقاله و دوازده تا مصاحبه در راستاي قهر نكردن از صندوقهاي راي در راستاي گزينش جريان ما راجع بهش بنويسيم….

چهارشنبه:خيلي كار داشتم ولي باران مي آمد.اين بود كه نشستم به هندوانه خوردن و وبلاگ نوشتن…