شازده كوچولو
October 01, 2003 | چهارشنبه، 9 مهرماه 1382

"بعضي ها بزرگ تر از دهانشان حرف مي زنند"
(به نقل از بعضيها)
روباه گفت:سلام.
شازده كوچولو گفت :سلام
روباه گفت:بيا مرا اهلي كن.
شازده كوچولو گفت:اهلي كردن يعني چه؟
روباه گفت:يعني ياد بگيرم به اندازه ي دهانم حرف بزنم و نه بيشتر.
شازده كوچولو گفت:من گوسفندي دارم كه حرف نمي زند و همه دوستش دارند.تو مي داني دوست داشتن يعني چه؟
روباه گفت:نخير.ما زن و بچه داريم داداش.بيا مرا اهلي كن-ميخواهم زنده بمانم.
شازده كوچولو گفت:در سياره ي تو همه مي خواهند زنده بمانند.با اين حال روزنامه چاپ مي كنندومجله در ميآ ورند و رمان و شعر مينويسندوحرف ميزنند و پچ پچ مي كنندو بعضي وقتها حتي سرشان را هم مي خارانند. واي كه چقدر آدم هاي سياره ي تو عجيب اند!
روباه آمد كه جواب بدهد و حرفي بزند.بنابراين شازده كوچولو رفت تا مار را بياورد كه روباه را اهلي كند!